سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست جدایی از شوهر کلاهبردار
کردند که وضع زندگی مان از این رو به آن رو شد. در این مدت صاحب سه فرزند شده ام و با وجود مشکلات زیاد به زندگی ام ادامه دادم. اما دو، سه سالی است شوهرم مرتب ساز رفتن به خارج از کشور و زندگی در آنجا را کوک کرده است؛ دو پسرم را هم راضی کرده، اما دخترم مانند من مخالف است. چون ما در ایران زندگی خوبی داریم. وی ادامه داد: در این مدت مخالفت کردم و به همسرم گفتم اگر دوست دارد، می تواند به آنجا ...
هنوز هم هوای همه را دارد
شده است، یک نفر از اتاقی می آید بیرون، سلام گرمی می گوید و با احترام برخورد می کند و می پرسد: من را می شناسی؟ او را می شناسد، آقای مفیدی است، جواب می دهد: بله. شما استاندار هستید. می گوید: نه! من شاگرد حسین بودم. ما همکلاسی دانشگاه بودیم ولی اسمش همکلاسی بود، من شاگرد او بودم. خدا را شکر این بار هم مشکل مردم کندر کاشمر حل می شود. انگار هنوز حسین مثل زمانی که در کنار مردم بود و کارها را راه ...
کلیه فروشی برای خرید جهیزیه!
، خانواده همسرشان جهیزیه سنگینی تهیه کنند و دختران جوان نیز در تهیه وسایل زندگی نباید به خانواده خود فشار وارد کنند. البته عرف جامعه به طور معمول، راه خود را برای کاهش تنگناها پیدا می کند و به این سو می رود و قانون و ضوابط نیز نمی تواند، تأثیر چندانی داشته باشد.
زندگی و مرگ شاعر زبان بسته ها در 7 پرده
است برود حمام.تا این را گفتند من منصرف شدم(خنده). واقعیت اینکه وقتی می خواستند مرا به حمام ببرند همه اهل محل می فهمیدند.پدرم مرا می انداخت روی دوشش و من همینطور دست و پا می زدم که نروم.واقعا بزرگترین تهدید برایم این بود که می بریمت حمام (خنده). پرده چهارم - خاطرات عمران از روزنامه توفیق و حزب خران زمان شاه دو حزب عمده داشتیم به اسم های حزب ایران نوین و حزب مردم.توفیق هم آمد حزب ...
همه کاندیداهای جالب ریاست جمهوری + تصویر
طرح در ماههای منتهی به انتخابات شائبه سوء برداشت های انتخاباتی را دامن زده است چنانکه در جلسه اولی این طرح در صحن مطرح شد نادر قاضی پور به علی لاریجانی تذکر داد که این شائبه وجود دارد که با این طرح رقبای انتخاباتی خود را حذف کنید. مجلس هشتم در روزهای منتهی به انتخابات سال 88 هم چنین اقدامی را انجام داد که به سرانجام نرسید. هدف آن مجلس این بود از ثبت نام نامزدهایی که رئیس جمهور را رئیس جمبور می ...
شهیدی که برای شهادت لحظه شماری می کرد
های مردمی جبهه عضو بودم ولی با اینحال چون برادرش در جبهه بود نگذاشتم رسول به جبهه برود. گویی تقدیر چیز دیگری بود. دیگر به جبهه نرسید و در همین خیابان ولی عصر(عج) با منافقین که خدا لعنتشان کند درگیر شد و به شهادت رسید. خواهر شهید که در زمان شهادت برادرش 8 سال بیشتر نداشت گفت: برادرم در فعالیت های انقلابی با یکی از پسر عموهایم که در شهر قم هستند خیلی ارتباط داشت. از آنها اعلامیه ...
چهار حسرت هاشمی در گفتگو با شرق
اقدام به نوشتن کتاب امیرکبیر کردم. شاید دوران کودکی در روستا پس از تولد در سوم شهریور 1313 که خیلی زود به جنگ دوم جهانی رسیدیم و مشاهده سختی های دوران جنگ که مردم خیلی زجر کشیدند و درک قحطی آن زمان نیز در این خصوص موثر بود. سال 1320 سال اشغال ایران بود که هفت سال قبل از آن، شما هفت ساله بودید... من کودک بودم که در سال 1314 جنگ شروع شد، اما مشاهداتی که در روستا می کردیم، روستای ما خیلی منزوی بود ...
با شهدای امور تربیتی استان مازندران
اینکه سیدرحمان همراه من است خیلی خوشحال بودم اما متاسفانه هنگام تقسیم من واو در دو گردان جداگانه افتادم به سیدرحمان گفتم تو را به خدا ما را فراموش نکن به ما سر بزن وسیدرحمان قول داد که در اولین فرصت به من سربزند. پس از چند روز گردانی که سیدرحمان درآن حضور داشت، به منطقه عملیاتی اعزام ومدت یک ماه در عملیات به سر بردند وپس ازیکماه به عقب بازگشتند. دریکی از روزها که هوا به شدت گرم بود ...
جوانان ایران بااستعداد اما کم کار
زبان ها را یاد بگیرید، الان در موقعیت شما که جوان هستید یادگرفتن و تکمیل کردن زبان خیلی مهم است. خوشبختانه پسرعموها و خانواده ام در موسیقی بودند. یکی از پسرعموهایم به نام سعید تقدسی در فلوتیست بود، ایشان با همسرشان در وین بود که من نزد آنها بودم و شروع به یادگرفتن زبان کردم. در همین حین بود که شنیدم در اپرای وین خوانندگان جوان را می پذیرند. سال1982 بود که این خبر را دریافت کردم، فرم مربوطه را پر ...
دیدار با یک "جانباز افغانستانی" مدافع حرم
یک تیر به سرشانه ام اصابت کرد و افتادم. اولین چیزی که به زبان آمد، اشهدم بود. روز عید قربان ساعت 11 بود که مجروح شدم. دلم به یک باره برای پدر و مادرم تنگ شد. گفتم یا اباالفضل(ع) یعنی من می توانم دوباره پدر و مادرم را ببینم؟ همان طور که افتاده بودم و نمی توانستم تکان بخورم، نذر کردم. تقریباً نیم ساعت درگیری بود. بعدها بچه ها می گفتند، فکر می کردند که من شهید شده ام. شهید حکیمی به بچه ها ...
خلبانی که روی بمب هایش می نوشت تقدیم به صدام + تصاویر
.... از شهید یادگاری هم دارید؟ بله؛ 6 مرداد 1355 فرزندم به دنیا آمد. به دنیا آمدن ایشان هم خیلی جالب بود. زمان تولد افشین، علی مأموریت بود. من تهران بودم. قرار شد که ایشان برای تولد پسرم باشند اما خب شرایطی پیش آمد که من زودتر به بیمارستان رفتم. بعد از اینکه از بستری شدن من در بیمارستان مطلع شدند، از فرمانده خودشان اجازه گرفتند و با یک هواپیما به سرعت خودشان را به تهران ...