مریم مومن بتمن شد | خانم با این لباس و تیپ عجیبش حسابی سوژه شد
سایر منابع:
سایر خبرها
آتش خشم / روایتی از خودسوزی زنان در دالاهوی کرمانشاه
همین باعث شد تا با کمک فامیل و همسایه، خانه ای درست کند و همان جا در تنهایی زندگی را پیش ببرد. خودش تکرار می کند: خانه و زندگی برای آنهاست چون مثل یک خانواده به من کمک کردند . منیره حالا بی مقدمه، بعد از سکوت و بغضی چند ثانیه ای، از آن روز تلخ می گوید که حالا بعد از چند سال هنوز روز و شبش را با هر لحظه از یاد آن پیش می برد. همه چیز را هر اندازه که خودش دوست دارد، تعریف می کند: پسرهای ...
خواستگاری که از دختران فیلم سیاه تهیه می کرد
و رضا دو سه ماهی در قالب نامزد با هم در ارتباط باشند. در همین راستا و به جهت تنها بودن رضا و پدرش در یک خانه نقلی در شهرکی واقع در چند کیلومتری شهر بیشتر اوقات رضا میهمان خانواده سمیرا بود تا اینکه پس از مدتی پدر سمیرا متوجه شد، دخترش پنهانی و بدون اطلاع وی یا مادرش به خانه رضا رفت وآمدهای مکرر دارد. در همین حین مادر سمیرا نیز متوجه تغییراتی در رفتار دخترش و ظاهر وی شد. همین امر سبب شد تا خانواده ...
ریخت و پاش زوج پزشک برای دست گیری از مردم
کاش عطای شغل پدری را به لقایش بخشیده بودم. همه خواهرها و برادرهایم به دنبال تحقق آروزهای خود رفته بودند اما من از همان ابتدا به دلیل علاقه شدید به پدرم، وردست او شدم حتی تحصیلات دانشگاهیم نیز مطابق میل او بود، قبل از رفتن تنها وصیتش به من این بود که درب این دفتر بسته نماند، همیشه به من می گفت گاهی یک اتفاق هر چند کوچک مسیرت را خواهد ساخت بارها از آن روزهای خوش خودش می گفت از آن خنده ها ...
فریب دوست شوهرم را خوردم/ او وسوسه ام کرد و من هم خام حرف هایش شدم و ..!
زن جوان در مورد قصه زندگیش گفت: به طور سنتی با “جلال” ازدواج کردم او کارمند بود و به من عشق می ورزید من هم به امور خانه داری مشغول شدم و با به دنیا آمدن دخترم روزگار شیرینی را سپری می کردم تا این که پای “همت” به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود روزی که تولد دو سالگی دخترم را جشن گرفتیم او نیز به همراه همسر و فرزند خردسالش به جشن تولد آمد و این گونه ...
زن جوان: شهرام شبها از پنجره به اتاقم می آمد و....
زن 46 ساله گفت: هنوز 13 سال بیشتر نداشتم که مادرم را به دلیل سکته قلبی از دست دادم و در خانه تنها ماندم، چرا که برادر و خواهرانم ازدواج کرده بودند و در شهر دیگری روزگار می گذراندند. آن زمان همه امور خانه داری را به تنهایی انجام می دادم تا پدرم احساس دلتنگی نکند. خلاصه 3 سال بعد و در حالی که به سن 16 سالگی رسیده بودم روزی برای خرید مایحتاج زندگی به تنها فروشگاه رفتم و در آن جا با نگاه های عاشقانه ...
چه بلایی سر پژمان بازغی آمده ؟ | گریه های دختر پژمان بازغی اشک همه را درآورد
پیروزی انقلاب اسلامی خانواده او به رشت کوچ می کنند آنها با شروع جنگ تحمیلی به بوشهر نقل مکان می کنند، زیرا پدر آقای بازغی برای محافظت مرزهای آب ایران و خلیج فارس به جنوب کشور اعزام می شود. با پایان 8 سال جنگ تحمیلی با دولت بعثی عراق آنها دوباره به تهران بازمی گردند و آقای بازغی وارد دانشگاه می شود. پژمان بازغی چگونه بازیگر شد او برای تحصیل در دانشگاه به شهر لاهیجان می رود و ...
عشق گاهی بی تصویر در می زند!
. خانمم آن روز به جای دوستش برای پرستاری از شاگرد من آمده بود. عشق رضا و پیمانه با تبریک سال نو آغاز شده : آن روز چند جمله سال نو را تبریک گفتم و برگشتم اتاق خودم. چند روز بعد خانواده خانمم آمده بودند دیدن بچه های کهریزک. آنجا دومین بار بود که خانواده خانمم را دیدم. حس کردم خانواده مومن، خون گرم و به معنای واقعی انسان هستند. خوشم آمد. سومین بار سیزده به در بود. چون بارندگی بود با گروه ...
روایت مادرانه از یک شهید؛ ای کاروان آهسته ران!
نبودند و حالا شده بودند دو رفیق صمیمی. حمید هیچ وقت فکرش را نمی کرد روزی فرا می رسد که همه در برابر شهادت حسن کم می آورند! اصلی ترین ویژگی شهید حسن قاسمی دانا بود شاید عده ای بر این تصور باشند که شهید حسن قاسمی دانا شاید به دلیل آنکه در خانواده ای مذهبی و تحت تربیت مادری مؤمن و پاکدامن رشد کرده بود، این مسیر را برای رسیدن به شهادت طی کرد، اما دلایل دیگری از جمله مطالعه کتاب ...
یک نفر در تهران اعدام شد
در شبکه مجازی آن زن به من نگفت متاهل است، اما وقتی به او وابسته شدم گفت متاهل است و شوهرش او را طلاق نمی دهد. پس از آن بود که با هم نقشه قتل مقتول را کشیدیم و برای اجرای این نقشه از اسلحه ای دست ساز که از سه سال پیش داشتم استفاده کردم. وی ادامه داد: می دانستم مقتول صبح خیلی زود به محل کارش می رود،، چون با همسرش در تماس بودم، به همین دلیل نیمه های شب مقابل خانه اش رفتم و ساعت 5:30 صبح ...