سایر منابع:
سایر خبرها
قمه کشی خونین در بلوار ابوطالب / عامل جنایت هولناک در مشهد پسری 17 ساله بود
جلوی من پیچید. من هم توقف کردم و از موتور پیاده شدم. دور موتور عقب عقب رفتم و او همچنان فحش می دادکه ناگهان چاقو را از کمرش بیرون کشید؛ من هم چاقویی داشتم که آن روز از مغازه برداشته بودم. در میان همین ناسزاگویی ها یک لحظه ترسیدم و چاقو را بالا بردم می خواستم به بازویش بزنم ولی سر شانه اش خورد از شدت ترس ،سوار موتور شدم اما او برگشت پلاک موتور را نگاه کرد و سپس سوار موتور شد و رفت و من برای این که ...
کاش به جای قتل طلاقش می دادم ؛ پشیمانی مردی که همسرش را خفه کرد
روزهایش را در زندان به ساختن صنایع دستی می گذراند در گفتگویی رودررو با خبرنگار همشهری جزئیات بیشتری از پرونده اش را می دهد. گفتگویی که برای او سراسر افسوس و پشیمانی بود. درباره خودت صحبت کن. چند سال داری و چطور شد زندانی شدی؟ متولد سال 68 و 35 ساله هستم. من و اعضای خانواده ام در یکی از روستاهای اطراف بندرعباس زندگی می کردیم و زندگی خوبی داشتیم. همسرم از اقوام دورمان بود و به این ...
داور بین المللی فوتسال: درآمد داوران زن در ایران درحد صفر است
را سوت زده بودم، ابلاغ جام ملت های اروپا برایم آمد. در دور نیمه نهایی 2 بازی را قضاوت کردیم و همه منتظر چیدمان رده بندی و فینال بودیم. خوشبختانه من توانستم داور دوم دیدار رده بندی شوم و به عنوان داور وقت، نگهدار بازی فینال هم انتخاب شدم. او که به تازگی دومین حضور در جام ملت های آسیا را هم تجربه کرده است، گفت: دو سال پیش که برای اولین بار برای قضاوت جام ملت های آسیا به کویت رفتم، وقتی ...
زندگی نامه آزیتا لاچینی/ماجرای از دست دادن سه همسر و سه فرزند
هق می زدم زیر گریه ، آن روزها بار سختی روی دوشم بود. سال 1334 بود که با آقای امیرمظفرالدین لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان ، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ...
آرزوی فیلم سازی درباره سندباد و سیندرلا
داد تا اینکه یک روز متوجه شدم پدرم قهرمان من است چون اساسا رابطه پدران و پسران پیچیده است. مرادی درباره استمرار روندش در ساخت فیلم فانتزی توضیح داد: بعد از آنکه رنگارنگ را ساختم و جوایزی کسب کرد به واسطه آن بنیاد سینمایی فارابی برای ساخت فیلم بلندم به من وام داد اما متاسفانه با تغییر مدیر این بنیاد، وعده ها فراموش شد. من قصد داشتم فیلم سندباد را بسازم اما با روی کار آمدن مدیریت جدید وقتی ...
تولد فرشته ها
به گزارش اصفهان زیبا ؛ شله زردها را توی ظرف های یک بارمصرف ریختم تا بلکه زودتر سرد شود. به بلورخانم قول داده بودم که برای جشن امشب، پذیرایی از دخترها و خانواده هایشان با من. از یک هفته قبل تمام وسایل را آماده کردم. سنجاق سرهای صورتی را دوتادوتا با روسری های گل گلی کادو کرده بودم. با چه شوقی گل های طبیعی زرد و سفید را روی کاغذ کادوی کاهی چسبانده بودم. حس یک دختر کلاس اولی را داشتم که بی ...
اعتراف تکان دهنده قاتل: "همسرم را کشتم چون..."
این کار را کرد. شاید اشتباه می کردی؟ نمی دانم. مرداد امسال بود که گوشی تلفن همراه فرزندم را که خراب شده بود برای تعمیر بردم اما متوجه پیام های عجیبی شدم وقتی پیگیر شدم فهمیدم همسرم با مردی به نام احسان ارتباط دارد. احسان را می شناختی؟ خواستگار سابق همسرم بوده است. از همسرم پرسیدم که منکر شد بعد از مدتی یک روز پول برای خرید خودرو نیاز داشتم و از همسرم خواستم مقداری ...
سرانجام شوم یک عشق هرمی
مانند فنری که رها شده باشد کاملا در معاشرت ها و رفتارها و حتی نوع پوششم آزاد بودم. یک روز پدر و مادرم به یکی از شهرهای شمالی خراسان رضوی رفتند اما من و خواهر کوچک ترم در مشهد ماندیم و به طور مستقل به زندگی و تحصیل ادامه دادیم چراکه پدرم به دلیل شغل اداریش مجبور بود در شهرستان اقامت داشته باشد. من هم در رشته داروسازی مشهد پذیرفته شدم و شاگرد زرنگ دانشگاه بودم اما در همین روزها به ...
خاطره رهبر انقلاب از کرایه کتاب و مطالعه یک شبه آن + فیلم
...، به کتابخانه آستان قدس هم مراجعه می کردم. حضرت آیت الله خامنه ای همچنین می فرمایند: آستان قدس هم در مشهد مقدس کتابخانه خیلی خوبی دارد. در دوره اوایل طلبگی، در همان سنین 15 16 سالگی، به آنجا مراجعه می کردم، گاهی روز ها به آنجا می رفتم و مشغول مطالعه می شدم. صدای اذان با بلندگو پخش می شد، اما به قدری غرق مطالعه بودم که صدای اذان را نمی شنیدم! بلندگو خیلی نزدیک بود و صدای اذان خیلی شدید داخل ...
دوربین های مخفی، خیانت را رسوا کرد! زن بی خبر از تماشاگر خاموش...
شوکه شده بودم، آن زمان سکوت کردم و به ایران بازگشتم. وقتی حافظه دوربین مداربسته را بررسی کردم به راز سیاه همسرم پی بردم و متوجه شدم هر بار به سفر خارج می رفتم همسرم با افراد غریبه رابطه داشته است. این زن فیلم ها را به دادگاه ارائه داد و به این ترتیب مرد میانسال بازداشت شد. او به داشتن رابطه با افراد غریبه اعتراف کرد اما مدعی شد تعرضی انجام نداده است. او گفت: به خاطر مشکلاتی که داشتم ...
زن زیبای پژمان جمشیدی و خواهر حاشیه سازش + عکس و بیوگرافی
کرده می دود. به گفته پژمان جمشیدی این فیلم فقط یه شوخی بوده که پژمان جمشیدی با خلبانش ترتیب داده بود. این شوخی منجر به ممنوع پرواز شدن خلبان شد. آشنایی با پیمان قاسم خوانی سال 1381 در مراسمی با خانم بهاره رهنما آشنا شدم و همیشه دوست داشتم پیمان همسرش را ببینم، چند مصاحبه از او خوانده بودم و به نظرم آدم جذابی می آمد. خانم رهنما گفت شوهرم پرسپولیسی است و ...
شوهرم سال ها خیانت کرد؛ طلاق می خواهم
بودم او با زنی دیگر رابطه داشته و آن زن را صیغه کرده است. از آن زن بچه هم دارد. *چطور متوجه خیانت همسرت شدی؟ شوهر من سوپرمارکت دارد. هیچ وقت سر کار شوهرم نمی رفتم و همیشه هرچه می خواستم می گفتم خودش می آورد، تا اینکه یک روز با خواهرم به مغازه شوهرم رفتم و آنجا بود که متوجه رفتار مشکوک او شدم. *چه رفتاری داشت؟ اضطراب داشت. سعی می کرد هرچه زودتر ما را از ...
روایت مردی که سال هاست برای امام رضا(ع) گل نرگس هدیه می فرستد/ از 4 بسته تا 30هزار شاخه
خدا خواسته ام در رسیدن به آن کمکم کند. در کوچه ما یک درخت بید قدیمی است که بالای 100سال عمر دارد. یک روز متوجه شدم یک نفر بالای درخت است و چند نفری هم جمع شده اند. نزدیک رفتم و از کسی که بالای درخت بود پرسیدم چکار می کنی؟ ماجرا را گفت. گفتم حق نداری درخت را قطع کنی و از او خواستم از درخت پایین بیاید. او هم گفت من 400هزار تومان برای قطع کردن این درخت به صاحبش پول دادم. گفتم این هم ...
دردسر تهمت سیاه تازه داماد به عروس خانم داروساز / در کلانتری مشهد چه گذشت؟
با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی مشهد)بررسی های روان شناختی و اقدامات قانونی در این باره به گروه مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
اعدام برای قاتل مامور کلانتری نامجو / با چاقو سینه مامور جوان را شکافت + عکس و جزییات
رفته بودم که وقتی با دختر جوان روبه رو شدم دست و پایش را بستم.من طلا، موبایل،کنسول بازی و دوربین عکاسی سرقت کردم و در حال فرار از راه پله های ساختمان بودم که یک مامور پلیس را دیدم و با چاقویی که در دست داشتم یک ضربه به قفسه سینه او زدم. وی درباره سرقت از خانه دختر جوان گفت: من فکر می کردم کسی در خانه نیست. اما وقتی با دختر جوان روبه رو شدم چاقو را روی صورتش گذاشتم و دست و پای او را ...
اعتراف تکان دهنده یک زن: 8 سال خیانت و انگیزه ای که شما را میخکوب می کند!
ها همسرم با دو فرزند کوچکم تنها ماند و من هم به انتظار آزادی روز ها را می شمردم. وقتی برای اولین بار به مرخصی آمدم متوجه شدم همسرم برای تامین هزینه های زندگی در خانه های مردم یا باغ ویلا ها کارگری می کند. با آن که احساس شرم می کردم، ولی کاری از دستم ساخته نبود. چرا که باید تاوان سختی را برای گرفتار کردن جوانان در دام اعتیاد پس می دادم بالاخره به هر سختی بود هشت سال از دوران محکومیت ام ...
ماجرای به زندان افتادن ابتهاج/ شعر خودم را در جایی که زندان بودم پخش می کردند
بود من صبح زود بلند شدم پنج صبح رفتم تو باغچه چند تا اردک کاکلی داشتم که تو حوض ول کرده بودم. روز پیشش یکی از اردک های من پاش گرفته بود و حالت فلج پیدا کرده بود... اردک ها تو آب گاهی این حالتو پیدا می کنند دو تا گرفتاری دارند. اردک ها یکی اینکه چربی بدنشون کم میشه و دیگه نمی تونن رو آب بمونند، چون پرشون خیس میشه و خیلی هم بی ریخت میشن بیچاره ها و یکی هم پاشون می گیره و دیگه نمی تونن ...
در خانه این وزیر فرش پیدا نمی شود!
می کردم، اما چون آن زمان اوج ترور منافقین بود و ما هم در معرض ترور بودیم، به خاطر مسائل امنیتی دستور داشتیم که از ماشین های ضدگلوله استفاده کنیم، چون صبح که از خانه بیرون می رفتیم معلوم نبود شب برگردیم، اما بعد از دوره وزارت و سال هایی که نماینده مجلس بودم، با موتور به مجلس می رفتم. در دوره وزارت به شما سوءقصد هم شد؟ چند بار قصد ترور من را داشتند ولی موفق نشدند. این موضوع را ...
دختر زیبا و مدلینگ بازیگر خاله خانوم ! / تغییر چهره مینا جعفرزاده بعد از 26 سال + عکس و بیوگرافی
فیلم بودیم طرز فکر خودش را داشت و طرز فکرش برای من قابل احترام بود. پس از دیدن آن مجموعه پدرم گفتند که این اولین و آخرین باری بود که در یک فیلم بازی کردی. من هم حرف پدرم را گوش دادم پیشنهادهای متعددی داشتم که به همه آنها جواب رد دادم تا اینکه بعدها در سینما استخدام شدم.” کدخبر: 994772 1403/02/23 02:00:00 لینک کپی شد ترانه محمدی ...
قتل دختر کوچولو به دست دختربچه 10 ساله / این قتل در مسعودیه تهران اتفاق افتاد
شود؟ اظهارات شبنم در حالی بیان می شد که وقتی مأموران سراغ او رفتند متوجه شدند که داخل گوشش پنبه گذاشته است. شبنم در این باره گفت: چند وقتی است که صداهای عجیب و زمزمه در گوشم می شنوم. از یک نفر پرسیدم که گفت صدای جن است! حتی آن روز هم همان صداهای جن به من گفتند که گوشی ستایش را سرقت کنم. من هم داخل گوشم پنبه گذاشته بودم که صداها را نشنوم. بررسی های پلیس نشان می دهد که شبنم در خانواده ای ...
خاطرات الرجال
... چون سلام عید را به علت تصادف با 14 محرم موقوف کردیم که هیچ دلیلی نداشت - و حتی من عقیده داشتم که اگر در روز عاشورا هم بود باید مراسم ملی را ترک نمی کردیم - آخوندها چسبیدند که امروز مصادف با رحلت امام زین العابدین است، باید موسیقی رادیو موقوف باشد. دولت بیچاره که ضعیف و مفلوک است و در عین حال می خواهد همه کس را راضی نگاه دارد به بدبختی عجیبی افتاده بود. اولاً اگر موسیقی رادیو را تعطیل کند جواب مردم ...
روایتی از همبستگی سربازان کوچک هلال
بینند و جان یک فردی را نجات دهند، خیلی شیرین و لذت بخش است. یادم می آید اولین حادثه ای که برای امداد رفتم سیل گلستان بود. آنجا خانه هایشان دچار گل ولای شده بود و مردم در اسکان اضطراری سکونت داشتند. خانواده ای را دیدم که داشتند کارت عروسی شان را می نوشتند. برایم جالب بود با اینکه زندگی شان نابود شده بود، ولی باز هم زندگی برایشان جریان داشت. من به همین لبخند مردم در حوادث و سختی ها زنده ام. روز به ...
متهم: ناراحت نیستم!
.... وقتی موضوع را بهش گفتم، مدعی شد که عمویش بوده است. اما وقتی موضوع را به عمویش گفتم، انکار کرد و گفت خیلی وقت است که اصلا زنت را ندیده ام. آن شب دعوا کردیم رضا درباره اختلاف اخیرش نیز مدعی شد که از حدود پانزده روز قبل همسرش به حالت قهر به خانه پدرش رفته بود. من هر روز و هر شب آنجا می رفتم. او هر شب چند بار به تنهایی می رفت بیرون، وقتی برمی گشت مست بود. هر موقع از او می ...
قتل دوست قدیمی در خانه مجردی / نیما قصد آزار مرا داشت + عکس و جزییات
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از سیزدهم اسفند ماه 1401 آغاز شد. مردی با پلیس تماس گرفت و از کشته شدن دوست 23 ساله اش به نام نیما در خانه مجردی اش در سه راه سلیمانیه خبر داد. وی که هراسان بود گفت: چند روزی بود از دوستم نیما که به تنهایی در خانه مجردی زندگی می کرد خبر نداشتم. چند بار با او تماس گرفتم اما پاسخ نداد.من که نگران او شده بودم مقابل در خانه اش رفتم اما همسایه ...
قصاص برای قاتل مرد جوان در اتاقک نگهبانی / جنایتی که همه را شوکه کرد
...> وقتی قاسم روبه روی قضات ایستاد گفت: من و اصغر چند ماه بود که با هم در اتاقک نگهبانی می خوابیدیم و با هم همکار بودیم. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم.تا اینکه او آخرین بار با من شوخی کرد که ناراحت شدم.من به او اعتراض کردم و خواستم تا اتاق را ترک کند. اما او شروع به فحاشی کرد. او با حرف هایش مرا تحریک کرد و من از کوره در رفتم و با میله به جانش افتادم و چندین ضربه به سرش زدم. وی در حالی که سرش ...
از کشتن زنم ناراحت نیستم
...، جان به در برد. سهراب مسئولیت همه اتفاقاتی را که افتاده بود، گردن گرفت و گفت: چند سال قبل همسرم به من خیانت کرد و در دادگاه نیز محکوم شد؛ اما چون دو دختر دوقلو داشتم، او را بخشیدم. در دوران کرونا همسرم دورکار شد و مدتی در خانه کار می کرد؛ اما یک باره گفت باید سرکار برگردد. حرف های او خیلی مشکوک بود. من همسرم را تحت نظر گرفتم و گوشی موبایلش را بررسی کردم. متوجه شدم با ...
رونمایی کتاب مرد عراقی که نیروی اطلاعاتی ایرانی ها در جنگ تحمیلی شد
در اهواز به زبان عربی بشوی. عسکرپور شرح داد: من هم به اهواز رفتم و کارم را به عنوان سردبیر مجله شروع کردم. هنوز پیام انقلاب چاپ نشده بود که ما پیام انقلاب عربی را طراحی و اجرا کردیم. بعد از آن من توانستم چند نفر از مجاهدین عراقی را هم جذب کنم تا در نویسندگی با ما همکاری کنند. او با ذکر اینکه بعد از شهادت حسن باقری به اطلاعات منتقل شد، بیان کرد: یک سال و خرده ای کار جمع آوری اطلاعات ...
آشنایی با غلامحسین درکتانیان، از شهدای خوزستان
...> در دفتر بسیج مرکزی سپاه دزفول نشسته بودم. چند روزی از اعزام نیرو برای عملیات فتح المبین گذشته بود که مردی آشفته و سراسیمه وارد اتاق شد و بدون مقدمه دستش را کشید سمت عکس حضرت امام و مضطرب و هراسان گفت: ببین برادر! به جد این آقا... اگه پسرم رو برنگردونید خونه، خودم و کل خونواده ام رو آتیش می زنم! اول باید قدری برافروختگی اش را به آرامش می رساندیم. در مقابلش بلند شدم و گفتم: پدرجون! اول بیا ...
بی زحمت دو پاکت مارلبرو
نماینده رشت که گفته: این چه تفکری است که برخی فکر می کنند این دولت است که باید اقتصاد مملکت را نجات دهد؟ هنوز کلمه اول را تایپ نکرده بودم که سعید بیابانکی خبر درگذشت محمد علی علومی را داد. دیر وقت بود. به هفت هشت نفر زنگ زدم. هیچ کس گوشی را برنداشت. بالاخره یکی از دوستان شب بیدار تلفن را برداشت و یک ساعتی درباره علومی حرف زدیم. سبک شدم. این روزها آنقدر حواسمان به مزخرفات و گندکاری های اهل سیاست است که از دوستانمان نیز غافل شده ایم. خداوند همه مارا از شر اهل سیاست حفظ کند و ذره ای از کودکی منحصر به فرد محمد علی علومی را به همه ما بچشاند. ایدون باد! ...