سایر منابع:
سایر خبرها
دوست دارم یک روز جای پدرم در "پرسپولیس" بازی کنم
نوشته نیست و از بقیه می پرسیدم و می گفتند که نوشته ولی باز هم فکر می کردم نوشته نیست. الان جایی بازی می کنی؟ پیش آقای پیوس تمرین می کنم و تو تیمش بازی می کنم. شنیدیم فردا قراره که برای بازی ایران-ژاپن بری ورزشگاه؟ بله،بهم گفتن، باید ببینم اگه درس نداشتم و مامانم اجازه داد برم ورزشگاه، خودم دوست دارم که این بازی رو از نزدیک تماشا کنم. دوست داری که یک روز تو ...
همسر آیت الله مهدوی کنی: زندگی ما عاشقانه بود
تنها مانده بود و خدا می داند چه حالی بودم و نمی دانید چطور خیابان ها را طی کردم و چند ماشین را پیاده و سوار شدم و در میانه راه چقدر سرمان ریختند! بماند. هر جور بود خودم را به خانه رساندم. بچه را برداشتم تا به خانه پدرم برگردم. یکی از آشناها مرا دید و سوارم کرد. بعد از آن شاید شش هفت بار ماشین عوض کردم. یک مرتبه با چوب و چماق می ریختند و شیشه های ماشین را می شکستند و من پیاده می شدم و می رفتم سراغ ...
حامیان "جنبش سبز"، فرح را "تهدید" کردند!
اومدم و برام مهم هستین چون سرمایه من هستین چون نه تنها من بلکه همه هنرمندها سرمایه اشون مردم کشورشون هستن اما از این به بعد با سر بلندی عکسهای کارم رو میزارم به اون دسته از آدمهایی که نمیفهمن میگم نفهم ، بفهم هنر پیشه هر روز نقش یکی رو بازی میکنه الان دیگه نفهم های هندی هم فهمیدن که هنر و هنر پیشگی یعنی چی آدمهای نفهم و حسود اصلا برام مهم نیستن اما خواستم کسانی که منو دوست دارن بدونن من نه اهل ...
زنان و مردان به چه انگیزه دست به قتل همسر می زنند
رابطه دارد. روز حادثه در خانه بودم. زنم بدون اطلاع من بیرون رفته بود. وقتی برگشت، معترض شدم که کجا رفته و چرا به من نگفته است، اما او گفت تو حق نداری از من بپرسی کجا رفتم. با هم درگیر شدیم و داد و فریاد راه افتاد. از ترس آبرویم دست روی دهانش گذاشتم تا صدایش بیرون نرود، اما یک دفعه متوجه شدم نفس نمی کشد و جانش را از دست داده است. 17. آبان 93 کرمان قتل عروس 30 ساله ...
علی مسعودی 10سال در خانه عطاران مستاجر است! /تصاویر
از شما برای نوشتن کاری دعوت کند؟ نه؛ شرایطش پیش نیامده بود اما کلی با هم آبگوشت خورده بودیم. انگار این آبگوشت خیلی نقش مهمی دارد؟ چند روز قبل پیش سامان گلریز بودم. به او گفتم که با تو درباره آشپزی کل می اندازم. من ته چین مرغ درست می کنم در حد وحشتناک. به نظرم آشپزی را باید با عشق انجام بدهید. مثلا وقتی قرار است قورمه سبزی درست کنم، از شب قبل آن خوشحالم که قرار است ...
سفر 31 روزه دور ایران برای سلفی گرفتن
.... اول از همه هم تاکید می کند که این کار فقط یک دمو (پیش نمایش) بوده و فیلم اصلی که حدودا 7-8 دقیقه ای است، هنوز آماده نشده: من کلا ایران گردی را دوست دارم و بار اولم هم نبود. قبل از این سفر دو بار دیگر هم ایران گردی کرده بودم؛ اما برای بار سوم می خواستم یک کار جدید بکنم . آن زمان هم تب سلفی در ایران بالا بود؛ پس با خودم گفتم چرا از سفرم سلفی نگیرم؟ سر زدن به 150 مکان تاریخی فقط در 31 ...
من شهناز علاقی ام الان از مکه پیام می فرستم
و ترکمنستان بایستیم و تا می توانیم با پرش به اینور و آنور تعداد ورود و خروج هایمان را به ایران و ترکمنستان زیاد کنیم. معمولا هم برادرم برنده می شد....در یک آن، چهل پنجاه بار ورود و خروج می کردیم. تو این فکرها غوطه وربودم که اس ام اسی آمد . با خود گفتم باشد تا اونور مرزکه رسیدم می خوانم حتما کار اداری است چون در حال گذر از مرز بودم و عملا نمی توانستم کاری انجام دهم. ولی یک لحظه کنجکاو ...
دهکردی:کاش مذاکرات 5+1 در حوزه فرهنگ داشتیم
سلب شده است. نه خانواده ای و نه عزیزان. هیچ کدام کنار تو نیستند. او ادامه داد که یک روز مانده به سال تحویل رو کردم به آسمان گفتم خدایا! نوکرتم، عاشقتم. این رسمش هست؟ من هیچی از تو نخواستم. نگفتم مرا آزاد کن. خودم هفت سین را چیدم. یک چیزی می گم و روم رو زمین نزن . اینکه می گویم با آن چنان حسی بیان می کرد. خدایا من از تو یک چیز می خواهم. (پیام دهکردی بغض می کند.) یک دونه ماهی واسه هفت سینم ...
قد کشیدن شاعران جوان در محضر پیشکسوت ها
... میان کارزار زخم ها بردی پناه آخر به پیغمبر که پاسخ داد بی وقفه سلامت را در آن لحظه که دشت از بوی تو آکنده شد دیدند ملائک با نگاه تازه ای روز قیامت را ! تو حسن مطلع شیرین زبانی در غزل بودی رقم زد با شهادت پس خدا حسن ختامت را پس از داوودی، سجاد سامانی چهارمین شاعر حاضر در این برنامه بود. وی در شعری خواند: به رغم سیلی ...
پرستو صالحی: نزدیک بود برادرم را دار بزنم!
بازیگری شدم و بعد از اون هر فیلمی می دیدم با بچه های فامیل تو خونه بازی می کردیم تا جایی که بعد از دیدن فیلم عمر مختار نزدیک بود برادرم را واقعا دار بزنم! اولین تجربه بازیگری شما در تلویزیون در چه اثری بود؟ با آیتم شروع کردم که جزو آیتم های نمایشی یک برنامه ی ویژه ماه رمضان بود البته قبل از آن کار حرکات فرم و تئاتر را انجام میدادم و شاگرد آقای نادر رجب پور بودم. در ...
برخورد سلیقه ای با حقوق فرزندخوانده ها/تامین اجتماعی فرزندخواندگی را قبول ندارد
که بعد از چند ماه مرخصی بدون حقوق دوباره سر کارم برگشته بودم، دیگر در خودم توانی برای طی همه مراحل قبلی و شکایت از هیات دولت نمی دیدم و دیگر از خیر مرخصی زایمان گذشتم. به گزارش سلامت نیوز،مسعود سلطانی-فعال حقوق کودکان در روزان نیوز نوشت: روایت نخست:از خیر مرخصی زایمان فرزندخواندگی گذشتم وقتی با تقاضای فرزند خواندگی ام موافقت شد و ورود فرشته کوچولویم قطعی شد، به ...
سه روایت از دیدار با سردار همدانی
که توی سنگر داشتم با شهید صیاد شیرازی که اون زمان سرهنگ بود صحبت می کردم، گنده لات اونا سرزده اومد تو. گفت: باهاتون کار دارم. بهش گفتم: برو بیرون بعدا میام پیشت. بعدا که رفتم پیشش، فهمیدم از برخوردم ناراحت شده. گفت: اون یارو کی بود که به خاطرش منو از سنگر بیرون کردی؟ گفتم: اون سرهنگ صیاد شیرازیه. نیشخندی زد و گفت: شما منو به خاطر یه سرهنگ توی سنگر راه ندادی؟ اگه اون سرهنگه، من خودم سرلشکرم! پیراهنش ...
اطلاعیه حسینیان درباره تهدید صالحی
...، ایران توسط وزیر سابق دفاع اسرائیل تهدید به بمباران هسته ای شد. در روز یکشنبه به صورت خصوصی که بعداً آقای امیرآبادی نیز حضور پیدا کردند، گفتم آقای ظریف و آقای صالحی اگر به خاطر برجام که البته دعا می کنم چنین خبری نشود، اسرائیل ایران را تهدید به بمب اتم کرد، یا آمریکا به ایران موشک زد، مردم شما را محاکمه خواهند کرد و اگر من کاره ای بودم آقای صالحی را محکوم می کنم که سیمان هایی که در ...
سجاد افشاریان چگونه محبوب شد؟
. من سعی می کردم همه تلاشم را ارائه بدهم. بعد از آن سریالی را به من پیشنهاد داد که ساخته نشد. بعد نوبت رسید به مجموعه سلام تاکسی و بعد از آن سریال گوشه دل تهرون و بعد هم سری اول خندوانه. خندوانه مسیر شما را به سمت کمدی کج کرد؟ در شمس العماره این اتفاق افتاد. در تئاتر هم کمدی زیاد نوشته بودم. درواقع کمدی جزء دغدغه های من بود؛ حتی در کاری تلخ مثل احساس آبی مرگ که ...
حال و هوای خاص خندوانه با فردوسی پور
مورد تیمی که می بستیم صحبت می کردم، از او درباره بازیکنی پرسیده بودم و در جوابش که گفته بود نه ضعیف است پیام دادم می خوای مسی رو برات بیارم! ولی گویا این جواب را برای همان خواننده محترم فرستادم؛ یا مثلا یک بار دیگر سوار بر موتور در راه برنامه بودم و با عجله با یکی از بچه ها تماس گرفتم تا بگویم فلان فیلم را بیاور، بعد در همان حال با صدای بلند گفتم داود نوار رو پس چرا نمیاری؟! بعد دیدم طرف گفت آقای ...
دلایل تعطیلی گل آقا و تولد قندپهلو
خدشه وارد کردم و او ممکن است از آن پس به کل مردم به دیده دروغگو بنگرد و اعتماد نکند. خداوند مرا ببخشاید! و سوال آخر که خیلی ها شاید از شما می پرسند. جریان کمپین ازدواج شما به کجا رسید؟! یک روز درحال جستجوی اسم خود در گوگل بودم که به این کمپین رسیدم. کمپین صد و ده شعر طنز برای ازدواج رضا رفیع !... و قرار گذاشته بودند اگر به صد و ده شعر رسیدند، من ازدواج کنم! خدا را شکر هنوز به آن ...
اعتیاد به مواد مخدر و ...
رها کردیم. از ترس آنکه کسی جسد را پیدا کنند مقداری کاه روی آن ریخته و مقداری بنزین هم روی جسد پاشیدیم،آن را آتش زدیم و بلافاصله با سرعت از محل دور شدیم.صبح روز بعد هنگامی که بچه ها سراغ پدرشان را گرفتند به آنها گفتم که پدرتان برای تعمیر ماشین بیرون رفته است، دست و پایم را گم کرده بودم نمی دانستم چکار کنم، سعی کردم به خودم مسلط شوم و با حفظ خونسردی به کلانتری مراجعه و اعلام نمودم همسرم شب ...
شوخی های درون پارلمانی
مسئله رو تو نطقت مطرح نکنی هفته بعد که رفتیم استخر با همین د ستای خود م سرتو می گیرم زیر آب و خفه ات می کنم. و ایشون هم خیلی ریلکس بخند ه و بگه چشم حواسم هست. یا وقتی به حمید رسایی میگی: حمید ! اون فیلمه رو این هفته هم برام نیاورد ی. اگه هفته بعد یه روز صبح تو خیابون یه هیجد ه چرخ اتفاقی از روت رد شد خود ت بد ون برای چیه . حمید رسایی می خند ه میگه رو چشمم، میارم برات. این ها به خاطر این است که این ...
مخترع جوان خویی از راهیابی به جشنواره اختراعات جهانی باز ماند
باشند که یهویی به ذهنم رسید که چند روز پیش بدجوری دستم با برخورد به بدنه داغ کتری سوخت و گفتم عالیه قابلمه ای که دست و زمین رو نسوزونه طراحی کنم و همینطور رفتیم جلو و یک طرحی آماده کردیم و ارائه دادیم ولی طرحهای تئوری تو استان حذف می شد و به مرحله کشوری راه پیدا نمی کرد و طرح منهم نیاز به کارگاه و تجهیزات صنعتی داشت که قرار شده تا سال سوم دبیرستان برای خوارزمی خودم را آماده کنم 6 ماه روی تئوریش کار ...
خرس نقره ای هم بگیرم برای خانواده ام مهم نیست
کار قبلی اش مقایسه کنند. یا مثلا قرار نیست امیر جعفری ، ژان رنو باشد. قرار نیست که آقا و خانم سنگی مشابه آمریکایی دوستان باشد. *آن کار تو خیلی بامزه درآمده است. خواسته یا ناخواسته. چون در سن بامزه ای هم بودم. یعنی اصلا فیزیک و سن و همه چیز ، آنجا بامزه است. ولی خب تغییر می کند. مخصوصا ما. مثلا شاید باور نکنی اگر بگویم از ماه قبل تا حالا دو سانت رشد قدی داشتم. ناگهان تغییر می کنیم و ممکن است سال بعد کلا یک قیافه دیگری داشته باشم. ...
بر بلندای ایثار
در رفتارشان باشد ولی وهب این فرضیه را درباره پدرش رد می کند و اینطور می گوید: بابا رفتارشان بسیار خوب و متین بود؛ یعنی برایش اصلا فرق نمی کرد شما بزرگ هستی یا کوچک، با همه به احترام برخورد می کرد و شاید هیچ وقت پیش نیامد که بخواهد به کسی پرخاش کند... . موبایل وهب زنگ می خورد و او پاسخ می دهد: ... ممنون آقای سلیمانی، خدا به شما و خانواده سلامتی بدهد، خیلی لطف کردید که تماس گرفتید و باعث دلگرمی ما ...
گلچین شب هشتم محرم حاج حسین سیب سرخی
...: روضه تو از همه ی آینه ها پیش ترینی تکثیر شدی بیشتری داشته باشی رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است از من تو نباید خبری داشته باشی؟ بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم شاید بدن مختصری داشته باشی چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت تا پیکر پاشیده تری داشته باشی با نیم عبا بردن این جسم بعید ...
انبارهای ساپیا خالی است
خاک بخوره. ما هم همینو میخوایم ... صفر نمیخریم. نمیخریم... آدم معلوم نیست کدو حرفو قبول کنه یه بار میگین 80 درصد قطعات داخلی هست خوب 5 دصد هم که حقوق دستمزده پس کلا داخلی هست دیگه به دلار چه ربطی داره اگر اون 80 درصد دروغه و کلا 5 درصد اونم حقوق کارگر و دستمزد داخلی هست پس اصلا تولید داخلی معنی نداره و ما فقط مونتاژ کاریم که اونم خوب بلد نیستیم و خودکفا بودن تو صنعت خوردو معنی داره ...
داستان های خواندنی؛ هزار رنگ
حیوون وحشی شو ول کنه تودست وپای مردم .اگه قرار باشه حیوونا شروع کنن به گازگرفتن، دیگه زندگی براآدم نمی مونه..." اُچومِلُف، که ابرو درهم کشیده بود وسرفه می کرد،با تحکم گفت:" اوهوم...خب،خب.خب،...این سگ مال کیه؟ من ولش نمی کنم. من آدم هایی رو که بخوان سگ شونو توکوچه وخیابون ول کنن ادب میکنم! وقتش رسیده که تو دهن آدم هایی بزنیم که نمی خوان مقرراتو رعایت کنن. اون پدرسوخته روجریمه ش ...
صحبت های یک زن بدحجاب در رابطه با رهبری
تلویزیون پخش نمی کنه. میدونید چیه، واقعیتش من خودم رهبر رو دوستشون دارم ولی خوب هر کسی یه چیزی میگه دیگه؛ از طرفی هم این گشت ارشادی ها طور دیگه برخورد میکنن.البته قبول دارم بعضی از خانم ها انگار اومدن سالن عروسی. نباید اینطوری بشه. راننده: نباید به حرف های بی سند توجهی کرد.این همه تو ماهواره و اینترنت و...هزینه داره میشه تا علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کننن.برای اینکه این نظام رو بزنن. ...
مهراوه شریفی نیا از سفرش به گرجستان می گوید
خواستم لباس پسرونه بپوشم و همراه همکاران و فامیل و دوستانی که می رفتند استادیوم، خودم رو پسر جا بزنم و برم استادیوم آزادی. ولی هیچوقت شهامتش رو پیدا نکردم. همیشه تو خونه سر تا پا لباس قرمز می پوشیدم و با شیپورها و بوق های مختلفم به تماشای بازی می نشستم و به پسرهایی که از نزدیک بازی رو می دیدند. غبطه می خوردم. اون روزها گذشت. کم کم بزرگ شدم و از تب و تاب فوتبال اومدم بیرون. الان دیگه ...
زورشان به فوتبال نرسید، تئا تر را خصوصی کردند
سرنوشتی پیدا می کند. نخست یک متن انتخاب می شود و اما بعد یک نمایشنامه دیگر جایش را می گیرد. چرا؟ احسان فلاحت پیشه: بر می گردد به اقتصاد ضعیف تئا تر ما. قرار بوده تو این کشور، تئا تر مثل همه جای دنیا، حمایت شهرداری، دولت و شرکت های بزرگ اقتصادی را داشته باشد که چند سالی است هیچ کدم را ندارد. آمدند فوتبال را خصوصی کنند، زورشان نرسید، آن وقت تئا تر را خصوصی کردند. تئا تر در همه جای دنیا ...
زن، کتکم نزن
لیوان رو پرتاب کرد، سرمو دزدیدم که به هم نخوره، صدای شکستن اومد. برگشتم دیدم صفحه تلویزیون 42 اینچی مون که تازه خریده بودم هزار تیکه شده. راستش رو بگم کار از این ها هم گذشته. زنم بعضی وقت ها که اعصابش خیلی به هم می ریزه با مشت و لگد و حتی کمربند چرم میفته به جونم. البته زورش نمی رسه منو زیاد بزنه و منم دردم نمیاد ولی خیلی ناراحت می شم. افسردگی گرفتم به خدا! جرأت نمی کنم تو خونه حرفی بزنم ...
سنت شکن یا مُسکن فوری
گرفتم و گفتم به نظر من تو مجاهدی در راه خدا. من چون برنامه ات را کامل ندیدم، نمی توانم راجع به همه اش اظهارنظر کنم اما اینکه یک نفر در جمهوری اسلامی ایران به عنوان هنرمند، رسالتی بر دوشش است که زیر سایه اسلام می شود خندید؛ خنده ای که در آن گناه نباشد، این خیلی ارزشمند است که این همه مخاطب جذب کند. خیلی از هنرمندان این جور که شما زحمت می کشید نمی توانند و می گویند اگر یک سری از واژه ها نباشد نمی ...
لم د اد ه با کیبورد
بشه ! خب چه انتظاری د اری ماد ر من؟ انتظار د اری من لای 200نفر آد م بگم املت؟ یا نه، بگم یتیمچه؟ خب این طوری، شرف نمی مونه واسه من که. حالا اون اولا تسلیم نمی شد م. د ر جواب ماد رم، فقط می گفتم: می خوامش. نگهش د ارید . من خود م رو می رسونم . بعد د ید م مثل اینکه حرف هام خیلی مفهوم نیست. تازگی ها غروب که ماد رم زنگ میزنه، رد تماس مید م. بهش پیام مید م: . Yatimche . ...