سایر منابع:
سایر خبرها
عکسی خانوادگی از شاهرخ استخری
کشورمان با انتشار تصویری از پسرش، صفحه خود در فضای مجازی را بروزرسانی کرد. تنابنده در این پست نوشت: "طرف یه جوری به پسر من زل زده انگار ایلمازو خفت کرده تو این ایام خونه نشینی هر کاری واسه سرگرمی پسرم کردم،،هرکاری دیگه موندم." شبنم مقدمی، از بازیگران سینما و تلویزیون کشورمان عکسی از دوران کودکی اش به همراه یک شعر زیبا را در صفحه خود در فضای مجازی منتشر کرد. خانم مقدمی ...
چکار کردم و درررد، اَلو بیگیری دختر!
منتظر ماندیم تا تلفنش تمام شود. عمه اما تلفنش که تمام شد رو کرد به ما... - گُلی دُخترُم بود، ماخاس بیا خونِی ما، گفتم خوِنی زن دِِی بلقیسُت هسم، زبون بسه گف نپه نرو خونه تا من بری پری و زری ام زنگ بزنم با بچاشون بییِم هونجا! گفتم دیه غروبه، گف حالا شو شد یَی چی هونجا دورهَم می خوریم... چشمانم را بستم تا قیافه وحشتناک بی بی را که زل زده بود به من نبینم!! گلابتون ...
تلخ و شیرین فرزندپذیری و فرزندخواندگی
شعار سال: تصمیم برای فرزند آوردن تصمیم مهم و سرنوشت سازی است و اینکه چگونه و با چه فرآیندی زوج ها به چنین جمع بندی می رسند نکته قابل تاملی است، برای اینکه بدانیم چه علل یا عواملی زوج های جوان را ترغیب به آوردن بچه از مراکز بهزیستی می کند به سراغ افرادی رفتیم که این کار را انجام دادند، حالا از زبان آنان بخوانید این دلایل را... سعید پسر قصه ما 5 ساله شده اما بر خلاف انتظار والدینش او به ...
متن کامل | فاطمه فاطمه است | دکتر شریعتی
با لحنی معنی دار و آهنگی وحشت زده به علی خطاب کرد: دستت را پیش آر، با توبیعت کنم، تا بگویند عموی رسول خدا با پسر عموی رسول خدا بیعت کرد و افراد خاندانت نیز با تو بیعت می کنند و چون این کار انجام شد دیگر... چه؟ مگر دیگری را هم در این کار طمعی است؟ فردا خواهی دانست. علی احساس خطر کرد؛ اما این احساس، همچون برقی در دلش جست و گذشت؛ درون او از غم دیگری لبریز ...
روایتی تلخ و فراموش نشده از 28دی ماه سنندج ؛ روزی که جنایت های دشمن هیچگاه از اذهان مردم محو نخواهد شد
از آنها بود و نه اثری. لودر شهرداری را دیدم که مشغول کنار زدن آوار بود، همانطور که بهت زده به محل نگاه می کردم جنازه پسرم فواد را دیدم که با تیغه لودر بالا آمد، خودم را جلو لودر پرت کردم، مردم به کمکم آمدند دستم را گرفتند و به گوشه ای بردند، جنازه همه اعضای خانواده ام را یکی یکی از زیر خروارها خاک بیرون کشیدند و من همانجا نظاره گر بودم همسرم حبیبه ، دخترم فرانک و پسرانم فرید ، فرامرز ...
بازخوانی ماجرای خون های آلوده به روایت نماینده خانواده ها
، همین نکات را می گویند. با توجه به توضیحاتی که دریافت کردم، هر دو دارو از نظر فرمولاسیون مشابه هستند. تا این را گفتم، آن آقای نماینده در یک عکس العمل روانی، با مشت روی میز کوبید و گفت: این ها فرمول ما را دزدیده اند! تا این جمله را گفت، بلند شدم، با او دست دادم، صورتش را بوسیدم و گفتم: پسر جان! تو چه خدمتی به مملکت ما کردی...! شوکه شده بود. با تعجب گفت: یعنی چه؟ گفتم: ببین، تو به داروی ما تأییدیه ...
خواننده تیتراژ خروس 40 ساله شد/ عکس خانوادگی شاهرخ استخری/ تمجید عمو پورنگ از مهمان نوازی آقای گل جهان
خود در کنار بهنام بانی را منتشر کرد. برادران در این پست نوشت: "براتون همچین هوایی و آرزو میکنم." محسن تنابنده از هنرمندان سینما و تلویزیون کشورمان با انتشار تصویری از پسرش، صفحه خود در فضای مجازی را بروزرسانی کرد. تنابنده در این پست نوشت: "طرف یه جوری به پسر من زل زده انگار ایلمازو خفت کرده تو این ایام خونه نشینی هر کاری واسه سرگرمی پسرم کردم،،هرکاری دیگه ...
برگزیده خودنویس 98 از داستان واقعی دختری ماجراجو در ترکیه می گوید
جلوی شی ما ضایع شده ام و شخصیتم را در مقابلش له کرده اند. در همین افکار هستم که متوجه می شوم آمده روبه روی من پشت میز نشسته. وقتی سرم را بلند می کنم، می بینم زل زده مستقیم توی چشمانم. آب دهانم را به سختی قورت می دهم. _ چرا هنوز چیزی نخوردی؟ از همون غذاییه که قبلاً چند باری برات درست کردم و دوست داشتی. بخور تا از دهن نیافتاده. دستانم را حس نمی کنم. با بی رمقی سرم را تکان می دهم ...
واکنش الهام چرخنده به ماجرای خواستگاری کردن از همسرش + عکس
انسان اینقدر آدم حسابی باشه!!! صدام زدی؛ الهامم ، بیا اینجا خوبه. نشستیم.. تو درست نیمکت رو ب روی من بودی .. درب ظرف ها رو باز کردی.. ای جانم.. ممنون خانوم.. مثل همیشه لقمه اول رو برای من گرفتی. من گونه هام سرخ شد باز.. گفتم؛ دردتون به جان، یه کوکو سیب زمینی ساده و یه ظرف سالاد این همه تشویق و محبت و تشکر نداره که نفس.. زل زدی تو چشمام گفتی.. خودت چی ...
مهدی عبدی: گلی که به استقلال زدم را مدیون آقا یحیی هستم/علیپور مثل برادرم است
پرسپولیس در آخرین بازی شما در دربی را تو و وحید امیری زدید که مهاجم تیم محسوب می شوید. این نشانه خوبی برای راه افتادن خط حمله پرسپولیس است؟ امیدوارم همین طور باشد. البته من و وحید امیری زحمات خط میانی و سایر بچه ها را تبدیل به گل کردیم اما این موضوعی هم که گفتید برای من جای خوشحالی دارد. از آرمان رمضانی نمی خواهی چیزی بگویی؟ آرمان هم یک پسر فوق العاده مؤدب و با شخصیت و فوتبالیست ...
فروغ و سهراب؛ فاصله هایی که غرقِ ابهامند
مرده های هزاران هزار ساله به هم می رسیم و آنگاه خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد. من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد [23] در این شعر، می بینید که چگونه فروغ از “باد” یاد می کند؟ بادی که با ابتدای ویرانی عجین شده در خطاب به آن دوست! [24] آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد . فضای این شعر بسیار “سرد” و “افسرده ...
ماجرای حقوق های نجومی 40نفر در یک شرکت دولتی چه بود؟
می زدند و می گفتند شما نمی خواهید به فلان کشور بروید؟ می گفت کد ملی تان را اعلام کنید و هزینه بلیط پرواز، هزینه هتل و اقامت، هزینه برگشت و حتی سوغات را به شما می دهیم. چون ارز را 4200 تومان می گرفت و آن طرف 13-12 هزار تومان تبدیل می کرد و این فرد خوشحال بود مجانی به خارج می رود و برمی گردد. یک شرایط اینچنینی را پشت سر گذاشتیم. خب این ارز امانتی دست ما است که برای همه مردم است. سال قبل 14 ...
کسی که در داستانش اشخاص دیگر را عذاب می دهد و شکنجه می کند
درهم سیاه. تو انگار یک آدم بدوی، در حالی که صورتت تبدیل به توده ای از خار تیز شده است، آمده ای توی داستان من. این بار نوبت من است که استخوان هایت را گاز بگیرم. پیچیدن را دور پاهایم حس می کنم و دست هایم را که از دو طرف می کشد. دارد یادم می آید که کیست... اسمش... اسمش را یادم نمی آید، ولی یادم می آید که یک شب او را به صلیب کشیده بودم. یادت هست قطره های خون را روی ملافه ...
ماسک ست الهام چرخنده و همسر روحانیش غوغا به پاکرد + عکس
.. درب ظرف ها رو باز کردی.. ای جانم.. ممنون خانوم.. مثل همیشه لقمه اول رو برای من گرفتی. من گونه هام سرخ شد باز.. گفتم؛ دردتون به جان، یه کوکو سیب زمینی ساده و یه ظرف سالاد این همه تشویق و محبت و تشکر نداره که نفس.. زل زدی تو چشمام گفتی.. خودت چی پس؟! این همه راه اومدی، تا محل کارم، تا نهار رو تو این هوای بهاری تو طبیعت با هم بخوریم. تا لقمه آخر این نهار چشم ازت بر نداشتم. ...
سلیمانی ها از راه رسید
بود و زنگ های تفریح، بچه ها دورش جمع می شدند و باز جملات را مرور می کردند: تو با رفتنت سردار دل ها شدی ؛ خوش به حالت که در آغوش امام حسین قرار گرفتی ؛ پروازت مبارک ؛ شهادت تاجی است بر سر شهدا که کاش همه لایق این تاج باشیم ؛ روحت شاد قهرمان . جملات اگرچه جملاتی نبود که از دهان بچه ها درآمده باشد، توی ذهنشان نشسته بود. یکی دلش می خواست پلیس بشود و به شهادت برسد؛ آن یکی دلش می خواست مثل پسر ...