سایر منابع:
سایر خبرها
موهای برادر بزرگ ترش می کشید و با او حرف می زد و نجوا می کرد. باور نمی کرد شهید شده باشد. سرش را از روی خاک برمی داشت و روی شانه خودش می گذاشت و صورتش را نوازش می کرد. کم کم گریه اش گرفت و از کودکی و خاطرات مشترک شان در روستا و از مدرسه حرف زد. دوباره پتو را روی صورت برادرش کشید و گفت: داداش مبادا سردت بشه. من زود برمی گردم. ما فقط نگاه می کردیم و محو این عاطفه ورزی او در اوج سختی جنگ بودیم. ...
عکسِ کودکان بود. جلو رفت و نگاه کرد از وقتی به استخدام آموزش و پرورش درآمده بود، در روستا و با بچه های روستایی بود و خودش بارها دیده بود که کودکان پس از مرگِ پدر چه می کشند و حالا شناسنامه های حاوی عکس یتیم مقابل دیدگانش گذاشته بودند که یارای تماشا نداشت. تصویرِ دختری با مقنعه سفید، بیش از هر کودک دیگر چشمانش را گرفته بود. هر سو را که نگاه می کرد، چشمش به این کودک می افتاد و آخر سر از ...
...> سمیرا | رعنا آزادی ور سریال زخم کاری یک زن فم فتال و فتنه انگیز را درون قصه اش می دید که یک تنه توانست تمامی خانواده ریز آبادی را به خاک سیاه بنشاند. سمیرای مشهور و ترسناک و همسر مالک البته در پایان فصل یک به دلیل جنونی که به واسطه شراکت در قتل چند نفر از همکاران مالک به خصوص حاج عمو به او دست داد راهی تیمارستان شد. در آغاز فصل دوم سمیرا با مسعود طلوعی یکی از مهره های اصلی پشت پرده ...
حجت الاسلام یونس موسوی در کرمانشاه حمایت و جز آن تصریح کنند: کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران ضمنا اعلام می دارد: در هر نقطه ای که آیت الله صادق خلخالی نامزد باشند به ایشان رأی خواهند داد. (9 مرداد 1358، هفته نامۀ مردم) دکتر انور خامه ای از گروه 53 نفر (اولین تشکل مروج کمونیسم در ایران در زمان رضاشاه ) درباره طبری دیگر عضو آن گفته بود: او آدمی بی کینه بود ولی مهم ترین صفت او این بود که قدرت ...
حتما اینبار که خواستیم برویم، هر دوتا حاج خانم را همراه مان ببریم سوریه. ولی نشد. نرفتیم... دلبافته؛ خاطرات زهرا قاسمی، همسر سردار شهید حسین پورجعفری نوشتۀ مریم علی بخشی nv 248 صفحه به نمایشگاه کتاب تهران می رسد. کتاب عطر پیراهن تو خاطرات همسر شهید روحانی مدافع حرم سید علی زنجانی است که در مجموعه کتاب های مربوط به همسران، در انتشارات خط مقدم منتشر شده است. این کتاب نهمین ...
...: علی جان! زود برگرد. علی به طرف در می رفت، رجب صدایش می زد: علی جان! من طاقت دوریت رو ندارم. علی دستش را به طرف در حیاط دراز کرد، رجب صدایش زد: علی جان! صبر کن. بیا جلوی من راه برو می خوام تماشات کنم. علی جلوی خودش را گرفت تا گریه نکند. دور پدرش چرخید. رجب دست علی را گرفت و به طرف خودش کشید. سینه به سینه هم شدند. رجب گفت: آخ بابا! من می میرم دوری از تو. علی دستی به سر رجب کشید و خودش را از ...
قلمداد می شدند یا به هر دلیلی به جنگ می پرداختند و دسته آخر از سوی دشمن به اسارت در می آمدند. به خاطر همین، آنان به فکر حفظ جان اهالی و خصوصا کوهنشینان زاگرس افتادند که بیش از سایرین در معرض خطر حملات قرار داشتند و رو به ساخت چنین دژهای دفاعی منظم و مستحکمی در دل صخره ها آوردند. با روی کار آمدن حکومت هخامنشیان که از جمله خاندان موفق و قدرتمند ایران بوده، کار ساخت و ایجاد چنین دژهای دفاعی همچون ...