سایر منابع:
سایر خبرها
دست و پنجه نرم کردن یک پرستار با مرگ و زندگی
. صدای غم آلود همکارانم را می شنیدم که داشتند از من قطع امید می کردند. فریاد می زدم، نه! من هستم. دارم می جنگم. به من کمک کنید. ؛ اما هیچ کسی صدایم را نمی شنید. قلبم داشت می ترکید از فشار عجیبی که روی آن حس می کردم. قلبم به سرعت خون را تلمبه می کرد؛ اما هرلحظه کار قلب سخت تر می شد، چون اکسیژنی در کار نبود. با همه توانم نفس می کشیدم؛ اما انگار وزنه بزرگی روی قفسه سینه ام سنگینی می کرد. هر ...
دعای کمیل+متن عربی و فارسی
! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را بازمی دارند، خدایا! بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل می کند؛ خدایا! بیامرز برایم همه گناهانی را که مرتکب شدم و تمام خطاهایی که به آن ها آلوده گشتم، اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ ، وَأَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَیٰ نَفْسِکَ ، وَأَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ ، وَأَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ ، وَأَنْ تُلْهِمَنِی ...
چند روایت از مردان اسکله بحرکان
بچگی با پدرامون می ریم دریا و الان که بزرگ شدیم هم هنوز می ریم و صید می کنیم. شغل ما صیادیه و کار دیگه ای جز این نداریم. هر روز می ریم دریا، ماهی و میگو می گیریم و می فروشیم. گاهی هم ماهی هایی که صید می کنیم، خاص و صادراتی هستن و می فرستیم به کشورهایی مثل چین و کویت." محمد، نقابش را در می آورد. لب هاش خشک و پوستی است. تو موهاش تارهای سفید دویده و دستاش پُر پینه است، انگار با فولاد کار ...
دلنوشته یک دانش آموز درباره حاج قاسم : آرامشی که مهیا کرده بودی گرمابخش دل ها بود
، متواضع ترین شجاع ترین پهلوان! ای سردار تا بودی آرامشی در دلم بود که وصفش سخت است، اما جمعه که از خواب بیدار شدم و خبر شهادتت را شنیدم اشک ها در چشمم جمع شد. اول فکر کردم سلیمانی دیگری است اما هنگامی که رخ زیبایت را در تلویزیون دیدم به اصل اتفاق پی بردم. چه بگویم برایت از ساعات پس از شهادتت، غوغای عجیبی در دل مردم به پا شده بود، انگار که همه پدری مهربان را ازدست داده بودند. چه شده؟ واقعاً ...
دفاع مقدس در شعر شاعران مازندران / شاعران اشک انار پرچم دار شعر حماسی و ملی
معطر شده این منطقه، غوغا کردی گفت: بنشین پسرم! خسته نباشی بنشین پاسخ پرسشت این است بیا خوب ببین ناگهان مادرش از قبر کسی رفت کنار چشمم افتاد به سنگ و گره افتاد به کار من شدم خیره و هی خیره و هی خیره، مدام نام او بود فقط بود: شهید گمنام پیرزن دید نفس می زنم و درگیرم گفت: انگار که تو خسته شدی! من پیرم؟ ...
تنها سرودن تا ابد
تو بود. تا اینکه بی تو به ما گفت می خواهد با این دختر ازدواج کند و این برای همه ما خیلی عجیب بود؛ زیرا کسانی که بی تو را می شناختند می دانستند که اصلا اهل ازدواج نبود. یک آدم رها و بدون قیدوبند که چیزی نمی توانست این رها بودن را از او بگیرد. صحبت ازدواج از جانب او غیرقابل باور بود ؛ اما بی تو می گفت که نیمه خودم را پیداکرده ام و انگار که این عشق و علاقه درنهایت پایان نافرجامی را برای او رقم زد که همچنان مجهولات و سؤالات بسیاری را درباره قتلش باقی گذاشته است. ...
قصه مردهایی که با آرایش هویت پیدا می کنند
، در میان بوی آفتاب خورده تن ها و خستگی زندگی پرخرج، انگار خبری از گریم و کانتور و خدمات ویژه برای تازه دامادها نیست. کارهایی مثل اپیلاسیون و تتو هم که اصلاً در مخیله آقای آرایشگر و چارچوب آرایشگاهش نمی گنجد. اما این تمام ماجرا نیست. آقای خداوردی آدرس مغازه شاگردانش را که در همان راسته بودند، داد و گفت: البته همه مثل من نیستند. فقط برو ببین خودشان را چه شکلی کرده اند برای خاطر چهارتا مشتری! و ...
حسرت دائمی دیدار فرزند چند ماهه بر دل سردار شریفی
: ها بله. مُرد! توی غربت و بی کسی مُرد! دوباره از مادرم پرسیدم: واقعا دخترم مُرده؟! جواب داد: بله مُرد و او را همینجا توی شهر غریب و بی کس دفن کردیم. احساس کردم چیزی در قلبم شکست و بُغض، گلویم را گرفت. مادرم ادامه داد: برادرت هم مریض است و حالش خیلی خراب است. برو او را ببین. دچار عذاب وجدان شدم و خودم را خیلی مقصر دانستم. دخترم به دنیا آمد و چند ماهی زندگی کرده بود و من که پدر ...
اعترافات/ فاستینو آسپریا
حافظه فوتبالی کلمبیایی ها ثبت شده است. مردم پیش از بازی مانند دیوانه ها شده بودند اما این جنون وقتی بیش تر شد که آسپریا در ورزشگاه مونومنتال ریورپلاته حاضر شد. “گوستاوو ماسکاردی در آن زمان مربی من بود. زمانی که وارد زمین شدم هواداران نام من را فریاد می زدند. آن ها به من می گفتند: سیاه... و به من توهین کردند. سپس ماسکاردی من را صدا کرد و گفت: می خواهی بازی کنی؟ همه دارند نام تو را فریاد ...
از رفتن به 'استقلال' پشیمانم
دادی؟ پنالتی ای که در دقیقه 92 شهرآورد 66 دادم برایم خاطرات تلخی به همراه داشته است که هیچ وقت فراموش نمی کنم. برای زدن ضربه سر بلند شدم اما توپ به دستم خورد و باعث شد داور پنالتی بگیرد. قلعه نویی در آن زمان سرمربی استقلال بود. به تو حرفی نزد؟ انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. امیر قلعه نویی هدایت استقلال را بر عهده داشت و حتی یک کلمه به من اعتراض نکرد. گفت چند روزی به مشهد ...
از قطع کارت بانکی اتباع افغانستانی تا سهمیه سوخت ناوگان باری درون شهری
براچیه وقتی آه تو بساط نیست تروخدا رسیدگی کنید گرانی کنسول های خانگی با سلام می خواستم یکی از موضوعات مهم رو بگم خداییش کنسول پلی استیشن 4 پرو که دو میلیون تومان هست شده ده میلیون خواهشمند است این مسئله را پیگیری نمایید با تشکر فراوان از باشگاه خبرنگاران جوان. نبود انسولین خودکاری با نام novorapid انسولین خودکاری با نام novorapid در هیچ داروخانه ای در شهر ...
راز ماندگاری انسان در عالم هستی
بعدازظهر بخوانید، دیگر نام تو را جزء غایب ها می نویسند. نماز آخر وقت، هم معنویتش با اوّل وقت خیلی تفاوت دارد هم ثوابش تفاوت دارد و هم قیامتش تفاوت دارد. وقتی هم سر کلاس می نشینی، همهٔ حواست جمع وضع کلاس باشد. یک نفر نماز می خواند و رکوع و سجود و تشهد و قیامش همه با هم قاتی بود. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه وآله بعد از نماز فرمودند: نماز او نماز کلاغی بود و نماز خدایی نبود. چطوری کلاغ در کنار ...
روایت لاله صدیق از دستکاری ترمز ماشینش و مقامی که از دست رفت/ خاطره جالب مهران مدیری از اسب سواری
...: مهران مدیری در برنامه دیشب دورهمی با بانوی قهرمان اتومبیلرانی کشور گفتگو کرد. به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، مهران مدیری شب گذشته در برنامه دورهمی، میزبان لاله صدیق قهرمان اتومبیلرانی بود. در ابتدای گفتگو مدیری از سن و سال مهمانش پرسید و گفت: همین اول کار این سوال را پرسیدم؛ آزار دارم (خنده) صدیق هم پاسخ داد: شما می خواهید در ابتدای برنامه، مهمانتان را خلع سلاح کنید و بعد به گفتگو بپردازید. اشکالی ندارد؛ من حدود ...
دعای صباح+متن عربی وفارسی
را به هر که بخواهی عنایت می کنی و از هر که بخواهی بازمی ستانی و به هرکه بخواهی عزت می بخشی و هرکه را اراده کنی به ذلت می نشانی، خوبی به دست توست، همانا تو بر همه چیز توانایی، شب را در روز درمی آوری و روز را در شب، زنده را از مرده بیرون می آوری و مرده را از زنده و هر که را بخواهی بی حساب روزی می دهی. معبودی جز تو نیست. بار خدایا! تنها تو را منزّه می دارم و سپاس و ستایش می گویم، کیست که قدر تو را ...
سروده هایی به مناسبت ایام مخصوص زیارت امام رضا(ع)|گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو ...
چشمانم شرمنده تر از همیشه ام، ویرانم با حال خراب و سر به زیر آمده ام آداب زیارت تو را می دانم در این همه ازدحام خلوت کردم در همهه مدام خلوت کردم امشب که حرم شلوغ تر هم شده است بی دغدغه با امام خلوت کردم سیدضیاءالدین شفیعی دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست با قطاری کهنه و ارزان ...
909/ شهید علی اکبر شیردل: مبادا خون شهدا را پایمال کنید
جسمی مملو از گناه وصیت کنم. ای معبود من از چه بگویم، از چه ناله کنم و برای چه گریه کنم. من در زندگی سعادت نداشتم از نزدیک نجات دهنده مستضعفان، پدر یتیمان، یار وفادار و رهبر و هادی رزمندگان یعنی پیر جماران را ببینم چطور و چگونه می توانم با این سنگینی بار گناهان مهدی فاطمه را ببینم؟! خدایا! اکنون من در لباس مقدس پاسداری برای حفظ و یاری اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم که شاید با ...
کرامت امام رضا با رفع بلا از شهر مشهد
...: کسان در واجبات آرند تأخیر تأخیر تو نگذاری ز کف هرگز نوافل زیراکه تمام اعمال و ادعیه مستحبه را در موقع خود از دست نداد و از همه والاتر و شریف تر اینکه در اعانت مظلوم وامانده غمگین از هیچ گونه زحمت و مشقت اعراض نفرموده اند. یکی از آثار شریفه ایشان اقامه جشن میلاد حضرت ثامن الائمه و کاشف الغمه علی بن موسی الرضا علیه آبائه و اولاده من ا... التحیه و الثناء می باشد که هر سال این جشن مبارک را تجدید ...
روایت زنانی که در قبال جنگ احساس مسئولیت کردند
خانه پدری هم بیشتر تلاشی برای یادگیری نکرده بودم. مادرم زور خودش را زده بود اما به جایی نرسیده بود. خیال می کردم دست های من برای این چنین کارهایی ساخته نشده است. از اول ازدواج به اصغر گفته بودم من اهل آشپزخانه و خانه نشینی نیستم. از این رو تا آن موقع که در خانه خودمان بودیم، از غذای گرم خبری نبود. حتی در شستن لباس هم ناوارد بودم. اما در جنگ ناچار شدم به همه این کارها تن بدهم. در سرپل ...
مهدی امیرآبادی: برانکو از نظر فنی واقعا عالی بود و برای کار خود وقت می گذاشت
عمران زاده، آرش برهانی و هاشم بیک زاده به برنامه خندوانه رفتیم. در آن برنامه رامبد جوان گفت یک خاطره تعریف کنید. آرش برهانی گفت یک بار هادی شکوری گل زده بود و یادم نمی آید می خواست گل را به همسر یا فرزندش به دلیل تولدشان تقدیم کند و دستش را به نشانه یک قلب باز کرد که آن را به آن ها تقدیم کند. هاشم نیز با پا وارد قلب شد! که هادی به او گفته بود تو زدی قلبم را پاره کردی. واقعا خاطرات مخصوصا در اردوها ...
فال روزانه پنجشنبه 26 تیر 99 + فال حافظ و فال روز تولد 99/04/26
رژیم شوید. یک شب که هزار شب نمی شود. بالاخره هر رژیمی باید یک شب آزاد در هفته داشته باشد! مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست***که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق***چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست تعبیر: با یک عذرخواهی همه چیز درست می شود و انشاالله از بند غم رهایی خواهی یافت. خداوند از تو حرکت می خواهد و خود برکت عطامی ...
بازیکن تیم تراکتورسازی تبریز: خیلی از فوتبالیست ها دلتنگ عادل هستند
های ورزشی به طور زنده خواسته خود مبنی بر بازگشت عادل فردوسی پور به تلویزیون را مطرح کرد. آخرین اقدام ساسان انصاری نیز بعد از بازی هفته گذشته تیمش مقابل استقلال تهران بود که فردای این بازی پیراهن شماره90 تراکتورسازی را با امضای بازیکنان به دفتر فردوسی پور برده و تقدیم او کرد. همه این موضوعات بهانه ای شد تا با این محوریت گفت وگویی با این بازیکن داشته باشیم. تو شادی گل معروفی داشتی که به ...
همیشه پای یک شورای شهر در میان است!
که درگیر و دار شهردار برود یا بماند؟ است، بهشهری که انگار در آن واحد که دو تا شورای شهر دارد، دو تا شورای شهر هم ندارد(!) و ساری که حال شما چطور است دوستان؟ ! شکی نیست که شهرداری ها به لحاظ موقعیت سازمانی و نحوه مواجهه مردم با آنها و تعدد مسوولیت و وظیفه و ارقام بالایی که به آن می آید و از آن می رود و...، خیلی امکان انحراف دارد اما همیشه آدم ها هستند که می توانند جلوی انحراف را بگیرند و ...
دردسرهای مستانه (5): بارداری ناخواسته
... مستانه کمی از منصور فاصله گرفت و از منصور هم خواست بنشیند و به حرف هایش گوش بدهد: من شانس ندارم اصلا. همیشه دلم می خواست دکتر بشم، اما حالا که قبول شدم و دارم درسم رو می خونم این وضعیتمه. منصور: وضعیتت چش هست؟ تو که داری درستو می خونی. مشکلی نداری از این لحاظ. مستانه: اما همه چی این نیست. منصور: پس چیه؟ من که شوهرتم راضی ام و دارم کمکت می کنم، خودم که عاشق ...
انتظار 32 ساله شهربانو
ش اعلام می شود. این مادر صبور توضیح می دهد: علیرضا دو سال سربازی را در منطقه کردستان گذرانده بود و سال 67 از طریق بسیج محل کارش که در کارخانه مبل دقت بود، عازم جبهه شد. او می افزاید: بارها به جبهه رفته بود اما دفعه آخر خوابی دیدم که بسیار نگرانش شدم و به او گفتم تو تازه ازدواج کرده ای دیگر نرو. دختر علیرضا فقط یک سال و 6 ماه داشت که پسرم مفقودالاثر شد. او اکنون دانشجوی دکت ...
افشاگری علی فتح الله زاده درباره جانشین استراماچونی در استقلال
جانشین استراماچونی گفت: من گفتم که همه مشکلات ما وزیر نیست اما تیتر زدند که گفته ام مشکل استقلال وزیر نیست، ما بازیکنان بزرگی همچون وریا داریم؛ وقتی فرهاد مجیدی گفت که من سرمربی نمی شوم سه گزینه اسکوچیچ، تقوی و نکونام مدنظر من بود، ما با اسکوچیچ تمام کرده بودیم! اسکوچیچ مربی کمی نبود و الان مربی تیم ملی است، اما یک فعل و انفعالاتی شد و نگذاشتند این اتفاق بیفتد، آقای موسوی این کار را نکرد ...
علی فتح الله زاده: بعد از جدایی استراماچونی و پاسخ منفی فرهاد مجیدی قرار بود اسکوچیچ سرمربی استقلال شود
...، تقوی و نکونام مدنظر من بود، ما با اسکوچیچ تمام کرده بودیم! اسکوچیچ مربی کمی نبود و الان مربی تیم ملی است، اما یک فعل و انفعالاتی شد و نگذاشتند این اتفاق بیفتد، آقای موسوی این کار را نکرد، کسانی دیگر تصمیم گیرنده بودند که روابط نزدیکی با وزیر داشتند. وی خطاب به فرهاد مجیدی گفت: فرهاد، تو فرهاد خودت باش تیم ما خیلی خوب است، ما می توانیم قهرمان حذفی شویم، این تیم اگر ...
نظر مخاطبان انصاف نیوز درباره ی مجلس انقلابی
التماس رأی به آمریکا نبود؟در منطقه دیپلماسی اقتصادی وزارت خارجه چیکار کرده، در تمام قراردادهای انرژی منطقه ما محکوم شده ایم. در کرسنت امارات، ترکیه و ترکمنستان. قرارداد گازی ما با پاکستان و هند به کجا رسید، چرا همه ظرفیت های کشور را به آمریکا پیوند زدید و از منطقه غافل شدید. ♦️ یک وقت یک نفر مثل من رسانه ندارد ، توییت میزند تا صدایش شنیده شود ، تو که رسانه که هیچ ، تریبون مجلس را داشتی و هیچ گلی ...
حکایت یک جانباز رزمنده که در میدان مبارزه جنس رزمش فرق کرده است
.... یکی دو باری من را رد کردند و بار سوم با گریه، خودم را به آن ها تحمیل کردم. آموزشی را به سختی رفتم. همین که آموزش ببینی دیگر تمام است و بقیه کار ها خودش روی روال انجام می شود. به ما آموزش اطلاعات و عملیات دادند و در سومار عضو اطلاعات و عملیات شدم. کوچک بودم؛ ولی انگار خشتمان به همین نام خورده بود. آنجا هر روز گزارش کار می نوشتیم و اتفاقاتی را که در محوطه دید ما می افتاد، باید ثبت می کردیم و ...