سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از یک انتظار تلخ/ وقتی قرآن، وسیله نجات ما شد
.... یک کفه ترازو ترس از مشکلات اقتصادی است و کفه دیگر نا باروری به خاطر تعویق بیش از حد بارداری است. به رزاقیت خدا ایمان داشتم حسین : من با وجود آنکه مستاجر بودیم و برای گذران زندگی ناچار بودم ، اضافه کاری کنم اما باز هم به دنبال فرزند آوری بودم چرا که در خانواده ای بزرگ شدم که به من از همان دوران کودکی گفته شده که به رزاقیت خداوند ایمان داشته باشم و او به من کمک می کند. به ...
ما نسل سومی ها
(ره ) را دیده ولی میگویند شما امام را درک نکردید جنگ را دیده ولی میگویند شما جنگ را درک نکردید که البته درک کردیم همان موقع که میرفتیم دبستان به جای یکی از همکلاسی هایمان شاخه گلی گذاشته بودند و به ما گفته می شد در بمباران با خانواده شهید شده اند. خلاصه ما را جدی نمیگیرند در کارها کمتر به میدان می دهند که البته این موضوع از همان زمان بچگی فابل لمس بود جایی که فقط چند نفر حق داشتند در ...
گفت وگوی گاردین با کارگردان مستند مارادونا
نخستین خاطرات او به تماشای فینال جام جهانی 1978 بین آرژانتین و هلند از تلویزیون مربوط می شود، کاملاً قابل پیش بینی بود که یک فیلم درباره فوتبال می سازد. کاپادیا فوتبال هم بازی کرده و در آن مقطع عشق به باشگاهی درونش شکل گرفت که هنوز هم او را همراهی می کند: من در یک خانواده طرفدار آرسنال بزرگ شدم و اولین بار برادرم من را به هایبوری برد تا بازی با لیورپول را تماشا کنم. من در میان هواداران آرسنال بودم ...
جهان بعد از کرونا، جهان پیچیده ای است
از عمرش را در فیلمسازی گذاشته، در خلوت روزهای قرنطینه در خانه نشسته است. تصمیم به سکوت گرفته بود، اما سرانجام سر حرف با ماجراهای کرونا، ویروس عالم گیر این روزها و جفای انسان در حق طبیعت باز شد و به گلایه ها رسید. بشر به سمت فراموشی تراژدی کشش دارد همه گیری ویروس کرونا از نظر خسرو سینایی پاسخ طبیعت به انسان است: قبلا هم بارها گفته بودم که جامعه بشری باید بین بودن و داشتن تصمیم بگیرد ...
قصه آمدن و رفتن هشتمین شهید مدافع حرم ارتش
این مسجد بعد ها برای مدتی به محل نماز جمعه درگز تبدیل شد. عصمت، همسرش، متولد سال 42 است. او هم فرهنگی است، ولی هنوز بازنشسته نشده و در دوره متوسطه اول در ناحیه 7 ادبیات فارسی درس می دهد. او ماجرا را این طور تعریف می کند: در نوزادی بیمار بودم و شب و روز گریه می کردم. یک نفر به مادرم می گوید بچه ات را نذر سید کن. پدرم راننده بود و بیشتر اوقات خانه نبود. مادرم این نذر از دلش رد می شود و بعد من ...
تناقض های دوست داشتن
مدرسه و با دوستانش می گذرانده. برای همین بحث زیادی با خانواده اش نداشته. اما این روزها که دائم در خانه است، اختلافاتش با خانواده چندین برابر شده. او می گوید: جروبحث من با خانواده ام سر اعتقادات شخصی است. من تفکراتم در این زمینه با خانواده ام خیلی فرق داره و نمی خوام نظرات خودم را به خاطر خانواده ام عوض کنم. داشتن تلویزیون، سلیقه و تولد شخصی فاطمه بیشترین مشکلی که با والدینش ...
ساختمان ایران و اشکودا
برداشتن ماشین سخت بود. خدا رو شکر هیچ وقت برای خودم حادثه ای پیش نیامد. آقای کردی هم مثل تمام خانواده های ایران یک پیکان در کارنامه اش دارد. هنوز هم درباره پیکان طوری حرف می زند که نشان می دهد دوستش دارد. اما ماشینی که او را تبدیل به یک کلکسیونر کرد یک 405 قسطی بود: اولین ماشین شخصی ام یک پیکان 48 بود. من برعکس ماشین بازها بیشتر دوست دارم ماشین را تمیز و مرتب کنم تا اینکه تعمیرش را یاد ...
بیژن طاهری : دنبال سهمیه آسیا هستیم / دلتنگ ناصر حجازی هستم
نصحیت های ایشان در ذهن خود دارم و همیشه صحبت های ایشان سرحوله زندگی من بود و من خودم را یک آدمم خوشبخت می دانم و خوشحالم که با بزرگان فوتبال هم کلام بودم و توانسته ام تا اینجا نام خوبی از خودم در فوتبال به جای بگذارم و خداروشکر به خاطر گوش دادن به صحبت های ناصر خان از من همیشه به خوبی یاد می شود. وی در ادامه گفت:ما همراه با ناصر خان در بنگلادش همه قهرمانی و جام ها را درو می کردیم و باهم ...
بازیکن استقلال: ازمادرم و مادرشجاع عذرمی خواهم
هرکسی پیش بیاید. به هرحال اول از مادر خودم معذرت می خواهم که مثل پدرم، خواهرم و به نوعی اکثر اقوامم معلم هستند و بعدازآن از مادر آقای خلیل زاده و بعد این دو نفر از تمام مادران سرزمینم معذرت می خواهم. من نباید آن فحش را می دادم، اما متأسفانه آن لحظه عصبانی شدم. مصاحبه جنجالی پس از بازی پرسپولیس و سپاهان در مورد آن مصاحبه باید بگویم واقعاً نیتم دلسوزانه بود. شاید لحنم بد بود، اما ...
روایت حسین آقا از رنج اعتیادی 50 ساله
هوایی بودم اما به خاطر اعتیاد اخراجم کردن، بعدش مجبور شدم دنبال کارهای دیگه برم، مثلا یکی از او کارا تدریس زبان انگلیسی بود، سخت بود چون باید قبل کلاس به خودم می رسیدم تا خمار نباشم اما این کار برای من خیلی خسته کننده بود چون باید با دانش آموزا کلی سر و کله می زدم تا پول حق التدریس بگیرم بعد همون پول رو یک جا برای مواد می دادم و تموم می شد، این روند هر روز من بود که خسته ام کرده بود. ...
بائو: خدا به من زندگی دوباره داد
بود اما داخلش انگار آب جوش ریختند. وقتی رفتم دکتر، تب را گرفتند و چون تب نداشتم گفتند احتمالاً آنفلوآنزا گرفتی. البته همان موقع خودم شک کردم که ممکن است کرونا باشد. بعدش 3 روز خانه بودم که با آمپول و تقویتی هایی که دکتر داد بهتر شدم اما ناگهان دستگاه گوارشم درگیر شد. با دکتر تماس گرفتم که گفتند 10 روز خانه باشم و چیزی نیست. 10 روز خانه ماندم ولی شرایطم بدتر شد. چون آن زمان هنوز علم تشخیص این ویروس ...
شیرر: شروع بدون وقفه لیگ اشتباه است
هفته است که در قرنطینه به سر می برند و اینکه بخواند 4 یا 5 هفته دیگر هم این کار را ادامه دهند عذاب آور است. وقتی همه چیز در این حالت نامشخص است، بازیکنان باید سعی کنند در خانه بیشترین سطح آمادگی را داشته باشند، چون وقتی مسابقات شروع شود باید به طور مرتب مسابقه بدهند. شرایط سخت به عقیده من به محض اینکه تمرینات از سر گرفته شود بازیکنان فقط سه هفته زمان می خواهند که دوباره به ...
آیا باید از شمار بالای بینندگان لایوهای اینفلوئنسرهای اینستاگرامی نگران بود؟ شاخ های اینستاگرامی و هراس ...
زهرا داستانی کرونا با کند کردن ریتم و ضرباهنگ سریع زندگی در جهان، افزایش ساعت های بیشتری از زندگی برای زیستن برای خویش، فاصله گذاری میان انسان ها و وادارکردن شان به تبعیت از این فاصله ها برای گریز از مرگ، آنها را به گذران هر چه بیشتر وقت در شبکه های اجتماعی آنلاین و معاشرت های مجازی واداشت. لایو های اینستاگرام که تا پیش از این بیشتر شامل نمایش صحنه های خوش زندگی پشت فیلترهای پر زرق و برقش ...
ماجرای جالب پاقدم فغانی که در استرالیا آتش به پا کرد!
که من گفتم تا به حال که دنبال اهداف داوری ام بودم که خدا را شکر در این جام جهانی به هرچه می خواستم رسیدم و الآن خودم می دانم و خانواده ام و ما تصمیم خود را از قبل گرفته بودیم و من قبل از جام جهانی اقدام کرده بودم که خوشبختانه یکی دوماه بعد جام جهانی ویزا آمد و اگر هم یک سالی تاخیر افتاد به خاطر این بود که درگیر درس خودم و بچه هایم و یک سری کار های شخصی بودیم. *درباره رفتن برادرت به ...
ماجرای چهلمین کرونایی کیش/ وقتی وارد بیمارستان شدم به شدت می ترسیدم/ کادر درمان برایم مثل فرشته ها بودند
گرفت اما پرستارها آنقدر خوش برخورد و مهربان بودند گفتند اصلاً نگران نباش، طوری می گفتند که روحیه ام حفظ شود، سعی می کردم که به خودم خیلی روحیه بدهم، اگر به خودم روحیه نمی دادم شاید وضعیتم خیلی بد می شد. پروسه درمان بستگی به این دارد که در چه وضعیتی باشید، من با حال عمومی معمولی سرفه های شدید و تب وارد بیمارستان شدم، اما انگار بیماری ام تازه آنجا شروع شد، تنگی نفس شدید گرفتم، برایم ...
به دوربین نگاه نکن
به فکر فرو بروی اما درباره نکته بعدی؛ من می دانستم قرار است چه رمانی را ترجمه کنم و به این مسائلی که می گویید، آگاه بودم. حتی با چند نفر مشورت هم کردم و در حین ترجمه، موضوع کتاب را به بحث می گذاشتم تا بازخورد بگیرم. یکی از این بازخوردها این بود که در این دوره و زمانه این چه کتابی است که داری ترجمه می کنی؟! برو علمی-تخیلی ترجمه کن! تهذیب نفس چیست؟ جست وجو چه معنایی دارد؟ کی یرکه گور در این دوره و ...
ماجرای عاشقانه نصرت خانم و آقا غلام + عکس
...، قصه ای شنیدنی است. نصرت خانم می گوید: کم کم و در طول زندگی، غلامعلی را شناختم. هر دو اصالتا اهل نیشابور بودیم. آن زمان دختران و پسران، قالی بافی را بلد بودند. من و غلامعلی هم برای گذران امور زندگی باهم قالی می بافتیم. اهل خانواده و زن دوست بود. بیشتر اوقات برایم کادو می خرید. فهم و ایمان قوی ای داشت. این ها را نصرت خانم می گوید که هنوز پس از 32 سال، داغِ شهادت همسرش که ...
قاطعیت امام در مدیریت اقامتگاه نوفل لوشاتو
شنبه و یکشنبه را در پاریس بودند. یکشنبه عصر هم بر می گشتند. لذا مجموعا روز شنبه بعد از ظهر و یکشنبه صبح زمین چمن در نوفل لوشاتو شلوغ ترین شرایط را داشت. محضر حضرت امام محضر بسیار پر نور و پر برکتی برای این ها بود. تعداد زیادی از خانواده های ایرانی و نیز دانشجویان می آمدند. البته در اینجا سه نفر به کار ترجمه به فرانسه، انگلیسی و آلمانی اشتغال داشتند. این سه نفر بنی صدر، قطب زاده و ابراهیم یزدی بودند ...
روایت 55 روز برزخی در “قلب کرونا”/دلتنگ توام مادر
خداحافظی قراره روزها طول بکشه تا دوباره به سلام ختم بشه وگرنه حتما مادرمو بغل می کردم و با تمام وجودم لمسش می کردم؛ تو مسیر همش تو فکر مادر بودم که کی خواهرم بیاد سراغش چند بار شمارشو گرفته بودم ولی خوش خوابی عادت خانواده ماست؛ همینکه به بخش رسیدم باز مرجان چغلی کرده بود و سرپرست بخش با چشم های ورقلمبیده بهم فهموند که تنبیه اساسی در راه؛ سریع رفتم روپوش پوشیدم و رفتم سراغ مریض ها، تازه ...
انزوا به مثابه تجربه ای سیاسی
سیاست و روان شناسی نهفته است.نزد آرنت انزوا تجربه ای به تمامی سیاسی وعجزِ شهروندان برای عملِ جمعی در فضای عمومی و ایجاد قدرت بود. تنهایی بیشتر تجربه ای اگزیستانسیال بود، تجربه ای که خصوصیتش ناتوانی در ارتباط با دیگران یا قرارگرفتن در معرض خصومتِ دیگران بود. امروز تنهایی، به خصوص میان بزرگ سالان جوان، به حد اپیدمیک رسیده است.عجیب آنکه نوشداروی آرنت برای انزوا و تنهایی باهم بودن نیست، بلکه خلوت است ...
خواندن فصوص الحکم با ریه های کرونایی
فیلم ببینی یا کتاب بخوانی نیست. من تنها چیزی که با خودم برده بودم، قرآن بود. اگر چیزی می خواندم، قرآن بود و مطالعه مطالبی در فضای مجازی. ولی دوستانی که در اتاق ما بودند، کتاب هم می خواندند ولی من نه. اما بعد که در 14 روز قرنطینه خانگی بودم و به کتاب های خودم دسترسی داشتم، پس از سال ها شروع کردم به خواندن کتاب فصوص الحکم چند نفر از دوستان تاکید می کردند که در این دوران یادداشت های روزانه ...
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
. الان که نزدیک 50 روز از خانه نشینی اجباری می گذرد باید اعتراف کنم برای تطبیق دادن خودم با این روزها هیچ کدام از آن لیست های طویل فرهنگی و ادبی و علمی به کارم نیامد. در واقع تمام آنها ذخیره شد تا سر فرصت به آن برگردم و آنچه به درد خورد همان دو سه کتابی بود که از قبل قرنطینه مشغول خواندنشان بودم و به رغم تمام پیشنهادهای رنگارنگ خودم را مجبور به تمام کردنش کردم. از قضا هر کدام هم زندگی در یک شرایط ...
پوپک بسامی : برای پرستاری از بیماران مبتلا به کرونا جانم را هم بدهم، باز هم خوشحالم
؟ کتاب انگیزشی می خوانم تا روحیه ام قوی شده و انگیزه ام بیشتر و بیشتر شود. آخرین کتاب هم خواندم “چهار میثاق” بود. *رابطه ات با فوتبال چطور است؟ پیگیر هستی؟ پیگیر فوتبال هم هستم و نگاه می کنم. خیلی هم هیجان دارد. از بچگی طرفدار استقلال بودم البته خودم هم نمی دانم چرا! در فوتبالیست ها هم احمدرضا عابدزاده را دوست دارم. *...و حرف پایانی؟ همه فکر می کنند یک دختر یا یک وزنه بردار باید زورش زیاد باشد که بتواند وزنه بردار بشود اما من فکر می کنم بیشتر باید زور این را داشته باشی که باری را از روی دوش یک نفر یا یک بیمار برداری. ...
لایو اینستاگرام در قرنطینه؛ رسانه ی مهم این روزها
جایگزین می کند. روش های جدید برای معاشرت کردن، یکی از این جایگزینی هاست. معاشرتی بدون حد و مرز در لایو اینستاگرام. بیش از یک میلیارد کاربر در شبکه اجتماعی اینستاگرام حضور فعال دارند. اپلیکیشنی که یک دهه از عمرش می گذرد و به هدف اشتراک گذاری عکس و سرگرمی کاربران ایجاد شد. اما قابلیت و توانایی این اپلیکیشن با نیاز کاربران به سرعت به روز شد و از پلتفرمی فقط برای تفریح، به بخش اصلی زندگی ...
هادی: همسرم می گوید ریخت وپاش نکنی، انگار 1000 تا کار کرده ای!
مسابقه نداده ام ولی تمرین کرده ام، اما با یدا... محبی هم مسابقه دادم هم تمرین کردم. همه مدعیان خوب هستند. جام تختی سال 98، انتخابی تیم ملی بود و من که از درد آزاردهنده کمر رنج می بردم با حدود 30 درصد آمادگی اول شدم، اما زارع در جام تختی کشتی نگرفت. * سنگین وزن همیشه مدعی داشته و دارد. نمی شود یک نفر را بیاورند و بگویند این فلان و بهمان است، در فلان تورنمنت خوب یا بد کشتی گرفته، با این حرف ها ...
مساجد باز است/ عبادت به جز خدمت خلق نیست
فعالیت می کند و نیروی کمکی می خواهیم" همین طور که علی داشت صحبت می کرد و گوشی را بین گوش و کتفم گرفته بودم، لباس پوشیدم و خودم را رساندم مسجد... شاید باورش آسان نبود، اما در روزهایی که قرنطینه زدگی همه را خانه نشین کرده بود، فعالیت های جهادی و دلی مردمی، کلی از اهالی را با هر سن و سالی از بچه ی 12 ساله تا پیرمرد 68 ساله را با صورت ماسک زده و دستکش به دست در مسجد دور هم جمع کرده بود و همه ...
درآمد میلیاردی با یک مشت خاک!
و محبی را محبور می کند به روستایشان برگردد: من در قزوین سرپرست کارگاه بودم و زندگی خوبی داشتم تا اینکه برادرم را بر اثر یک تصادف از دست دادم؛ پدر و مادرم از من خواستند که پیش آنان برگردم. میدانستم اینجا کار گیرم نمی آید تا با آن گذران زندگی کنم. افراد زیادی وعده کار به من دادند. دلم طاقت نمی آورد تنهایی پدر و مادرم را ببینم. بالاخره دلم را به دریا زدم و به پیش آنها آمدم. اما اتفاقی نیفتاد و هیچ ...
هماوردی یک زنِ شاعر با کرونا
...> وقتی که نتیجه مثبت شد خیلی ترسیدم و واقعا فکر می کردم دنیا به آخر رسیده است. اما باز هم سعی کردم به خودم روحیه بدهم چون روزهای سخت در زندگی ام زیاد داشته ام و همیشه سعی کردم برای زندگی ام بجنگم. این بار هم به خاطر پدر و مادرم و برادرم حسین و بقیه اعضای خانواده ام که بتوانم همه را ببینم سعی کردم که این بیماری را شکست دهم. تقریبا یک ماه در خانه بودم و در این یک ماه تبم از 40 پایین نمی آمد ...
یادداشت های علم، سه شنبه 26 فروردین 1354 / شاه: خواهرم اشرف از یک طرف حرص می زند، از طرف دیگر وقف می کند!
شاه قرار گرفته بودم که بغض گلویم را گرفته بود که این مرد، یکه و تنها دائما باید زجر بکشد و فکر بکند. عرض کردم: اگر خودتان نمی فرمودید خودتان هم نقاط ضعف دارید، من به پیامبری شاهنشاه ایمان می آوردم. باری شاهنشاه را مایل دیدم که باز هم حرف بزنیم. قدری صحبت خصوصیات و دخترها و این حرف ها را پیش کشیدم. ده دقیقه ای به این حرف ها گذراندیم. فکر می کنم واقعا ثواب کردم! دلم برای این مرد بزرگ که بعدها بزرگی او ...