چهارشنبه ۲۳ خردادساعت ۱۴:۳۳Jun 2024 12
جستجوی پیشرفته
شیعه آنلاین ۱۳۹۴/۱۰/۱۴ - ۱۰:۴۷

حکایت فردی که از زمان مرگش مطلع بود!

غروب بود، داشتم رد می شد، حاج تقی من را صدا زد و گفت: بیا این را برای آقا ببر، می خواهد وضو بگیرد. گفتم: دم غروب کجا می خواهی بروی؟! گفت: من مسافر هستم. تعجّب کردم، گفت: این را بردار ببر. آفتابه را بردم و آقا وضو گرفت. بعد دیدیم اتّفاقاً برای نماز به مسجد آمد ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)