سایر خبرها
فیلم های شبکه های سیما در تعطیلات آخر هفته
مایل به دیدن او نیست ولی سکته کرده و در حال کما می افتد پسر به دیدنش می رود و متوجه می شود که شوهر مادرش نه تنها ثروتمند نیست بلکه کسی بوده که مادرش کلیه اش را به خاطر تهیه پول برای او به او داده و مرد سود جویی است از طرفی دختر بچه هشت ساله ای به علت بیماری قلبی در بیمارستان بستری است و مادرش به دنبال گرفتن رضایت از مرد جوان با او درگیری های فراوانی پیدا می کند ... ...
قربانیان اسیدپاشی چگونه زندگی می کنند؟ + تصاویر
مزاحمت ایجاد کرده است؟ و شخص مزاحم به شوخی بگوید: "محسن بوده است. ببین دائما هم به تو امر و نهی می کند، حالا هم با تمسخر تعطیلات تو را خراب کرده است." "ف.خ" هم بیش از پیش مصمم می شود ... نخستین روز کاریم در سال 91 روز نوزدهم فروردین ماه بود که مطابق معمول سال های گذشته به اداره رفتم و پس از سلام دادن به ف.خ ، از او پاسخی دریافت نکردم و با این استدلال که شاید به خاطر مشکل شنواییش باشد توجهی ...
نقشه شوم برای مسافر فرودگاه
مسعود آشنا شدم که مدعی بود پرسنل یکی از ارگان های حساس است و حتی چندین بار نیز وی را با لباس و تجهیزات پلیسی دیدم. چند ماه پیش زمانی که مسعود به دیدنم آمده بود به بهانه خرابی خودرویش از من خواست خودرویم را به وی امانت دهم و روز بعد نیز آن را برایم آورد. همین ادعاهای پریسا کافی بود تا کارآگاهان جنایی مردی 31 ساله به نام میثم را شناسایی کنند که زن جوان تصور می کرد وی مسعود نام دارد و به ...
روی برگی بنویس عشق؛به بهانه زادروز فضل الله توکل
ام سبب شد به دایره موسیقی کشیده شوم. وی در ادامه می گوید: هیچ گاه آن شب به یاد ماندنی را فراموش نمی کنم؛ تقریباً هشت سال سن داشتم؛ آن شب که پدرم برای من سنتور خرید؛ از ذوق خوابم نمی برد و هر پنج دقیقه یک بار از شوق می پریدم و می رفتم نگاه می کردم که سنتورم هست یا نه. نکته جالب آنجاست که بعد از چند روز به خاطر آگاهی نداشتن و بلد نبودن کوک های سنتورم، بارها تمام سیم ها را پاره کردم و صبح که بلند می ...
قربانیان بیمه توسعه
مرکز درمانی جان سپرد. این گونه بود که با حکم قضایی به پرداخت نیمی از دیه مرد مسلمان محکوم شدم چرا که طبق نظر کارشناس در این سانحه تأسف بار 50 درصد مقصر من بودم. با پی گیری پرونده به بیمه توسعه رفتم چرا که خودروام در این شرکت بیمه شده بود و همه مدارک را به آن ها ارائه دادم ولی این شرکت از تعهد خود شانه خالی کرده است و حق و حقوق اولیای دم را نمی دهد. به همین خاطر و با شکایت اولیای دم برای من حکم جلب ...
با تئاترتعزیه بانوان آشنا شوید
سال پیش در یک مدرسه راهنمایی دخترانه بود. نام نمایش یادم نیست اما متنی بود از آقای سید جواد هاشمی درباره یک دختر شهید. در کنگره بزرگداشت شهدای غواص این تئاتر برگزار شد. در آن مجلس سرداران و بزرگان زیادی حضور داشتتند. بعد از آن دیگر برای آقایان اجرا نداشتیم و اولین و آخرین اجرای ما برای آقایان بود. حالا تمام آن دخترهای نوجوان بزرگ شده اند و در کار خود حرفه ای. آن زمانی که این دخترها به این گروه ...
فرار دختران دانشجو از منزل با سودای سفر به خارجه!
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، هشت روز قبل مردی میانسال با مراجعه به دادسرای امور جنایی از مفقود شدن دختر 24 ساله اش خبر داد. این مرد در شکایتش گفت: دیروز دخترم سحر که دانشجوست، سوار بر خودروی پژوی خود، از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. او دختر خوبی بود و نمی دانم چه شده که خانه را ترک کرده است. او هیچ مشکلی با خانواده نداشت. احتمال می دهم بلایی سرش آمده باشد. در حالی که ...
سرگذشت جوان ایرانی که گرفتار داعش شد
را بیخ تا بیخ می بُرند. در همان چند لحظه به گذشته ام، به آینده ای که پیش خودم همیشه تصور می کردم، به پدر و مادر و خانواده ام که مرا دیگر نخواهند دید فکر می کردم که مرد سوری پرسید می دانی ما سَلَفی هستیم؟ با شنیدن سَلَفی، برق از سرم پرید و مطمئن شدم که کارم تمام تمام است. گفتم نه به خدا. من چهار شبانه روز می شود که با شما می آیم تا به یونان و از آنجا پیش دایی ام به آلمان بروم. گفت دروغ می ...
اعتراف زندانی فراری به قتل هولناک پیرمرد تنها
... مرتضی30 ساله با انتقال به پلیس آگاهی در بازجویی ها به قتل مرد سالخورده اعتراف کرد. متهم به قتل گفت: سال ها پیش همسایه مقتول بودیم. با توجه به این که او تنها زندگی می کرد، گاهی به دیدنش می رفتم. چند ماه قبل با گرفتن مرخصی از زندان فرار کرده و متواری شدم. در جریان رفت و آمد های دوباره ام به خانه مقتول، وسوسه شدم اموالش را سرقت کنم. روز حادثه به عنوان مهمان به خانه او رفتم و کاسه ای ...
داستان سال
بود از هیچ کلاغی صدای قارقار در نمی آمد و سکوت همه جا پهن بود. اما بالاخره یک روز، آفتاب هوس کرد که بر روی زمین بتابد. پس یخ ها کم کم آب شدند و گندم ها و گیاهان دیگر جوانه زدند و بهار این چنین از راه رسید. همه ی پرندگان و حیوانات و گنجشکان از خوشحالی فریاد می زدند. بعد لک لک ها از راه رسیدند و بر دوش دو تا از آنها دو بچه سوار بودند که یکی از آنها دختر و دیگری پسر بود. لک لک ها که فرود ...
شهید رضا دادبین:وصیت من این است که مردم متحد باشند
از دوستان رضا بوده اند. گفتند: رضا را بعد از شهادتش توی خط دیدیم که دارد پا به پای سایر بچه ها می جنگد.پرسیدیم: رضا مگر تو شهید نشدی ؟ پس این جا چه کار می کنی؟گفت: آره شهید شدم ، ولی اومدم به کمک شما.گفتیم: آقا رضا ، کاری از دست ما بر می آد تا برات انجام بدیم ؟: فقط می خوام به پدر و مادرم سر بزنید ، اونا رو تنها نذارین. یک شیشه گلاب و یک بسته گز گذاشته بود روی قبر رضا و داشت با گلاب ...
سرقت های سریالی از آرایشگاه های زنانه مشهد
.... او خودش نقش شاکی را بازی می کرد و پسر جوان با تهدید زنانی که در سالن آرایشگاه بودند دست به سرقت می زد. دوربین مداربسته آرایشگاه ها هم نشان داد که این دختر در هر سه سرقت حضور داشته است. درنهایت کارآگاهان موفق شدند مخفیگاه این دختر را شناسایی و یک هفته بعد او را دستگیر کنند. وی بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت و به جرم خود اعتراف کرد. وی به ماموران گفت: چند وقت پیش با پسر جوانی آشنا شدم ...
قصاص برای قاتل کارشناس وزارت دفاع
برای شناسایی صاحب خودرو آغاز شد و درنهایت زن جوانی در این رابطه دستگیر شد. وی به ماموران گفت: چند وقت پیش با پسر جوانی آشنا شدم که ادعا می کرد در یکی از ارگان های دولتی کار می کند. او آن روز خودروی مرا امانت گرفت و چند روز بعد هم آن را پس داد. ولی نمی دانم در آن مدت با خودروی من چه کار کرده است. با این اظهارات تحقیقات برای شناسایی پسر جوان آغاز شد که درنهایت مشخص شد وی از تهران فرار کرده و ...
افزایش خانواده تک نفره در ایران!
هم مادر. جدا شدیم. یک سالی می شود که دو نقش را بازی می کنم. سمیرا دلیل طلاقش را مشکلات اقتصادی و البته خیانت همسرش می داند. هر کدام دو شیفت کار می کردیم. کار می کردیم تا اجاره خانه، هزینه کلاس های دخترم و پس انداز خوشبختی برای آینده را تهیه کنیم، اما غافل بودم این دو شیفت ماندن ها و اضافه کارها ما را از یکدیگر دور می کند و همسرم به همکارش که هر روز دو شیفت می دیش نزدیک تر شد. حالا یک تنه هم اجاره ...
37 سال از فرار مرد شماره 2 ساواک گذاشت
باران پاییزی می بارید، دختر پرده را کنار زد و از پشت پنجره خانه قدیمی به کوچه نگاهی انداخت. او هنوز آنجا ایستاده بود. مرد سبزه روی چشم و ابرو مشکی با بارانی خوش دوخت، در خیال دختر، عاشقی دل خسته بود که روزها دنبالش می افتاد و شب ها سر کوچه کشیک می داد. در واقعیت اما او یک مأمور امنیتی در تعقیب برادر بود. (توصیف نمایی از فیلم بن بست ، فیلمی که سال 56 ساخته شد ولی هیچ وقت به نمایش درنیامد.) شخصیت ...
روماتیسم؛ بیماری هزار چهره
وقت یک بار پیش می آید که آقایی در حالی که از دیدن او پشت تنور نانوایی متعجب شده، شیشه بزرگ نانوایی را نبیند و با سر به آن برخورد کند. خانم نصیری که 39 سال دارد، خودش را این طور معرفی می کند: برای فرزندم نصفه و نیمه مادر و پدرم. از افتخاراتم این است که دختر نصفه نیمه ای هم برای مادرم هستم، سعی می کنم کامل باشم. یک دختر سال آخر دبیرستانی دارم و در حال حاضر افتخار می کنم که نان سر سفره ...
شبهات مربوط به رسول اکرم (ص)
، اولاً: جایگاه پیامبران را بالاتر از شهداء بیان کرده است[12]؛ ثانیاً: شهیدان به دلیل این که در راه خدا و با پیروی از رسول او، جان خود را از دست داده اند. نزد خداوند قرب و منزلت کسب می کنند؛ بدیهی است که اگر خداوند، شهدا را به دلیل پیروی از پیامبران، شایسته رحمت و ثواب بی نهایت بداند، باید خود پیامبران از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار باشند. بنابراین پیامبر ما (آن مرادی که تمام زندگی خود را وقف ...
زندگی با آیه های نور/تدریس قرآن بهترین لحظات زندگی مان است
افتخارم در زندگی این است که در مسیر قرآن قرار دارم و به عنوان قاری قرآن در جامعه شناخته شده ام و هر موفقیتی در زندگیم را مدیون برکات قرآن هستم. وی تصریح کرد: من از کودکی در خانواده ای قرآنی پرورش یافتم و با توجه به اینکه پدرم از اساتید برجسته قرآنی و مادرم از مربیان قرآن و داوران قرآنی است، بدین سبب همواره تلاوت قرآن را در منزل می شنیدم و لذت می بردم و این علاقه تلاوت قرآن در من بروز کرد ...
آن سوی هرمز (112)
متوجه نمی شوم و می گویم: نفهمیدم؛ لطفاً بیشتر توضیح بدهید. نمی توانم بیشتر توضیح بدهم. باید کمی صبر کنید فقط یک کلمه می گویم و به قصر برمی گردیم که پدر نگران نشود. بسیار خوب یک کلمه را بگویید. می گوید: مادرم از جاسم اوزه خوشش نمی آید و او را شیطان بزرگی می داند و می ترسد به تو صدمه ای بزند. متحیرمی شوم. می گوید: حالا برویم تا پدر نگران نشود. از فکر تلفن زدن به رابط منصرف می شوم و تصمیم می گیرم فردا صبح از آکادمی با او صحبت کنم. به قصر برمی گردیم تا حرف های نیمه تمام شیخ را شنیده و اطلاعات تازه ای از پروژه جدیدش و ارتباط آن با انتشار روزنامه عمان الوطن به دست بیاورم. ادامه دارد... ...
نبش قبر دختر سه سالهٔ امام حسین(علیه السلام)
دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ...
تا کی باید نامزد بمانیم؟
ازدواج فامیلی به دلیل شناخت نسبی، دیگر به این دوران نیازی نیست؛ در حالی که مقصود ما از شناخت، محک طرف مقابل برای یک عمر زندگی است. شناختی که قطعاً در رابطه ای مانند دخترعمو و پسرعمو قابل حصول نیست. حد و مرزهای دوران نامزدی بهتر است در این دوره چون در مرحله شناخت هستند، بیرون رفتن و مکالمه ها محدود و رفت وآمدها هم بیشتر خانوادگی باشد. در دوران نامزدی به خاطر ملاحظاتی که توسط دختر، پسر ...
تفاوت طلاق در گذشته و امروزه
ساختن زندگی تلاش می کردم. این خانم 32 ساله ادامه می دهد: پشیمانم که چرا از روز اول تن به این ازدواج دادم؟ کاش که با دیدن تفاوت ها اصلا با همسر سابقم وصلت نمی کردم. سهیلا با مقصر دانستن مادرش بیان می کند: اگر مادرم از همان روز اول از من حمایت می کردم، امروز من دختری مطلقه نبودم و می توانستم ازدواج موفقی را تجربه کنم. فرد نباید برای حفظ زندگی مشترک، خودش را فدا کند ...
مجموعه اشعار ویژه شهادت رسول اکرم (ص)
... بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند تا که نشکسته قدت راه برو در بر من که پس از رفتن من دیده بلا می شکند باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا حیف یک روز کسی دست تو را می شکند تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو حرمت شیر خدا را همه جا می شکند کودکانت همه در پشت سرت می لرزند که در خانه به یک ضربه ی پا می شکند ...
به مناسبت چهلمین روز درگذشت سرپرست گروه تواشیح باقرالعلوم
...، تو گفته بودی پدر به دیدار خانه خدا می رود و باز می گردد؟! نگفتی خودش نیز محو جلوه خدا می شود... می دانی که دختر پدری است... حال و روز جامانده گروه تواشیح را از این سفر معنوی نگو، ششمین نفر با خود مرور می کند که کاش شما را در این سفر تنها نمیگذاشت... شنیده ام قبل از اعزام به حج با پنج نفری که عازم بودید تصمیم گرفته بودید که نفر ششم را با هزینه شخصیتان به عمره مفرده بفرستید که مبادا ...
روایت دیدار یک خبرنگار با پدرشهیدی که دیروز به فرزندان شهیدش پیوست
با اشتیاق می شنویم می گوید: زهرا موحدی هستم. همسر پدر شهیدان خوش قلب طوسی، خانه دار و اگر خدا بخواهد دوست داریم بنده خوب خدا باشیم. چهره آشنایی دارد روشن و نورانی، آرام و خنده رو! می گوید: خداوند 6 فرزند به من داد 5 پسر و یک دختر که دو تای آنها را برای خود انتخاب کرد، فرزند سوم و چهارم به شهادت رسیدند. می گویم: شنیده ام نوشته هایی از شهیدان به یادگار مانده است، کمی در باره ...
خاموشی چراغ در شب خواستگاری از چه خبر می داد
پیکر مطهرش در گلزار شهدای شیروان به خاک سپرده شد. همسر شهید نادری می گوید: محمدحسین از اقوام دور بود که در سن 21 سالگی با هم ازدواج کردیم و دارای دو فرزند دختر و پسر بودیم که وی به شهادت رسید. وی با بیان اینکه بعد از مراسم عروسی شهید به منطقه اهواز اعزام شده بود و هر 40 روز یکبار برای دیدن من و خانواده به شیروان می آمد، گفت: در اهواز ایشان زخمی شده بود که به برای مداوا به بیمارستان آنجا ...
بنیاد در آینه مطبوعات
زدم و گفتم: دلم می خواهد زیر گلویت را بوسه بزنم. عیسی نیز سرش را کمی بالا گرفت و گفت: بفرما! او هم مرا بوسید و از هم خداحافظی کردیم. همان لحظه سرم را به سمت حرم امام رضا (ع)چرخاندم و گفتم: به شما سپردمش. لحظه ای، عیسی را بی سر و دست و در تابوت و خونین دیدم! بعد از آن طاقت نیاوردم و دندان به لب گرفتم و تا زمانی که به خانه رسیدم، گریه می کردم. زمانی که عیسی را به معراج آوردند، به خاطر وضعیت جراحاتی که داشت، ابتدا اجازه نمی دادند او را ببینیم، درحالیکه من از مدتها قبل آماده چنین لحظه ای بودم و به آن شخص گفتم: ما که بالاتر از حضرت زینب (س)نیستیم. "انتهای پیام" ...
حادثه ها
رساندن خواهرش به منزل یکی از آشنایانشان در خیابان اباذر با ماشین از پارکینگ خانه خارج می شود و منتظر خواهرش می ماند، اما به دلیل دیررسیدن خواهرش برای صداکردن او، به سمت در خانه می رود، در این حین، مردی پرایدسوار کیف او را از داخل ماشینش می قاپد. این مرد بعد از ربودن کیف دختر جوان، قصد فرار از محل را داشت که دختر جوان به دنبال او دویده و از شیشه سمت راننده قصد بازپس گیری کیف خود را می کند. کیف قاپ ...
فیلم ساختن با بچه، درباره بچه و برای بچه بسیار کار مشکلی است
: حدود 400 کودک و نوجوان برای انجام تست به دفتر ما آمدند و دو نوجوان برادر و پسر عمو شهاب در روزهای آخر بود که انتخاب شدند. اما خود شهاب تنها چند روز قبل از فیلم برداری به همراه پدر و مادرش به دفتر ما آمدند و من با ورود او به دفتر احساس کردم پسر بچه 6 ساله ای را که می خواستم هم باهوش، با استعداد و هم حرف شنوی داشته باشد را پیدا کردم. حالا یک پسر که آشنایی با سینما و صحنه ندارد، باید نقشی بدون دیالوگ ...
شعر گفتن برای ائمه(ع)فراخوان عاشقی است
اتاق 213 بیمارستان خاتم الانبیا(ص) بستری بودم و بعد متوجه شدم عدد 213 نام مبارک حضرت زهرای مرضیه(س) است و شفای این نفس هم به دست مبارک ایشان محقق می شود و این ابیات در قالب شعر به ذهنم روانه شد: نیست پیدا با چه آهی می کشم پنهان نفس از نفس حیران منم از دست من حیران نفس بی نفس مُردم خدایا سنبلستانت کجاست تا بریزد بر سرم یک غنچه خندان نفس و شعر ادامه پیدا می کند تا ...