پاسخ خانم مجری به آنهایی که می گویند با پارتی وارد صداوسیما شده است/ عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت عجیب خانم مجری از دعوتش به یک پارتی!
من مربوط نیست وایسا همینجابالاخره مهمونیشون تموم میشه میاد.حدودساعت سه بوداماخبری نشد.به سرایداربرام آژانس گرفت و برگشتم خوابگاه.ساعت ده ونیم شب درخوابگاه رو قفل میکردندو تاشش صبح کسی اجازه ی ورود وخروج نداشت.من بخاطراینکه تا12 شب سازمان بودم مجوز گرفته بودم و هرموقع میخواستم میتونستم برگردم. .مدیرخوابگاه خواب و بیداربود. بامهربونی گفت ستاره امشب خیلی دیر اومدی. بغضم ترکید، منو برد ت واتاقش ...
شعری که حضرت آقا به من هدیه دادند
پاییز سال 1383 یا1384بود از شیراز آمده بودم لار ، صبح به قصدزیارت آغا (حضرت آیةالله آیة اللهی) از منزل بیرون آمدم وقتی به منزل آغا رسیدم درب اتاقی که معمولا حضرت آغا می نشست و مردم خدمت ایشان می رسیدند روی هم افتاده بود. از مش رجب سؤال حضرت آغا را کردم: گفت در کتابخانه تشریف دارن ، صبر کن به ایشون اطلاع بدم ، رفت وبرگشت و گفت: حضرت آغا فرمودند: وارد کتابخانه شوید، خدمت ایشون رسیدم تنها بودند و ...
4 ماه و 2 روز عاشقی به روایت همسر شهید حسین هریری/ قمر فاطمیون
بیای تا وصیت نامه ام رو بنویسم و به تو بدم. روی برگه ای که به او دادم، چند خط نوشت و گفت: زهرا! بقیه وصیتم رو بعدا بهت می گم. موقع رفتن، مادرم آب و قرآن را آماده کرد. باید خداحافظی می کردم بدون قطره ای اشک. نمی خواستم با گریه هایم ذره ای حسین را مردد کنم یا چشم های مادرم که به من دوخته شده بود را نگران کنم. آن روز بعد رفتن حسین، داخل اتاقم رفتم و در تنهایی یک دل سیر گریه کردم. 10 شب از رفتن ...
خواننده دهه هفتادی که پدربزرگش اذان گو است/انتقاد از سبک موسیقی برخی خوانندگان
.... هیچ وقت در زندگی هدف کوچک نداشتم. من خیلی پله پله جلو رفتم. شاید وارد شدن به ارکستر سمفونیک تهران یک هدف بزرگ در نوجوانی من بود، اما به هر هدفی که رسیدم هدف بزرگتر برای خودم در نظر گرفتم. دوست دارم با اپرا های بزرگ دنیا کار کنم. دوست دارم در ایران یک سازمان تاسیس کنم و مثل همه جای دنیا اپرا اجرا کنیم. ...
کوشندگان گمنام مقابله با کرونا
.... حمامش می کردم. حتی بهروز می گفت مراقب باشم که از او کرونا نگیرم. اما کار است دیگر، باید انجامش داد. انجام این کارها با شیلد و محافظ و عینک شدنی نیست . علاقه به انجام کار و نزدیکی بیش از اندازه با بیماران باعث شده کریمی هم یکی از کادرهای درمانی باشد که خود به ویروس آلوده شد؛ مریضی داشتیم که نمی دانستیم کرونا دارد. علائم بیماری را داشت و من هم چون به سرفه کردن افتاده بودم، تست دادم و اعلام شد ...
احتمال باردار شدن، در آزمایش مشخص میشه دیگه؟
اتیسترون رو که یکماهه بود رو ادامه دادم و 17 فروردین هم پریود شدم پریود اردیبهشتم 17 اردیبهشت اتفاق افتاد، و من دیروز سمت راست شکمم ورم کرد و درد شدید ک امروز رفتم دکتر و آپاندیس تشخیص داد و عمل کردم و مشخص شد ک اون دکتر ک گفته بود کیسته اشتباه تشخیص داده بود چون سری قبلم بخاطر همین درد سمت راست رفتم ک فرستاد سونو و گفت مشکوک ب کیسته ولی امروز من رفتم بیمارستان و سونو و آزمایش انجام دادن مشخص شد ...
15 خرداد 42 به روایت شعبان بی مخ: اینایی که میگم رو کسی نمی دونه !
عرض کنم که همون 15 خرداد بود دیگه! اینا اومدن ریختن و خراب کردن. گویا همون طرفای جنوب شهر، اون جاها یه جایی یه مشت از این میدونیا شب جمع می شن و تصمیم می گیرن که به حساب صبح بساط 15 خرداد و راه بندازن. تا اون جا که من اطلاع دارم اینا تصمیم می گیرن که فقط عرق فروشیا رو بزنن بشکنن و فعلا دست به جای دیگه نزنن. صبح رضا گچ کا و اسماعیل خلج و خدمت شما عرض کنم که یه چند تا از اون بر و بچه هایی که دور طیب بودن می رن بهش می گن: آقا، پاشین بریم! می گه: شما برین من بعد میام! خیلی زیرک و زرنگ بود. بله اینا رو کسی نمی دونه. هیچ کس اینا رو نمی دونه. ...
قهرمانان مجازی
ادعای قهرمانی است که قهرمانان این رشته را شاکی کرده. کاکاوند بیش از 500هزار فالوئر دارد و منتقدان می گویند او که کار اقتصادی می کند، برای جذب فالوئر این ادعا را کرده است. کاکاوند چندی پیش در مصاحبه با یکی از تلویزیون های اینترنتی مدعی شد، نخستین کاراته کایی است که با حجاب اسلامی و به نام ایران در مسابقات جهانی شرکت کرده و مقام آورده است: سال 85 اولین کسی بودم که با حجاب اسلامی مسابقه دادم و ...
سنگ های سخت رو از جلو پای مردم بردار
داری و هروز کلی پول جلوته و مال تو نیست و... توو این فکرا بودم که شمارمو خوندن...شماره144به باجه هفت...بلند شدم و رفتم پشت باجه... یاد فیلمای کابویی افتادم اون ور پیشخوان کارمند اعتبارات با هیبتی پر از قوانین بانکی و سختگیری و خودکار توو دستش و این ور من و مدارک و احتیاج وام فوری ... توو همین فکرا بودم که کارمند اعتبارات با لبخندی گفت:سلام درخدمتم.. موضوع وام ...
شهید عبدالرضا اسماعیلی، فرمانده اولین گردان سازمان یافته ایلام
لحاظ لفظی اشتباهاتی می کرد که عبدالرضا قهقهه می زد و آن ها را تکرار می کرد؛ البته در حضور خودش نه پشت سر. آقای تعمیرکاری عادت داشت شب در خواب تکان بخورد. خودش برای من و عبدالرضا نقل می کرد که در بچگی، پدرش یک بارِ هیزم آورده و چند تا از آن ها را اطرافش گذاشته تا تکان نخورد. یک شب عبدالرضا جای من را کنار جای آقای تعمیرکاری انداخته بود. وقتی داخل رفتم دیدم دارد می خندد. آقای تعمیرکاری باز هم غلت ...
آیت الله العظمی نوری همدانی: دفاع از ولایت فقیه، جزو دین من است
، بعضی از شب ها که در منزل ما بود می دیدم ایشان خیلی زود نیمه شب بیدار هستند و نماز و عبادت و تهجد دارد و بعد می دیدم، می نشیند و کار خاصی انجام نمی دهد؛ به او گفتم که فلانی، در این ساعت هیچ کاری انجام نمی دهی؟ ایشان به من گفت من هرشب تقریباً نیم ساعت تا یک ساعت به کارهای خود فکر می کنم. انصافاً مرد متفکری بود. این را باید عرض کنم که ملاک و محور در کشور ولایت فقیه است؛ باید بدانیم شاخص ول ...
روایت داوود کیم از مسلمان شدن خودش
م رو دوست داشتم اما کار راحتی نبود . چون می خواستم کارهای خلاقانه تری انجام بدم فعالیت در یوتیوب را شروع کردم و بطور اتفاقی درمورد خاطراتم از مسلمانان اندونزیایی در یوتیوب گفتم که اتفاقا افراد زیادی اون ویدیو رو تماشا کردند و این دومین رویارویی من با اسلام بود. اما این بار متوجه نشانه خداوند شدم، این دفعه اوضاغ فرق داشت و به شرایطی که در آن زمان داشتم برمی گشت . من نمی تونستم در این مو ...
روایت دوشکاچی از عملیات مرصاد
فکر می کردم که شهید شده است، تا اینکه آقای افشین آزادی ، یکی از دوستانم، از من خواست با دقت بیشتری به آن تابلو نگاه کنم. پرسید: می دانی چرا این رزمنده پای خودش رو به پایه این دوشکا بسته؟! برایم جالب بود؛ کنجکاو شدم و گفتم: نه، تا حالا این قدر توجه نکرده بودم. به طور مختصر، ماجرا را برایم توضیح داد و گفت: این رزمنده، پای خودش رو با سیم تلفن نظامی به پایه دوشکا بسته تا موقع تیراندازی، عقب نشینی نکنه ...
اولش سخته
مرحله امتحان با خودم و مادر و پدرم مصاحبه کردند که یک وقت عنصر فاسدی وارد مدرسه نشود. ما ماهواره نداشتیم، ویدیو هم آن موقع خیلی ممنوع نبود، فقط می ماند یک سری نوار که یادگرفته بودیم نباید آهنگ شب شده پر ستاره! چشمک بزن دوباره! را بلد باشیم. برای همین مصاحبه را هم به خوبی و خوشی گذراندیم. روز اول مدرسه، سر صف نیم ساعت وایسادیم تا آقای جباری، مدیر مدرسه برای ما سخنرانی کند. او خیلی حرف زد. آقای ...
امیرحسین اصلانیان: خط خوردن عابدزاده از تیم ملی به خاطر بحث کاپیتانی بود و به همین علت او را نبردند
آقای امیرحسین اصلانیان! گویا بازیکنان تیم پرسپولیس به بازیکنی که تازه وارد تیم می شد، زیاد پاس نمی دادند. به یاد دارم می گفتند علی پروین از این بابت که به اصلانیان پاس داده نمی شود یا دیر پاس داده می شود، ناراحت است. چنین چیزی صحت داشت؟ بله پیش می آمد و اوایل طبیعی بود. چون من سرعتی بودم و می خواستم فرار کنم، اگر پاس به موقع داده نمی شد، در آفساید قرار می گرفتم. یادم است که در یک ...
این ماه اجاره مهمان صاحبخانه/ تقدیر رهبر انقلاب از اقدام شیرازی ها
نماز می خواندم و زیارت می کردم و دوباره به شهر تهران برمی گشتم آن موقع مجرد بودم و اصرار داشتم مسئول مان بپذیرد برای ادامه خدمت به شیراز برگردم. ابتدا موافق نبود اما در نهایت با اصرارهای بنده پذیرفت. پنج شنبه آخری بود که تهران بودم. احساس می کردم اگر از تهران بروم، شاید توفیق نماز جماعت آیت الله بهجت از من سلب بشود. خودم را به قم رساندم. نماز که تمام شد، محضر آیت الله بهجت رفتم. به ایشان گفتم ...
گفتگو با کوله گردی که تیتر گاردین شد
سفرهای متفاوتش شناخته می شود. گزارش گاردین درباره ی هیپی ها که با عکسی از ارشاد در حال آموزش ساز زدن به کودکان جزیره آغاز می شود، واکنش های متفاوتی را در فضای مجازی برانگیخت. ارشاد درباره ی عکس های منتشر شده و گزارش گاردین به انصاف نیوز می گوید: راستش من داشتم از اونجا رد می شدم، می رفتم به سمت اسکله که غروب رو تماشا کنم، سینا رو دیدم که داره هنگ درام می زنه . اون ساز می زد من هم رپ می کردم ...
هیچ یک از فرماندهان در طول جنگ، تنبیهی از امام ندید!
سرانجام فرقت یار... رضایی در موسم رحلت امام خمینی به دلیل شرایط حساس کشور و امکان تحرکات دشمن در تهران حضور نداشت و مشغول پایش مرز ها بود. او خود خاطره آن روز های پرمحنت را چنین روایت می کند: تقریباً یک هفته یا 10 روز قبل از رحلت امام، متوجه شدم که حال ایشان خوب نیست، ولی همان موقع عازم جبهه غرب بودم. شاید باور نکنید، ولی از همان موقع احتمال رحلت آن گوهر تابناک اسلام را می ...
دری نجف آبادی: قتل های زنجیره ای نه به من ربط داشت، نه به وزارت اطلاعات
آیت الله دری نجف آبادی گفت: من اضطراراً وزارت اطلاعات رفتم و آقای آشنا را هم اضطراراً بردم و چاره نداشتم چراکه باید با دولت سازگاری می کردم و تفاهم می داشتم و راهی غیر از این نداشتم. به گزارش انتخاب ، برنامه دستخط، عصر امروز (جمعه 16 خرداد) با حضور آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی به روی آنتن شبکه یک رفت. سخنرانی روح الله حسینیان درباره قتل های زنجیره ای در سال 78: هاشمی گفت خدمت رهبری که بودیم، نیازی ادله جاسوسی سعید امامی را گفت؛ گفتم این ...
ظاهرا اشتباهی به وزارت اطلاعات رفته بودم!/ ماجرای نامه نگاری با رهبر انقلاب بعد از برکناری از وزارت ...
آقای دری مورد تائید ماست. بعد که به قم آمدم اولین مسئولیتم کمیته انقلاب اسلامی استان مرکزی بود. بعد از اینکه از اینجا رفتم امام و نماینده ایشان در استان چهارمحال و بختیاری شدم. بنابراین وقتی امام جمعه شهرکرد، نماینده ولی فقیه بودم و تقریبا در تاسیس تمام نهادهای آنجا نقش آفرین بودم. دعوای مفصلی هم در منطقه لردگان، بین دو آبادی و دو خان بود. به نام برآفتاب و سردشت که 20 کیلومتری لردگان ...
دری نجف آبادی: ناچار بودم آشنا را به وزارت اطلاعات ببرم
مخصوصاً برای برخی عزیزان ما ایجاد شد. به هر کیفیت امام هم حکمی به من دادند و تعریف هم کردند که آقای دری مورد تائید ماست. بعد که به قم آمدم اولین مسئولیتم کمیته انقلاب اسلامی استان مرکزی بود. بعد از اینکه از اینجا رفتم امام و نماینده ایشان در استان چهارمحال و بختیاری شدم. بنابراین وقتی امام جمعه شهرکرد، نماینده ولی فقیه بودم و تقریباً در تاسیس تمام نهادهای آنجا نقش آفرین بودم. دعوای مفصلی هم ...
پاسخ قلعه نویی به این سوال؛ چرا برانکو را دوست دارم؟
همان موقع یک هدفی در زندگی ام داشتم از قلعه نویی پرسیده شد که آیا تمایل به در اختیار داشتن پست های مدیریتی دارد که او عنوان کرد: باید در زندگی هدفمند باشیم. ما زمانی با استانکو در تیم ملی بودیم و تمرینات هم خیلی سخت بود. در گیلان بودیم و هوا شرجی بود. وقتی تمرینات در دو نوبت تمام می شد، ما به هتل کادوس می رفتیم که شب را در آنجا بمانیم. من بلافاصله که دوش می گرفتم تمرینات را یادداشت می کردم ...