جشن عسل رزمندگان بعد از آتش سنگین ارتش بعثی!
سایر خبرها
شهید اقارب پرست چگونه به شهادت رسید؟
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، حسن اقارب پرست در اردیبهشت ماه سال 1325 در اصفهان متولد شد و دوران کودکی را در خانواده ای مذهبی سپری کرد و وارد دبیرستان شد. با ورود به دبیرستان، فعالیت های مذهبی و فرهنگی او شدت یافت و در کنار تحصیل مطالعه کتاب های آموزنده و مفید، شرکت در جلسات مذهبی و فراگیری درس عربی را نیز سرلوحه فعالیت هایش قرار داد. او سپس در سال 1343 در رشته ریاضی دیپلم گرفت و برای ادامه تحصیل دانشکده افسری ارتش را برگزید. اقا ...
مارعلی شیرزنی با عطر باروت/ از جنگ عراق تا جنگ کرونا
...، در پایگاه، لباس های خون آلود و خاک آلود رزمنده ها را میشستیم، پارگی ها را روفو و حتی حبوبات پاک میکردیم، قند میشکستیم و کمک های مردمی را برای اعزام بسته بندی میکردیم. همه حتی خودم از این همه انرژی تعجب کرده بودند، خستگی کلمه ای نبود که اصلا به کارم بیاید، با اینکه نهایت غذای خوب من و بچه هایم نان و ماست بود و حتی بنیه قوی هم نداشتم. حتما چیزی به او می دهند ...
راه تقویت ایمان چیست
، بده به پسرت و بگو: بچه مدرسه ای ها را دعوت کن، افطاری حدیث داریم از خودم نیست. حدیث داریم می خواهی به فقیر پول بدهی خودت نده بده به بچه ات بگو تو به فقیر بده. یعنی این سخاوت را به نسل بعد هم منتقل کن. این اثرگذاری است. گاهی وقت ها انسان با اینکه جوان است پیداست این یک نبوغی دارد و اثرگذار است. ترم و نمره و درس بخشی از کار است. همه کار نیست. فکر نکنید اگر شما از دبیرستان وارد کنکور شدید، سعادت دنیا و ...
از بازی های کودکانه تا شهرت جهانی/ رزمنده ای که تا ابد اسطوره می ماند
به سمت او داشتم، عموی من از دوستان صمیمی و همکار شهید سلیمانی بود که با هم وارد سپاه شده و رفت آمدهای زیادی داشتند و این مسئله زمینه آشنایی بیشتربا حاج قاسم را فراهم کرد. وی افزود: بعد از دوران دفاع مقدس ارتباطم با ایشان بیشتر شد و می توان گفت کشاورزی جنوب استان کرمان مرهون رشادت های حاج قاسم سلیمانی در این مناطق است که کمتر از دفاع مقدس نبود و برکات زیادی را با خود به همراه آورد. ...
قصه آمدن و رفتن هشتمین شهید مدافع حرم ارتش
بگو امانت ما را اذیت نکند. بزرگ که شدم من خواستگار های زیادی داشتم که هم عام بودند و هم سید. ولی خودم، چون ماجرای نذر را شنیده بودم دوست داشتم با سید ازدواج کنم. حاج آقا را نمی شناختم. با برادرم همکلاس بود و برادرم وی را تأیید کرد. موقع ازدواج تازه دیپلم گرفته بودم. یک سال بعد مهدی به دنیا آمد. آهنگران ثانی او ادامه می دهد: همسرم در دوران بارداری من در روستا خدمت می کرد و من دو سه شب ...
بیمارستانی شیک در دل جنگ!
شهادت را نوشید. بیمارستان سانتی مانتال دکتر ایرج محجوب بهروز یکی از پزشکانی است که در دوران هشت سال دفاع مقدس، تلاش های زیادی را در جهت نجات جان مجروحان انجام داده که بخشی از خاطرات وی، در کتاب سرداران سوله به چاپ رسیده است؛ بنابراین در ادامه به نقل یکی از خاطرات این پزشک دوران دفاع مقدس خواهیم پرداخت. اوایل اسفند سال 1360 به مرخصی رفتم و قرار بود فروردین سال 1361 به ...
اسم رمزی که بعثی ها را گیج می کرد!
" کلاه سربازی سرم نبود! حالا آن شب از شانس سرم بود. این کار خدا بود که من سالم بمانم. یکدفعه دیدم یک گلوله قرمز دارد می آید! فکر می کنم گلوله آر پی جی بود. آمد و زیر خاکریز خورد! بعد من سر جایم برگشتم که یکباره یک چیزی خورد توی کلاهم و گفت: دینگ!! یک تیری خورده بود توی سرم و من به پایین پرتاب شدم. فرمانده دسته آقای محسن گودرزی نامی بود که الان هستند. یک حاج باقر و یک امدادگر هم بود ...
کرونا، جنگ جهانی چهارم است
دوران دفاع مقدس، چهل و چند روز پایان سال 98 و ابتدای سال 99 را هم اضافه کنید؛ روزهایی که کار و زندگی اش را کنار گذاشته و با دوخت داوطلبانه ماسک، تولیدی کوچک شخصی اش را به ستاد پشتیبانی خط مقدم جنگ با کرونا تبدیل کرده است. اگر این چهل سال و چهل و چند روز را در امتداد هم ببینید، بیشتر معنای تکه کلام حاج اکبر دستتان می آید: ان شاءالله تا هستیم، خدمتگزار باشیم. در پایان یک نوروز پرکار با خروجی بیش ...
راز آن ستاره
چهارم بعثی ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچه های ما انجام داده .رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را می زند؛ همین خبر نشان می داد وضعیت آنجا برای بچه های ما تا چه حد وخیم شده؛ گوشی بی سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی؛ مدام می گفتم رضا، رضا همت... رضا رضا همت ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت حاجی جان دیگر ...