سایر منابع:
سایر خبرها
بانکداری اسلامی به سبک حاج محمد
پشت بام می رفت و شروع به اذان گفتن می کرد. قبل از انقلاب اسلامی چندین بار از طرف ساواک تهدید شد که این کار را انجام ندهد اما توجهی نمی کرد و به کارش ادامه می داد. من هم از همان دوران با انگیزه و جدیت وارد فعالیت های انقلابی شدم. معلم قرآن محله جمهوری از ادای حق مادرش هم غافل نمی ماند و می گوید: مادرم سواد قرآنی داشت و بیشتر آیات قرآن را حفظ بود. هیچ وقت زحمات او برای یادگیری قرآن من و برادرانم را ...
بلاتکلیفی خانواده قربانیان یک آتش سوزی
چند روز دیگر دومین سالگرد یک حادثه تلخ در تاریخ تهران است؛ حادثه ای که در آن اهالی شهر شاهد سوختن و سقوط دو زن از طبقه پنجم یک ساختمان در خیابان جمهوری بودند؛ حادثه ای که دو سال پس از وقوع و با وجود دستور پیگیری و ورود بلندپایه ترین مقامات کشور، هنوز نه مقصر آن مشخص شده و نه دیه ای به خانواده قربانیانش پرداخت شده است. به گزارش شرق، دو زنی که در این حادثه جانشان را از دست دادند، کارگران ...
علی دایی در 90/ همه رازهایی که افشا شد
: قبل از تصادف رانندگی نسبت به دنیا و مرگ تفکر دیگری داشتم در بیمارستان که دختر کوچکم بالای سرم آمد از خدا خواستم حالاحالاها مرگ به سراغم نیاید و آنجا فهمید آدم فقط برای خودش زندگی نمی کند. دخترم نورا هرچه می گوید به او چشم می گویم. از همسرم تشکر می کنم در این چند سال کنار من بوده و با من مدارا کرده است از او صمیمانه متشکرم. خصوصیاتم در بیرون و خانه متفاوت است. ادامه مصاحبه با ...
حق و حقوق خواستگاری تا نامزدی
به گزارش ملیت به نقل از خبرگزاری مهر، در گذشته نه چندان دور، مادر و پدر خانواده به محض اینکه پشت لب پسر خانواده سبز می شد و مشغول به کار می شد، آستین ها را بالا می زدند و خانه به خانه می گشتند تا دختری مناسب شأن خانوادگی برای او پیدا کنند. بیشتر اوقات هم اگر خودشان دختری را می پسندیدند موضوع را با داماد آینده در میان می گذاشتند و بعد از اعلام رضایت خانواده دختر، زمان عقد و عروسی را تعیین می کردند ...
عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله دردسر ساز شد
او جدا شوم وقتی هم فه مید م متاهل است تصمیم به قطع رابطه گرفتم اما او عنوان کرد همسرش در جریان ماجرا قرار دارد تا این که چند روز بعد خانمی که خود را همسر جعفر معرفی می کرد با من تماس گرفت و در حالی که می گفت با ازدواج جعفر مخالفتی ندارد از حمایت های مالی من قدردانی کرد. این در حالی بود که من به عنوان کارمند ضامن ده ها میلیون تومان وام دیگر جعفر شده بودم و حتی گوشی های گران قیمت برایش می ...
نذر یک شهید مدافع حرم برای شفای خواهرش
به گزارش شهدای ایران ، نگین کریمی خواهر شهید امین کریمی به روایت خاطره ای از برادر شهیدش پرداخت و گفت: حدود 14 سال به خاطر بیماری سختی که داشتم شرایط جسمی و روحی بدی داشتم. یک روز از شهرستان برایمان مهمان آمد. موقع نماز ظهر مادرم به دنبال سجاده می گشت ولی به جز یک سجاده، سجاده دیگری پیدا نکرد. از امین سراغ سجاده ها را گرفت و او اظهار بی اطلاعی کرد. آن روز مهمان ها با یک سجاده به نوبت ...
عاشق انقلاب
.... آیا پدرم چیزی می خورد نکند ضعف جدی جدی پدرم را از پای درآورد. تو همین بحث ها بودم که یکدفعه متوجه شدم مادرم با اشک دارد شام میدهد به برادران و خواهرانم، خلاصه شام تفصیلی مادر و تناولات آن شب شد خاطره ای تلخ، نه مادر شام خورد و نه من توانستم بخورم؛ عمو گرشاسب پسربزرگ عمو غلامرضا بود و عبدالصمد پسر کوچک خانواده و بنوعی این چهار برادر بزرگتر علاقه ای شدید به صمد داشتند و برعکس اینهمه ...
ناگفته های دایی درباره درس، فوتبال و تیپ خود
به رختکن رفتم و بیهوش شدم و من را به بیمارستان بردند. زمانی که در بیمارستان بودم، خانواده ام از وضعیت من خبر نداشتند. مدیرانی که با ما آمده بودند، موبایل داشتند. به یکی از آن ها گفتم شماره خانه مرا بگیر تا با خانواده ام صحبت کنم و بگویم زنده هستم. اما دو بار تماس گرفت و گفت اشغال است؛ اما بعد آقای عابدینی موبایلی پیدا کرد و من با خانواده ام صحبت کردم. در آن زمان مادرم یک هفته در خانه برایم دعا کرد ...
در وطنم غریبم چون مسلمانم
خواهر و برادر دارید؟ فقط یک خواهر دارم که مسیحی است. همسرتان مسلمان بود یا شد؟ همسرم مسلمان بود. من با یک زن مراکشی ازدواج کردم. نامش فاطمه بالوافی است. الان 3 تا پسر داریم و خیلی خوشبختیم. اولین باری که جلوی پدر و مادرتان نماز خواندید را به یاد دارید؟ دقیقا به یاد ندارم چه زمانی بود اما خانواده ام با این موضوع مشکلی نداشتند؛ یعنی برایشان عجیب ...
روایت همسر شهید مدافع حرم
.... خواهرم شروع به گریه کرد. زن داداشم هم همین طور. گفتم چرا شما گریه می کنید؟ گفتند به حال تو گریه می کنیم. تو چرا گریه می کنی؟ گفتم من دلم برای شوهرم تنگ شده! تو را به خدا شما چیزی می دانید؟ زن داداشم گفت نه، ما فقط برای نگرانی تو گریه می کنیم. صورت زن داداشم را بوسیدم و بارها خدا را شکر کردم که خبر بدی ندارند. همین برای من کافی بود. مثل دیوانه ها شده بودم. پدرم گفت می خواهی ...
زندگینامه علی کریمی
به شمار می رود. علی کریمی که به عنوان یک بازی ساز دریبل زن شناخته می شد، به جادوگر و مارادونای آسیا ملقب شده است. او همچنین در فعالیت های اجتماعی و خیریه شرکت داشته است. کریمی فوتبال حرفه ای خود را در سال 1375 با فتح در لیگ دسته دوم فوتبال ایران آغاز کرد و پس از 2 سال به پرسپولیس پیوست، جایی که در 3 فصل بازی موفق به 2 بار قهرمانی در جام آزادگان و یک بار قهرمانی در جام حذفی ...
من مصطفی را برای آینده اسلام می خواستم
گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: زندگی مبارزاتی حاج آقا مصطفی قابل تامل و بررسی است که متاسفانه تا کنون به آن توجهی نشده است. این متن داستان زندگی ایشان را تا زمان شهادتشان در ده فصل روایت خواهد کرد. کودکی در 21 آذر سال 1309 در محله الوندیه شهرستان قم در منزل اجاره ای پدرم متولد شدم. به مناسبت نام پدر بزرگ پدری ام شهید سید مصطفی موسوی مرا نیز مصطفی نامیدند. مادرم خیلی دوست داشت که ...
گزارش کامل برنامه نود
ام وضعیتم را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد از آن امیر عابدینی آمد و یک خط موبایل داد و خیالم راحت شد. مادرم یک هفته روضه گرفته بود که مشکلی برایم پیش نیاید. گاهی آدم نمی ...
هویت از دست رفته یک خانواده
تمام زندگی زن جوان است که برای داشتن آن روزی هزار بار خدا را شکر می کند؛ همسایه ها دست به دست هم دادند و این خانه را برایم اجاره کردند. خدا خیرشان بدهد، بچه هایم از زندگی در آن باغ متروکه می ترسیدند و شب ها هیچ کدامشان بیرون نمی رفتند. راستش را بخواهید خودم هم جرأت نداشتم بیرون بروم اما الان سرپناهی دارم. درست است که اتاقم کوچک است و صدای ماشین هایی که از خیابان رد می شوند به خوبی شنیده می شود و در ...
هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی آید/ ناصرخان در بین مربیانم چیز دیگری بود
. ما تابستان ها کار می کردیم و خرج یک سال مان را در می آوردیم. خدا را شکر می کنم جوری تربیت شدیم که پدرم دوست داشت. من مدیون پدر و مادرم هستم. حس می کنم الان هم پدرم دعایم می کند. * محمد، برادر بزرگ من در استقلال اردبیل بود و من هم به این تیم رفتم. آن زمان من روی کری خوانی حساس نبودم. من هم یک سال پس از بازی در جوانان اردبیل به تیم استقلال اردبیل رفتم. پست من در آن زمان دفاع راست بود. جابر ...
متهم : اعتیاد برادرم زندگی مان را تباه کرد
.... متهم که در محل حادثه خودش را تسلیم پلیس کرده بود، گفت: برادرم چندین سال است که به مواد مخدر شیشه معتاد است. او همیشه ما را اذیت می کرد تا جایی که دو سال قبل مادرم از دست او دق کرد. پس از این آزار و اذیت های او ادامه داشت به طوری که همیشه خواهر و پدرم را کتک می زد. من از دست کارهای او خسته شده بودم تا اینکه روز حادثه من و پدرم داخل مغازه مان بودیم که مقتول وارد و با ما درگیر شد. او پس از ...
طلاق پایان زندگی نیست
. اما روزگار خوشی های من بیشتر از هشت ماه طول نکشید و نمی دانم چطور شد که زن اولش از موضوع باخبر شد و شوهرم نیز به این بهانه که بچه ها مادر می خواهند و مجبورم از تو جدا شوم، طلاقم داد و منی که یک روز زن خانه ام بودم و برای خودم خرید می کردم و مهمانی می دادم، حالا دوباره شده بودم دختر خانه، دختر پدری که به شدت متعصب بود و اعتقاداتش در مورد طلاق و زن طلاق گرفته سخت بود. طلاق که گرفتم ،شدم ...
پدر می گفت تا زمانی که کفر هست باید جنگید
مقدس از مردانی بود که خود را به دفاع از حرمین رساند و در نهایت دلدادگی در 11 مهرماه 1394 در حمص سوریه به شهادت رسید. آنچه در پی می آید روایتی است خواندنی در گفت وگو با فرزند و همرزمش. امیر قنواتی فرزند شهید برای شروع از خودتان و خانواده تان بگویید. پدر را چطور آدمی شناختید؟ من متولد 1362 هستم و پدرم شهید قنواتی متولد 1339 بود. ایشان و مادرم هر دو از اعضای بسیج بودند و ...
چون شلوار لی می پوشیدم نگذاشتند بروم دانشگاه شریف!
و من به خاطر پدرم مهندس شدم.از دوران کودکی روی من خانواده حساس بود.مادرم به من کمک کرد تا فوتبالیست شوم چون حاجی مخالف بود.ما تابستان ها کار می کردیم و خرج یک سال مان را در می آوردیم.خدا را شکر می کنم جوری که پدرم دوست داشت تربیت شدیم.مدیون پدر و مادرم هستم.حس می کنم الان هم پدرم دعایم می کند. *محمد،برادر بزرگ من در استقلال اردبیل بود و من هم به این تیم رفتم.آن زمان من روی کری خوانی ...
ناگفته های دایی برابر دوربین نود!
نداشتم فشاری به پدرم وارد شود. خدا را شکر می کنم که به شکلی که دوست داشت تربیت شوم. مدیون پدر و مادرم هستم. الانم حس می کنم پدرم دعایم می کند. پشت خانه مان زمینی خاکی بود که گل کوچک بازی می کردیم و در دبستان و دبیرستان جدی تر شد. آن موقع زیاد روی پرسپولیس و استقلال حساس نبودم. چون برادرم محمد در استقلال اردبیل بازی می کرد من هم یک سالی که در اردبیل بازی کردم در این تیم بود. پست اول من دفاع راست ...
خشت اول چون نهد معمار کج ...
گوناگون هستند و دسترسی ما به این حوزه نیز راحت است ولی ... . مشکلات ، اختلافات و معادلات مجهول زیادی سر راه زندگی مان قفرار دارد و هرروز دادگاه های خانواده مملو از افرادیی است که با چشم های گریان دادخواست طلاق به دست دارند و این طرف و آن طرف می روند. آنها قربانی غرور، نآاگاهی ، ندانم کاری و خود برتربینی می شوند. مانند زن جوانی که بازیگر نقش منفی زندگی شده است. او سه سال قبل خواستگار یداشت ...
عقد موقت با یک دانگ کامیون /عجیب اما واقعی
ستوانیکم محمد مروتی 16 ساله بودم که یک روز پدرم به همراه مرد تقریباً 47 ساله ای به نام منوچهر به خانه آمد و به مادرم گفت آقا منوچهر کامیونش خراب شده و تا تعمیر کامیونش چند روزی مهمان ما هست. در این دو سه روز، منوچهر پدرم را در کشیدن تریاک همراهی می کرد و شب ها تا دیر وقت صدای حرف زدن و خندیدن های بلندشان خواب را برای خانواده ام حرام کرده بود. منوچهر که از خانه ما رفت، یک روز ...
آنچه در برنامه نود این هفته گذشت
. تصادف رانندگی: قبل از تصادف رانندگی نسبت به دنیا و مرگ تفکر دیگری داشتم در بیمارستان که دختر کوچکم بالای سرم آمد از خدا خواستم حالاحالاها مرگ به سراغم نیاید و آنجا فهمید آدم فقط برای خودش زندگی نمی کند. دخترم نورا هرچه می گوید به او چشم می گویم. از همسرم تشکر می کنم در این چند سال کنار من بوده و با من مدارا کرده است از او صمیمانه متشکرم. خصوصیاتم در بیرون و خانه ...
تاثیر شگرف نامه امام(ره) به گورباچف بر مردم شوروی زیر یوغ استعمار/کاندید شدن برای رسیدن به مقام از راه ...
آمدند فعالیت آموزشی داشتیم. شما پس از انقلاب اولین زن فرمانده ی سپاه همدان بودید؛ به عنوان یک خانم ایا این مسئولیت برایتان سنگین و مشقت بار نبود؟ برای یک زن فرماندهی سپاهیان و دیدن دوره های چریکی با وجود داشتن 8 فرزند در ایران همچنین فرار، سخت بود اما به لطف خداوند، فرزندان من توانستند تحت تربیت پدرو مادرم همچنین دختر ودامادم در مسیر انقلاب قرار گیرند و تاالان که 18 نوه و چند ...
امام(ره) با تاکسی به منزل برگشت/ شهید بهشتی حتی یک ثانیه هم تأخیر نمی کرد + تصاویر
؟ بله. خواص ایشان را می شناختند. از کارهایی که پدر و مادرها در آن دوره؛ روی آن حساس بودند، انتخاب دوست بود . پدر دستم را در دست حاج صادق امانی گذاشت و این آشنایی سبب شناخت بیشتر ما از امام شد. سال 1333 یا 1334 بود. آن زمان هفت ساله بودم . از همان سن نزد حاج صادق امانی می رفتم. او هم از علاقمندان سر از پا نشناخته حضرت امام بود. نوارهای امام را آن موقع برای بچه های هیئت می آورد و پخش می ...
آیا در میزان شکنجه رژیم پهلوی اغراق شده است؟
.... همه اش خواست خدا بود. در مواقعی که بیرون بودم و برای ملاقات می رفتم ،یک بار نامه ای را که برای عزت شاهی نوشته بودند به من دادند که به فردی برسانم. نامه وسط لباس چرک ها بود. آن کسی که باید نامه را می گرفت دم در خانه ما آمد. همان جا نامه را خواند و دو باره آن را برگرداند و به من گفت: این را برگردان و بگو کسی که می گفتید نیامد! البته فقط این نامه نبود. آنها از چند طریق نامه می دادند و ...
مصاحبه خواندنی و جنجالی لیلی گلستان
. البته این رفتار پدرم، روی من کمتر فشار آورد، چون به هر حال، هم بچه اول بودم و هم دختر بودم. انگار کمی رعایت می کرد اما روی کاوه خیلی فشار آورد تا جایی که از کاوه یک آدم عصبی و همیشه مضطرب ساخت. ما خیلی از رفتار پدرمان رنج کشیدیم واقعا. اما با تمام این ها بچگی خوب و جالبی داشتیم. آدم های جالب خانه ما می آمدند و حرف های جالب می شنیدیم. همیشه به مهمانان خانه نگاه می کردم و می گفتم چقدر این ها ...
نوه دکتر مصدق از تجربیات پزشکی اش میگوید
، می گوید: خاله و مادرم از قدیم مریض دکتر بودند. خاله ام 40 سال پیش ازدواج کرده بود و 9 سال بچه دار نشد. 10 سال است هر دو ماه یک بار دکتر می رفتم، آخرش هم هیچی به هیچی. اینجا که آمدم الان دوماهه حامله ام. اگر امیدی نباشد دکتر همان موقع می گوید و زن و شوهر ها را گرفتار امروز برو فردا بیا نمی کند. دیروز خودم شاهد بودم خانم و آقایی آمدند و دکتر به آنها گفت هیچ کاری نمی شود کرد. شاید اگر به رویان مراجعه ...
زنان الکی عاشق و مردان خیلی طلبکار
... غیاث دوست معتاد و خلافکاری دارد و در چند عمل نابهنجار و خلاف قانون دوستش مشارکت داشته است. این دوست غیاث خواهری به نام اختر( با بازی آزاده صمدی) دارد که اوهم معتاد است. غیاث در افتتاحیه فروشگاه پدرش با برادر نامادری اش که همسن و سال خود اوست، درگیر می شود و او را از شیشه مغازه به بیرون پرتاب می کند؛ که به این خاطر به یک سال و نیم حبس محکوم می شود و به زندان می افتد. ...
روایت زنان زندانی از تجربه زیسته خود در زندان و پس از آزادی
موجب ترس و نگرانی برخی زندانیان شود. لیلا 38 ساله، دوبار سابقه حبس دارد و به جرم حمل مواد مخدر در مجموع 5 سال زندان بوده است. او در این باره می گوید: اولین بار که اون جا رفته بودم، خیلی می ترسیدم. یک سری زن دیده بودم که شبیه مردها بودن، شلوار کردی گشاد با تی شرت می پوشیدن. از مچ دست تا بازو یک جای سالم نداشتن. دعواشون که می شد، سریع خودشون رو می زدن؛ مثلاً لیوان رو می شستن و می کشیدن به ...