سایر خبرها
عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد: گل زندگی ام را ویران کرد | خودکرده را تدبیر نیست
چرا با زندگیت بازی کردی؟ اصلا در حال خودم نبود، وجودم پر از خشم بود و ناخواسته مرتکب قتل شدم. چند وقت بود که در کمپ کار می کردی؟ حدود یکی، دوماهی می شد که مشغول به کار شده بودم. باور کنید ماه ها بود که ترک کرده بودم و مواد نمی کشیدم. آن روز رفتار مادرم موجب شد تا پس از چند ماه، دوباره به مواد روی آورم و توبه ام را بشکنم. نمی دانید چقدر پشیمانم، امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند و حلالم کنند چون واقعا قصد گرفتن جان او را نداشتم و می دانم تا آخر عمر باید با این عذاب وجدان زندگی کنم. ...
زن 25 ساله: با اینکه متاهل بودم ولی فریب پسری شدم
بعد از ازدواج با مادرم برای من شناسنامه گرفته بود تا بتوانم به مدرسه بروم! خلاصه من درحالی با کمک خاله ام تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم که مادرم همواره از من به عنوان پوششی برای حمل مواد مخدر استفاده می کرد تا ماموران انتظامی به او مشکوک نشوند! با وجود این، روزی با یک محموله سنگین مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. مرا هم با دستور قاضی به اداره بهزیستی تحویل دادند و سرنوشتم به گونه ای ...
زن30ساله: از دوره راهنمایی با پسرها تریاک می کشم
زن 30 ساله ای که به جرم قتل شوهرش دستگیر شده بود، گفت: در خانواده ای ضعیفی به دنیا آمدم. من بودم و 3 برادرم که با پدر و مادرم زندگی می کردیم . کودکی خوبی داشتم تا این که به مدرسه رفتم و بعد ازگذراندن دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شدم. درس هایم زیاد خوب نبود و همیشه مورد ایراد معلم ها قرار می گرفتم و دوستانم مرا مسخره می کردند تا این که در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده و با دوستانی ...
قتل شوهر خیانتکار به دست زن معتاد در مشهد
.... من بودم و 3 برادرم که با پدر و مادرم زندگی می کردیم. کودکی خوبی داشتم تا اینکه به مدرسه رفتم و بعد از گذراندن دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شدم. درس هایم زیاد خوب نبود و همیشه مورد ایراد معلم ها قرار می گرفتم و دوستانم مرا مسخره می کردند تا اینکه در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده و با دوستانی نه چندان مناسب آشنا شدم. آن ها مرا با تریاک آشنا کردند و چند بار که مصرف کردم از اینکه مرا بی خیال ...
سقوط مرگبار پسر جوان بعد از درگیری پشت بام خواب ها
، چگونه دچار حادثه شده است؟ دختر جوان در حالی که خیلی ترسیده بود، گفت: از ماجرا خبر ندارم. در حال عبور بودم که دیدم مردم جمع شده اند، من هم کنجکاو شدم و به میان جمعیت آمدم. می گفتند که پسری جوان از پشت بام مغازه خیاطی سقوط کرده و مرده است. در حال تماشا بودم که من را بازداشت کردند. وقتی قاضی در تحقیق از حاضران متوجه شد چند نفر قبل از حادثه فریبا را همراه پسر فوت شده دیده بودند، او چاره ای جز توضیح ...
مرگ اسرارآمیز دختر معتاد در خانه یک سارق
تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی تهران درباره مرگ مرموز دختر معتاد در بیمارستان، آنها را جوان سارق رساند. به گزارش عرشه آنلاین ، مرداد امسال به قاضی محمدمهدی براعه، بازپرس ویژه قتل تهران خبر رسید که دختر جوانی در یکی از بیمارستان های پایتخت جان باخته و مرگ او مرموز است. با دستور قاضی جنایی، تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی تهران درباره این حادثه آغاز و مشخص شد که ساعتی قبل از حادثه، پسر جوانی ...
دوستم آمد در خانه ما زندگی کند اما شوهرم... | او گلوی فرزندم را گرفته بود و می خواست خفه اش کند | روایت ...
بچه طلاقم و در دوران کودکی پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادر بزرگم از من نگهداری می کرد. تهران زندگی نمی کردم و ساکن شهرستان بودم. چند سال قبل از به خانه دختر خاله ام در تهران آمدم و برای خرید تلفن همراه به مغازه موبایل فروشی رفتیم که با کیوان آشنا شدم. او فوق دیپلم برنامه نویسی داشت و در آنجا کار می کرد. 7سال با او دوست بودم و سه سال قبل با هم ازدواج کردیم. وی ادامه داد: کیوان هم بچه ...
ناگفته های پرونده شهلا جاهد | شهلا در آخرین جلسه بازجویی چه گفت؟
به افسر بازجو گفتم که شهلا چنین جمله ای را نزد من بر زبان آورد. سرانجام بعد از چند روز شهلا به قتل همسر ناصر محمد خانی اعتراف کرد و من از اینکه توانسته بودم در بدو ورودم به اداره آگاهی با چنین پرونده مهمی مواجه و متوجه قاتل بودن وی شوم، احساس غرور و رضایت می کردم. ماجرای جوان معتاد و خوردن شیر! سرهنگ غفاری که از 20 سال پیش کارش را در اداره مربوط به فقدانی ها و افراد ناپدید ...
پیدا کردن گمشده ها،تخصص خانم کارآگاه
جمله را با لحنی عجیب به من گفت. تا قبل از این تردید داشتم که آیا او قاتل است یا نه، اما پس از گفتن این جمله دیگر مطمئن شدم و حتی به افسر بازجو گفتم که شهلا چنین جمله ای را نزد من بر زبان آورد. سرانجام بعد از چند روز شهلا به قتل همسر ناصر محمدخانی اعتراف کرد و من از اینکه توانسته بودم در بدو ورودم به اداره آگاهی با چنین پرونده مهمی مواجه و متوجه قاتل بودن وی شوم، احساس غرور و رضایت می کردم. ...
همسر شهید سیدرضی موسوی: روز خواستگاری گفت شما زن سومم هستی...
مرا شنیده بود. چند سال بعد پدرش و خاله تصمیم می گیرند تا برای سید زن بگیرند، شاید این طور باعث شود او کمتر به جبهه برود و خطر تهدیدش کند. سید رضی دیگر دیپلم گرفته بود و وارد سپاه شده بود. اتفاقاً چند مورد از طرف همکارانش به او معرفی شده بود که ازدواج کند اما قبول نمی کند و می گوید باید پدرو مادرم انتخاب کنند. شوهر خاله به سید رضی می گوید: در نظر داریم برای مهناز سادات دخترخاله ات برویم خواستگاری ...
به خانه مجردی او رفتم و سه روز او من را روی تخت انداخت و ... /از من فیلم سیاه گرفته بود
ابراز علاقه کرد و رابطه دوستانه ما با هم شروع شد. من چند بار به خانه او رفتم اما او به مواد مخدر معتاد بود و گاهی اوقات رفتارهای عجیب از او سر میزد که باعث تعجبم میشد. آخرین بار که با آنجا رفته بودم محسن تاثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت.او دست و پایم را با طناب بست و مرا روی تخت خواب انداخت .او به شدت مرا کتک زد.او اجازه نداد ازخانه اش بیرون بروم. او 3 شبانه روز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات ...
رسوایی زن جوان با دوربین مخفی خانه آقای مدیر/متوجه تغییر رفتار همسرم شده بودم+جزییات
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از فرتاک نیوز؛ زن 37 ساله که به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد قدر اعتماد و محبت را ندانستم درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از آن که دیپلم گرفتم و نتوانستم وارد دانشگاه شوم در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم. پدرم نیز اگر چه یک کارگر ساده ساختمانی بود و درآمد مناسبی نداشت اما تلاش می کرد تا نان حلال سر سفره خانواده اش بگذارد ولی او هر سال که بر سنش افزوده می شد نگرانی در چشمانش موج می زد چرا که می ترسید من نتوانم شوهر مناسبی پیدا کنم و با این شرایط در خانه بمانم به همین دلیل وقتی در 22 سالگی پسر همسایه مرا خواستگاری کرد پدرم با خوشحالی وصف ناپذیری مقدمات مراسم خواستگاری و عقدکنان را فراهم آورد. با آن که او نظر مرا درباره سعید نپرسیده بود اما حس نگرانی او به من هم تلقین شده بود به گونه ای که احساس می کردم نباید این فرصت ازدواج را از دست بدهم. خلاصه خیلی زود سر سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم. او پسر بدی نبود ولی شغل درست و حسابی نداشت به همین دلیل گاهی به عنوان شاگرد در یک تعمیرگاه خودرو یا صافکاری کار می کرد و گاهی هم در کارواش یا تعویض روغنی مشغول کار بود. اگر چه در اوایل زندگی با همین درآمد اندک روزگارمان را می گذراندیم اما با به دنیا آمدن اسماعیل مخارج زندگی ما بیشتر شد و در تنگنای مالی قرار گرفتیم. آن زمان سعید شاگرد مکانیکی بود و از صبح تا شب در تعمیرگاه خودرو کار می کرد ولی برای آن که بتواند درآمد بهتری کسب کند به ناچار شب ها را نیز به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی در حال ساخت مشغول کار شد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با تغییر رفتارهای همسرم متوجه شدم او در دام اعتیاد افتاده است چرا که به همراه افرادی که به تازگی با آن ها دوست شده بود به بهانه بیدار ماندن در سرکار و در همان اتاقک نگهبانی مواد مخدر مصرف می کرد. اعتیاد همسرم به جایی رسید که از محل کارش اخراج شد و بساط استعمال مواد مخدر را در خانه پهن کرد این در حالی بود که فشار مالی شدید زندگی ما را سخت تر کرد و من مجبور شدم برای تامین بخشی از هزینه های زندگی به امور نظافتی در منازل مردم بپردازم و هفته ای چند روز سرکار بروم. با وجود این درآمدم کافی نبود چرا که همسرم بعد از اخراج از کار مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و من هم آرام آرام استعمال مواد مخدر را تجربه می کردم به همین دلیل در پی شغلی بودم که بتوانم برای درآمدزایی بیشتر همه روزهای هفته را کار کنم . در این وضعیت روزی یکی از افرادی که امور نظافتی منزل آن ها را انجام می دادم به من پیشنهاد کرد پرستاری از فرزندش را به عهده بگیرم آن زوج میان سال مدیر بودند و نمی خواستند دخترشان را به مهدکودک بفرستند این بود که در کنار امور خانه داری و نظافتی، مراقبت از دختر خردسال آن ها را نیز در حدود 20 ماه به عهده داشتم با آن که آن زوج میان سال با شیوه های گوناگون به من کمک مالی و غیرنقدی می کردند اما من که نتوانسته بودم اعتیادم را کنار بگذارم همواره با خودم فکر می کردم چرا آن ها که تمکن مالی خوبی دارند حقوق ماهانه مرا اضافه نمی کنند. با آن که همواره در این افکار غوطه ور بودم اما به دلیل لطف و محبت زیادی که به من داشتند جرئت نمی کردم این موضوع را ابراز کنم و به کارم ادامه می دادم تا این که یک روز هنگام مرتب کردن اتاق خواب، چشمم روی جعبه طلا و جواهرات درون کشوی میز خیره ماند وقتی داخل جعبه را نگاه کردم برقی از چشمانم پرید اما خیلی زود در جعبه را بستم و نگاهم را از آن دزدیدم ولی وسوسه عجیبی بر وجودم حکم فرما شده بود و نمی توانستم بی خیال آن همه طلا بشوم. چند بار دیگر به درون جعبه نگاه کردم و آن را بستم فکر سرقت طلاها مانند خوره به جانم افتاده بود در مدت دو روز بارها طلاها را بیرون کشیدم و نگاه کردم بالاخره همه اعتماد و محبت های آن زوج را زیر پا گذاشتم و یک زنجیر طلا به همراه یک حلقه انگشتر را سرقت کردم و بقیه طلاها را درون جعبه قرار دادم چند روز بعد وقتی فهمیدم کسی متوجه سرقت نشده است. دوباره مقدار کمی از آن ها را ربودم همه چیز خیلی طبیعی بود تا این که برای سومین بار یک پلاک و انگشتر دیگری را برداشتم اما عصر همان روز وقتی صاحبکارم به منزل آمد با حالتی پرخاشگرانه از من خواست طلاها را سرجایش بگذارم اما من با بیان این که تحمل تهمت های ناروا را ندارم با او درگیر شدم که دقایقی بعد پلیس از راه رسید و فیلم دوربین مدار بسته را مقابل چشمانم گذاشت تازه فهمیدم صاحبکارم به طور مخفیانه در اتاق دوربین مدار بسته نصب کرده بود و حالا در برابر یک رسوایی بزرگ قرار گرفته بودم که ... با توجه به سرقت های مشابه در منازل شهروندان و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد) بررسی های بیشتر درباره این ماجرا به افسران ورزیده دایره تجسس سپرده شد. ...
این مرد بی غیرت روی هر چی نامرد را سیاه کرد/ خواسته های غیر متعارف از همسر جوانش+جزییات
ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ارتباط من و او صمیمی شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اما وقتی می دیدم سالومه چگونه در رفاه و آسایش زندگی می کند و هر چیزی را دوست داشته باشد به راحتی می خرد، از نظر روحی به هم می ریختم و از خانواده ام متنفر می شدم، چرا که در برابر سالومه احساس سرشکستگی می کردم و به اوضاع اقتصادی خودم افسوس می خوردم. تا این که روزی سالومه از من ...
شوهرم با زنان زیادی در ارتباط بود من هم تلافی کردم/از هر فرصتی برای تنها شدن با احمد استفاده کردم
به گزارش 9 صبح ؛ زن جوان از اینکه همسرش به او مدام خیانت می کند و خودش بارها او را با دختر همسایه گرفته است، آشفته شده به حدی که می خواهد به همسرش خیانت کند تا تلافی کرده باشد. در آخرین روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به مشهد مسافرت کردم و به همراه خانواده ام در یک هتل ساکن شدیم آن روزها تلاقی نگاهم با نگاه جوان 23ساله ای به نام احمد مسیر زندگی ام را ...
قتل خونین پسر جوان در مغازه سمساری
بازداشت شد و به درگیری خونین اعتراف کرد. وی در تشریح جزییات قتل گفت: من اصلا مقتول را نمی شناختم و آن روز برای اولین بار او را در مغازه سمساری دیدم. من آن روز برای فروش مقداری از وسایل دست دوم که در خانه داشتیم به مغازه سمساری دوستم رفته بودم. پیمان بعد از من وارد مغازه شد و بی دلیل به من متلک انداخت. او اسم یک هنرپیشه خارجی را به من نسبت داد.به او گفتم مگر با تو شوخی دارم که ...
دلتنگ مادرم بودم، مرد معتاد را کشتم
آرامشم را حفظ کنم اما آن روز حال خودم هم بد بود. چند ساعت قبل از قتل به مادرم زنگ زدم چون به تهران آمده بود می خواستم او را بببینم. اما مادرم گفت کار برایش پیش آمده و از تهران رفته است. او بدون اینکه من را ببیند یا به من خبر بدهد رفته بود. مغزم کار نمی کرد و سراغ موادفروشی رفتم که همیشه از او گل می خریدم. مواد مصرف کردم و بعد برگشتم کمپ که دوباره با جوان معتاد درگیر شدم. وقتی کتکش می زدم، اصلا در حال ...
توهم وحشتناک دختر معتاد!
معتاد شدند و آن همه ثروت دود شد. من هم برای این که مشکلاتم یادم برود، گاهی از جیب برادرانم مواد کش می رفتم. اصلا نفهمیدم کی معتاد شدم. پدر و مادرم خیلی غصه می خوردند. آن ها حتی فکرش را نمی کردند که من معتاد شده باشم. تمام فکر و ذکرشان برادرانم بود. وقتی برادرانم در کمپ یا زندان به سر می بردند، دوران خوشی من بود تا صبح بیرون بودم و در پارتی شبانه شرکت می کردم؛ انواع و اقسام دوست های مختلف ...
شرطی که پدر سید رضی برای جبهه رفتن تنها پسرش گذاشت!/وقتی خواست خدا و خواست بنده یکی می شود
، هنوز در دل و ذهنم بود اما راستش را بخواهید از یکسری حرف هایش ترسیده بودم، اینکه گفته بودند خیلی جدی است، باید با پدر و مادرش زندگی کنم و سرکار نروم و رانندگی هم نکنم! در کنار همه این باید و نباید ها، در نظر بگیرید من یک دختر جوانی هستم که چند ماه از سید کوچکتر است و تازه دیپلم گرفته. اما تصمیم خودم را گرفته بودم و گفتم هر چه باشد می پذیرم، خدا جواب من را داده و من همه این شرایط را قبول می کنم. خب ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
مرد جوان به خاطر نگهداری از پسر خردسالش، کارش را کنار گذاشت اما چون از پس هزینه های زندگی بر نمی آمد، پایش در دنیای مجرمان باز شد و باند سرقت راه اندازی کرد. از اوایل تابستان امسال گزارش سرقت های سریالی به پلیس پایتخت اعلام شد. سارقان سوار بر موتور سیکلت می شدند، صورت [...]
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
. وی ادامه داد: مدتی بعد صاحب پسری شدیم و بعد خانواده همسرم به کشور آلمان مهاجرت کردند. همسرم هم اصرار داشت که مهاجرت کنیم اما من مخالف بودم. او در نهایت رفت و درخواست طلاق داد. من ماندم با پسر خردسالم. خانواده ام نیز مرا ترک کرده بودند و شرایط کار کردن نداشتم. ناچار شدم کارم را کنار بگذارم تا از پسرم نگهداری کنم اما خب خرج زندگیم را چطور تامین می کردم؟ هر ازگاهی بچه را در خانه تنها می ...
استخدام کارآگاه خصوصی برای کشف اسرار خواستگار سارق
است درحالیکه یک باند سرقت را اداره می کند و رئیس خلافکاران است. وی ادامه داد: وقتی پی به این حقایق بردم، نامزدی ام را بهم زدم. حتی به خانواده ام حرفی از سارق بودن او نزدم و گفتم دلیل تمام کردن این رابطه، خیانت کیارش است. مدتی بعد هم با پسر یکی از دوستانم نامزد شدم تا این اتفاقات تلخ را فراموش کنم اما وقتی کیارش متوجه شد که دستش پیش من رو شده، نقشه آدم ربایی کشید. دختر جوان ادامه داد: چند روز قبل در ...
متن نوستالژی؛ جملات ادبی بلند درباره قدیمی و خاطرات خوب
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنه، در این مطلب متن نوستالژی زیبا و جملات ادبی بلند درباره خاطرات قدیم و زمان های دور را گردآوری کرده ایم. بچه که بودم همیشه دلم میخواست دوچرخه داشته باشم چون عاشق دوچرخه سواری بودم وقتی می دیدم یکی دوچرخه داره، خیلی ناراحت می شدم ، چون منم دلم میخواست یکی از اون دوچرخه ها داشته باشم، یه دوچرخه که مال خودم باشه، کسی ازم نگیرتش، یه دوچرخه که برم توی کوچه و خیابون دور بزنم! بزرگتر که شدم، آرزوهام هم بزرگتر شد مسیر زندگی ناهموارتر شد آنقدر بین رسیدن و نرسیدن ها قرار گرفتم که دیگه برای داشتن دوچرخه حسرت نمی خوردم ... ...
مستخدم کمپ ترک اعتیاد خودش گل کشید و قاتل شد!
جوانی به نام فرید روبه رو شدند که حکایت از آن داشت معتاد به مواد مخدر بوده و چند روز قبل در حالی که وضعیت جسمی مناسبی نداشته است، برای درمان به بیمارستان منتقل می شود. همچنین مشخص شد وی از کمپ ترک اعتیاد به بیمارستان منتقل شده و آثار ضرب و جرح هم روی بدنش نمایان است. مأموران پلیس در تحقیقات دریافتند وی از سوی فرد یا افرادی در کمپ مورد شکنجه قرار گرفته و به قتل رسیده است، بنابراین مأموران ...
جزییات قتل زن تهرانی در طولانی ترین شب سال / داستانسرایی عجیب اعضای خانواده در صحنه بازسازی قتل معمایی ...
پرونده را مختومه اعلام نکرد و در ادامه دستور داد دختر وحتی پسر غریبه ای که خواستگار این دختر بود برای بازجویی به شعبه یکم بازپرسی بیایند. در ادامه تحقیقات جنایی و تناقض گویی های دختر ارشد خانواده سرانجام مشخص شد که این جنایت خونین تنها عاملش پدر خانواده نیست. شوهر سابق مقتول چه گفت؟ من شب یلدا به دنبال تماس تلفنی دخترم به خانه همسرم در رباط کریم رفتم دخترم حالت عادی ...