سایر منابع:
سایر خبرها
حتی اگر زنم در بیابان بماند، او را سوار ماشین نظامی نمی کنم!
سمت حسینیه تخریب راه افتادم. هنوز صد متری از دوکوهه فاصله نگرفته بودم که دیدم یک ماشین با سرعت به سمت حسینیه تخریب می رود. ته دلم خوشحال شدم و پیش خودم گفتم شاید من را تا آن جا برساند. ماشین که ایستاد، دیدم حمید همراه یک سرباز داخل ماشین هستند. با تعجب پرسید: خانوم! تنهایی کجا داری می ری توی این گرما وسط این بیابون؟ ما وقع را برایش توضیح دادم. حمید گفت: الآن که کار عجله ای دارم باید سریع برم. کار ...
یادکردی از شهید امیر حاج امینی/شهیدی که مشهورترین شهادت را رقم زد
، بسیار عاشقم کن. اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد. همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی، چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان. تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل ...
نشست ادبی لبخند جاودانی برگزار شد
(بنگلادش) خون ریخته ای برای خاک کشور نامت به دل و خیال رویت در سر سوگند به لبخند و به آرامش تو خون تو نمی رود شهیدا به هدر فرزانه قربانی چه غمِ نهفته ای درون عکست دیده؟ که برای غربتت ،نگاه من باریده تو چه کردی که دل خسته ی من جذبت شد تو چه کردی که چنین دست و دلم لرزیده به تماشای لب خونی تو ...
دانلود آهنگ شال سیاه از میثم ابراهیمی با کیفیت عالی
متن آهنگ شال سیاه میثم ابراهیمی چشام رو شال سیاهته من و تو پای پیاده باهام بیا قدم قدم خسته نشو اگه میتونی این شبا میگذره میره یه خودم یه خودت میمونیم دوست دارم من خیلی زیاد عشقت بهم خیلی میاد نه نمیذارم اصلا اشکت یه بارم در بیاد هرچی حال خوبه واسه ماست عزیزم شک نکن با من بیا جز تو کی میمونه برام پر زد این قلب دیوونه ...
لای کدام یک از زخم های من پنهان شده ای
...> به جاده ها نمی اندیشی ، به کشتی ها نمی اندیشی به فکرِ استخوان هایت در خاکی استخوان هایی که بی شک آرام نخواهند شد من از سکوتِ تو بیرون می آیم و می دانم آدم های زیادی در تو زجر می کشند و می دانم که رفته رفته در این فرشِ کهنه در این دودکش روبه رو در این درختِ باغ چه ریشه می کنی و می دانم که تو سال هاست در من حرف نمی زنی حرف نمی ...
رحم اجاره ای 200 تا 300 میلیون تومان
نداره هیچ موردی نیست. در صورتی که من فداتشم تحت نظر فلوشیپ هستم، متخصص زنان زایمان. میگه اصلا خطر داره برات، چون رحم تو اونقدر الان آمادگی نداره. بعد من که به شما گفتم، گفتم سقط داشتم، شما گفتی موردی نداره، رو حرف شما گفتم باشه . رابط پاسخ داد: خب اگر نمی تونی باید هزینه هاشو پرداخت کنی، من از جیب خودم که نمی تونم بدم . مریم ادامه داد: خب شما به من نگفتی همچین شرایطی هست ...
حق اندیشه
به هم فشرد و با عصبانیت گفت: می خوام چیکار که رأی بدم؟ امسال دیگه اون یه ذره امیدواری هم ته کشیده. وقتی باید همه جا این روسری و مقنعه سرم باشه، حق انتخاب پوششم با خودم نباشه، رأی بدم که چی بشه؟ دستامو جلوش گرفتم و گفتم: آتیش پاره یه کم آروم تر حرف بزن. کرسی آزاداندیشی دانشکده چندمتر پایین تره. گوشام کر شد. لبخند روی لبانش نشست. گفتم: بحث پوشش رو بذاریم واسه بعد. اما می دونستی تا همین شصت ...
مادر بودن و عقاب نبودن! / درباره مهارت هایی که ممکن است نظام آموزشی به ما نیاموزد
. دارم همه تلاشم را می کنم تا مداد را رام کنم و حداقل یک کلمه بنویسم، اما بی فایده است. ضربان قلبم رفته بالا و اضطرابی از همان جنس که تمام عمر فقط و فقط در محیط مدرسه تجربه اش کرده بودم همه جانم را فرا گرفته، کف دست هایم عرق کرده و مداد راحت تر لیز می خورد و بیشتر می خواهد که از دستم فرار کند. به هر جان کندنی هست یک چیزی توی همان تاریک و روشنی می نویسم و تا سرم را بالا می آورم، نور می افتد روی صفحه و ...
بهترین هدیه الهی در گفتار مرحوم آقامجتبی تهرانی + صوت
...، اسمش را می گذراند آرزو و امل؛ فهمیدی؟ یک همچین چیزی هایی می گویند؛ اما وقتی بخواهد تراوش کند به بیرون، رسیدید شما؟ در ربط با دیگری قرار بگیرد، که بگوییم او بخواهد به اصطلاح ما، مورد چی قرار بدهم؟ مورد درخواستم قرار بدهم که این را می خواهم، این را، که حاجت عبارت از آن چیزی است که مورد نظر است. مورد نظر؛ حاجت. درست؟ وقتی که این تراوش بکند به بیرون می شود حاجت، تا درون هست چیه؟ آرزو. درست است یا ...
سخنرانی انتخاباتی، در مهمانی خانوادگی
...> پیشنهاد مامان عالی بود. خانه بابابزرگ همه آمده بودند. در اولین فرصت مامان همانجا همان طور که برایم اسپند دود کرده بود و داشت دورسرم می چرخاند، گفت: بزنم به تخته پسر دسته گلم کاندیدای مجلس شده و قراره به کوری چشم هر چی حسوده سال دیگه این وقت تو مجلس باشه. همه با خوشحالی برایم کف زدند. مامان گفت: خوب حالا پسرم خلاصه و مفید بگو برنامه هات چیه؟ گفتم: چیزی که در درجه اول باید ...
اثر انگشت | ماجرای رأی دادن شهید مرتضی کریمی
همراه پدرش رفتم مسجد، مرتضی را دیدم. جلو آمد و سلام کرد. گفتم: مامان مبارک باشه رأی دادی؟ . از ته دل خندید و گفت: آره اولین نفر رأیم رو انداختم تو صندوق . بعد با یک ذوقی ادامه داد: مامان کاش من اولین نفر باشم که تو تهران رأی داده. از حرف مرتضی خندمان گرفت خودش هم خندید. ...
رمان در خلوت یک گرگ
اخم های درهم و کنایه گفت: _یه مهمونی ساده؟ دخترجون تو روت میشه اینو به من بگی! بوی دود و گل و سیگار و هزارتا کوفت و زهرمار غیر مجاز دیگه همه جارو پر کرده بود وقتی جمعتون کردن! همه ی اونایی که بی حرف فرستادیم بازداشگاه شیش و هفت می زدن بسکه معلوم نبود تو اون خراب شده چی زدن!!! همین که گفتم تا زمانس که تماس نگیری خانوادت بیان مهمون مایی. راست میگفت ، بچه هایی را که مست ...
صد و هشتاد و دومین شب شعر طنز در حلقه رندان برگزار شد
بدی 206؟ خب پنج تومن بذار روش یه سمند بخر حالش رو ببر. دیدم راست می گه. 5 میلیون قرض گرفتم و به رفیقم گفتم می خوام 30 تومن بدم سمند بخرم. رفیقم گفت: می خوای 30 تومن بدی سمند؟ خب 10 تومن بذار روش یه ال90 بخر حالش رو ببر. دیدم راست می گه. ده میلیون نزول کردم و ... متن دوم نیز نثری با موضوع استفاده نابجا از ضرب المثل ها بود که در بخشی از آن آمده است: ...
حماسه انتخابات در آیینه حضور ، انتخاب و شهید + فیلم
. داشتم سمت شهرک می رفتم که نگاهم افتاد به بنر. با تیغ، بنر به آن بزرگی را پاره پاره کرده بودند. زنگ زدم به محسن ؛ دمغ و وارفته گفتم بنر رو پا کار کردن بی انصاف ها. حداقل نذاشتن یه روز بمونه که دلمون نسوزه. از پشت تلفن معلوم بود ناراحت شده، کمی مکث کرد، بعد خندید و گفت: عیبی نداره، همون چند ساعت رو هم خدا از ما قبول کنه کافیه. ما می خواستیم یک کاری کرده باشیم که کردیم. خودت رو ناراحت نکن. ...
یک نمایشنامه شادی آور ایرانی منتشر شد/ نگاهی آزاد به ضربی خوانی
بهش دادی توی توپ بریزن منفجر میشه! کوتاه خانم: خب حالا! حالا ما هم برزخیم و تو هم این وسط خوب موش بدوئون. حالا من یه چیزی گفتم، ولی شووَرم عامله! تو چرا دَم به دَم حرف میدی مار غاشیه؟ سکته خاتون: عامله؟ باشه حرفی نیست! پس من میرم راپورتشو می دم عامل بودنش رو به شاه نشون بده. منبع: مهر ...
شش انیمه عاشقانه که نباید دیدنشان را از دست بدهید
بهتر بشناسیم. در واقع نیمه اول انیمه مخاطب را داخل یک گرداب پر از علامت سوال می اندازد و در نیمه دوم، یک به یک سوالات پاسخ داده می شوند و مشخص می شود که ما در تمام مدت مشغول دیدن چه چیزی هستیم. در دل داستان انیمه Suzume ما با عواطف و احساساتی از این دختر نوجوان آشنا می شویم که هر انسانی لااقل یکبار آنها را تجربه کرده و از همین رو انیمه می تواند از نظر احساسی، کاملا مخاطب را ...
زیدآبادی: فردوسی پور، مشارکت مجلس هفتم را بالا برد
تازه یا اصطلاحاً با برنامه بی و شرط و شروطی سراغ کاندیدا ها برویم و با آن ها صحبت کنیم. ستاد میرحسین موسوی گفتند وقتِ مهندس تا 26 خردادماه 1388 (4 روز بعد از انتخابات) پُر است. نمی خواست با ما روبه رو شود. نگاهی خاص داشت و آمده بود با پایی در اصولگرایی و پایی در اصلاح طلبی نیرو های میانه را جمع کند. روی پیشانی ما هم مهر رادیکال خورده شده بود. ولی در ادامه این اصلاح طلبان بودند که موسوی را ...
ماجرای رضایت یک مادر برای مدافع حرم شدن پسرش
هم بیان سراغ ما تو مملکتمون جنایت هاشون رو تکرار کنن. من پاسدارم، وظیفه شرعی دارم که جلوی این جنایتکارها رو بگیرم. حرفهایش جواب نداشت. با اینکه دلم آشوب بود ولی گفتم: ان شاء الله خود حضرت زینب(س) ازت محافظت کنه. من که راضی شدم، سراغ پدرش رفت و او را هم راضی کرد. خاطره ای از مرضیه سلیمانی، مادر شهید برگرفته از کتاب اسمی از تبار ابراهیم ؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی انتهای پیام/ ...
شهرام گیل آبادی: خیابان منبع الهام من است
بیضایی پیش از هر صحبتی به رحمانیان می گوید: آن میزانسنی که این آدم زانو زده بود، غلط است. چون اگر او زانو می زد، که اینطور نمی شد. حرف های عجیب و غریبی از سمت آدم های بزرگ در گوش ما وجود دارد. به خاطر دارم که آقای بیضایی و آقای نصرت کریمی نمایش تصویرهای شکسته را در سال 73 دیدند؛ آقای نصرت کریمی به من گفت: حکمت تو کوچه پس کوچه س بنابراین باید بگویم در این خیابان ها، دموکراسی، ادبیات سیاسی، فکر ...
خلاصه داستان قسمت 115 سریال ترکی زغال اخته
از هم جدا شده بودیم این طبیعیه از هم جدا میشین یکی دیگه میاد مثلا من خودم امروز طلاق گرفتم ولی اومدم سر کارم چون زندگی در جریانه به تو هم همین پیشنهادو میکنم پلین میگه آره ولی خواستم بگم که یه وقت شعله ضربه نخوره آذرخش میگه خوردم خورد، کاری نمیشه کرد. نیلای زایمان میکنه و همگی خوشحالن و به مصطفی تبریک میگن. مصطفی تو یه اتاق نگرانه و آروم و قرار نداره که فاتح ازش میپرسه چیه داداش؟ او میگه ...
واکنش عمو پورنگ به ادعای ساسی مانکن | ماجرای گفتگوی زنده اینستاگرامی چه بود؟ | ببینید
کلیپ بیشتر دلم گرفت ..! نمیدونم چی تو سرتون میگذره ولی لااقل به بچه های بیگناه و معصوم رحم کنید ، به بهانه شادی چنین آثار بی محتوایی رو به خورد این فرشته های معصوم ندید ! من خودم عاشق شادی و ترانه های شاد کودکانه هستم ولی نه به این قیمت ! کمی وجدان داشته باشید ، نا سلامتی شما خودتون تازه گی ها پدر شدید !!!!! بیچاره بچه های ما که این وسط گیر افتادند و ...
پدر شهید علی حسینی کاهکش: علی واقعا شهید شده بود و ما بی خبر بودیم
روز در سوریه بود. یک بار با من تماس گرفت و گفت: بابا شاید پنج روز تماس نگیرم چون عملیات داریم. پنچ روزی ازش خبری نبود، همه زنگ می زدند و می گفتند از علی چه خبر؟ می گفتم بی خبرم. تا اینکه یک روز صبحِ زود یکی از بستگان زنگ زد. پیرمرد آهی بلند از سویدای دل سر داد و با دست می کوبید روی سینه اش: گوشی تلفن را دستم گرفته بودم و میخکوب شده بودم می گفت حاجی عکس یک سری از شهدا را در میدان شهید بندر ...
خاطرات و کتاب هایی درباره حاج حسین خرازی
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : هشتم اسفند 1365، در جریان عملیات کربلای پنج در شلمچه به شهادت رسید. شهادتی که از همان روزهای نخست جنگ، برای او پیش بینی می شد. چه آنکه در همه سال های جنگ و ناامنی در دل خطر بود. روایت می کنند رفته بود کردستان. یازده ماه طول کشید. نه خبری، نه هیچی. هی خبر می آوردند توی کردستان، چند تا پاسدار را سر بریده اند. رادیو می گفت یازده نفر را زنده دفن کرده ...
یادداشت های علم، سه شنبه 6 خرداد 1348: مهمانان خاص و مهم در تهران / اگر شیوخ عرب خود را با زمان تطبیق ...
خواهید به خرج دوست خود تأمین نمایید. گفت، چه طور؟ گفتم مثالی درباره اعراب و ایران برای شما می زنم. هنگام جنگ اعراب و اسرائیل، اعراب نفت را به روی شما بستند و ایران اعتنا نکرد و نفت را باز گذاشت. ولی هنگامی که بحث درباره تأمین احتیاجات قطعی ما از درآمد نفت شد (یعنی همان 1000 میلیون دلار) حرف اول و آخری که شاهنشاه فرموده بودند، آنقدر با ما چانه زدید که جان ما را به لب رساندید. چانه زدن شما بر ...