سایر منابع:
سایر خبرها
. در عین حال ملاحظه مهم تری وجود دارد که به سوابق مشکوک و ضدامنیتی ماجدی بر می گردد. او بهمن سال گذشته پس از آن که به اجبار قانون منع به کارگیری مجدد بازنشستگان در دستگاه های دولتی، از سفارت ایران در آلمان کنار گذاشته شد، مصاحبه ای خیانت آلود و دروغ پراکنانه با ایسنا کرد و با ناجوانمردی تمام، به اتهام پراکنی علیه دیپلمات بازداشتی و مظلوم کشورمان در آلمان پرداخت. آقای اسدالله اسدی دبیر سوم ...
ریختم و گفتم فقط چند هزار تومان پول دارم، همین. زیاد پول تو جیب مان نمی گذاشتیم. رفیقش گفت ساکت را باز کن. ساک را باز کردم دید لباس تمرینی ام است و بو می دهد، گفت ببند. قشنگ چهره راننده در ذهنم هست. رفتیم تا به میدانی رسیدیم که با خانه من حدوداً دو، سه کیلومتری فاصله داشت. همدست راننده پیاده شد، در را باز کرد و من هم پیاده شدم. باورتان نمی شود، اینقدر ترسیده بودم که یک نفس تا دم در خانه ام دویدم. گفتم ...
بچه است و به من علاقه مند شده است. من به او گفتم همسر و فرزند دارم، اما زن جوان حرف هایی زد که از شنیدن آن شوکه شدم او به من گفت همسرت با یکی از اراذل و اوباش محله به نام پوریا در رابطه است. وی ادامه داد: من آن روز به خانه رفتم و در این باره از همسرم سوال کردم، اما همسرم گفت اشتباه می کنم. من چند روز رفت و آمدهای همسرم را زیر نظر گرفتم و مطمئن شدم با شرور محله رفت و آمد دارد. به همین دلیل ...
موقع داشتم ندارم. ما در کشورمان چنین چیزی نداریم که یک نهاد زنگ بزند و به شما بگوید حرفهای فتح الله زاده راست بود و هرکسی هرچیزی می خواهد می گوید. وی یادآور شد: من اصلا هیچ وقت در عمرم موتورگازی نداشتم اما آرزوی موتورگازی داشتم اما نداشتم الان هم ندارم! یک وقت من شما را 20 سال پیش می بینم می گویم شما کلاس اول دبستان بودی حالا اگر وزیر شوی نمی شود گفت اینکه بچه بود چطور وزیر شده! همه پیشرفت ...
خرج کن. در تمام این سال ها من و همسرم با هم یکی بودیم و در کنار هم بچه ها را سروسامان دادیم. ولید وقت خدمت سربازی اش که شد با اینکه زمان جنگ بود، بسیار برای رفتن عجله می کرد. می گفت: ما باید برویم. امروز در جبهه به حضور ما نیاز است. جنگ حق و باطل میان واگویه های مادر سؤالی دائم ذهنم را به خود مشغول می کند که چطور می شود با وجود اینکه خودش متولد عراق بوده و بچه ها هم در عراق به دنیا ...
ندگی روی سختش را به من نشان داده 4 دختر دارم و دو ماه دیگر جشن ازدواج یکی از دخترانم است و من اینجا در حال ترک مواد هستم ...سکوت سالن را پر می کند. اکبر هستم یک معتاد . سلام اکبر .. 65 ساله است و از 40 سال پیش گرفتار اعتیاد شده می گوید: پاتوقمان دروازه غار بود که ماموران رسیدند و جمع مان کردند . می گفتند شما چهره شهر را زشت کرده اید. می گوید: اینجا خوب است اما به محض اینکه از ای ...