سایر منابع:
سایر خبرها
نوجوانی که 4 بار برای اعدام رفت ولی آزاد شد
...، دم دمای غروب بود که محمد رفت بیرون، موقع برگشتن یکی از دوستانش که همان صبح چاقو خریده بوده، در خیابان او را می بیند و می گوید من این چاقو را خریده ام، دارم می روم خانه دوش بگیرم، پدرم می بیند از جیبم برمی دارد، این را بگیر، غروب می آیم پسش می گیرم. پدر محمد یک مرد خوش صحبت است؛ از آنها که وقتی ازشان می پرسی چه خبر، حاضرند از سیر تا پیاز همه روز را تعریف کنند، حالا اما فرق می کند ...
مافیای قاچاق چوب در ایران/ نابودی جنگل ها به ثانیه رسیده است
به گزارش ستاره ها؛ صدای اره های برقی در هوا می پیچد ، صدای ده ها اره برقی که با هم کار می کنند و اهالی روستا می گویند بارها در طول سال این صدا را می شنوند. صدایی که همانند بختک به جان درختان جنگل افتاده است. از آنها می پرسم که خبرداده اید به نهادی یا جایی که این صداها گاه تا روستا هم می رسد ؟ زیر چشمی به هم نگاهی می کنند و می گویند یعنی خودشان نمی شنوند؟ و من فکر می کنم واقعا یعنی خودشان طنین این صدا را نمی شنوند، جای خالی درختان را نمی بینند. پیرمرد خوش مشرب روستایی دود قلیان را از دهان بیرون می دهد و می ...
پسری که 4بار برای اعدام رفت ولی آزاد شد!
آنها که از 50 سال پیش در آن زندگی می کردند، 20 رفیق داشت؛ 20 رفیقی که آن روز چهارشنبه اردیبهشتی به دو دسته تقسیم شدند و یکی از معروف ترین ماجراهایی را درست کردند که نتیجه اش فقط دامن یک نفر را گرفت: محمد فدایی ، پسر 17 ساله ای که تازه داشت دیپلمش را می گرفت و آن روز ظرف های نذری را برده و نبرده، راه باشگاه را گرفته بود تا به برنامه همیشگی اش برسد. حالا این پدر محمد است که نشسته در خانه ...
گزارش نویسی پدرمملکت را درآورده!
باید ریکاوری روحی شوند. شهید طاهری پیشنهاد کرد و در همان بحبوحه بعد از زلزله، جشنواره دانش آموزی فیلم دفاع مقدس راه افتاد. آقای پرویز پرستویی آمد و 22 روز آنجا بود. صبح و بعد از ظهر 3000 بچه را وارد سالن می کردند و یک برنامه شاد برگزار میشد. یعنی در 22 روز حدود 43 هزار نفر از بچه های کل مناطق زلزله زده در جشنواره شرکت کردند. حاج سعید مجبور نبود تابع خواسته های احمقانه برخی مدیران دولتی ...
سلام حاج قاسم سلیمانی به مردم آذربایجان/ همیشه دِل نگران مراقبت از عَلم بودم
: زمانی تعداد مشروب فروشی ها از حسینیه ها زیاد بود، این امام بود که با ایستادگی در برابر حکومت پهلوی ما را زیر سلطه مستشاران آمریکایی و انگلیسی بیرون کشید و از کاپیتولاسیون نجات مان داد. وی افزود: کاپیتولاسیون یعنی اگر سرباز آمریکایی با شاه وقت درگیر می شد حکومت آن زمان ایران اجازه طرح دعوی در کشورمان را نداشت و باید شاه برای پیگیری شکایت خود به آمریکا می رفت. این فرمانده سپاه ...
آب مانانگارز
کشیدند و بازار را ترک گفتند. راه بازگشت با سرعت بیشتری پیموده شد زیرا بار رهنوردان سبک تر شده بود و دو خواهر کار بسیار داشتند که پیش از فرو رفتن آفتاب انجام دهند. بهترین ساعات روز آن دو خواهر ساعاتی بود که با پدر و مادرشان در لب رود می نشستند و به گذر زورق های پر از موز و نارگیل می نگریستند. رودخانه ی مانانگارز راهی پر پیچ و خم داشت لیکن بآرامی جریان می یافت. زندگی دو خواهر نیز ...
زنان برای گریه کردن به این هتل می روند!
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر و یا عکس آن بخوانید. زنان برای گریه کردن به این هتل می روند! چطور با همسر بدبین کنار بیاییم؟ آموزش ساخت گوشواره حلقه ای تازه ترین اخبار از دنیای سرگرمی ها و دانستنی ها را در سایت تابناک باتو بخوانید. گلوله باز هم کام سازمان جنگل ها و مراتع را تلخ کرد+عکس ارتش ژاپن به حالت ...
دختر اسیر
طبل ها!... پیشاهنگان ملکه ی هواها، با احتیاط بسیار از پشت بوته ها بیرون پریدند و سینه خیز، چون مار منارانا خزیدند و با جهش های چالاک پیش دویدند. ناگهان رگباری از تیر و نیزه به روی بام خانه ها باریدن گرفت. دشمن ما را غافلگیر کرده بود. پدر تو، امیر شب، نتوانست نیروهای خود را برای مقابله با او آماده کند. او مردانی را در اطراف لاک بزرگ سنگ پشتی که تو در آن خوابیده بودی گماشته بود. من چه کاری می ...
نگانو یا چهار ابله
زیرک و محیل بود و هزاران دوز و کلک و حقه به پدر و مادرش زده بود. امیر فارالاهی (2) پدر، و فاراواری (3) مادر نگانو را احضار کرد و از آنان خواست تا فرزندشان را پیش او بیاورند. چون آرزوهای امیر به مثابه ی فرمان بودند، آن دو شتابان رفتند و پسر جوان خود را به نزد او آوردند. امیر از نخستین نگاهی که به روی جوان انداخت از او خوشش آمد. بامدادی امیر به نگانو گفت که برود و تنگی را از آب چشمه پر کند ...
وقتی پسرم را از سوریه آوردند او را از ضربه های چاقوی فتنه 88 شناختم
.... بعد از نماز مغرب و عشا رسول من را کناری کشید و گفت: چیزی به شما می گویم و اینکه این مطلب را به پدر و خانواده و هیچ فرد دیگری نگویید. من فکر کردم که رسول خرابکاری کرده است و پشیمان است؛ اما گفت آقا مرتضی! شما مداح هستی و می خواهم که برای من دعا کنی تا شهید شوم. این جمله را در سن 13 سالگی بیان کرد." در سن 18 سالگی اتفاقی افتاد و مدرسه را ترک کرد. ما آن روزها ساکن کرج بودیم و قرار ...
کایمان بزرگ
فارازا تر شدند. دخترک بی احتیاط به جای آن که خاموش باشد و حرفی نزند بتندی و اعتراض گفت: کایمان! مگر نمی بینی که پاهای من در آب رفته اند، اندکی بالاتر بیا! تمساح غول آسا گفت: نخستین بار که بر دوشم قرار گرفتی پاهایت در آب نرفته بودند. سخن بی جای تو مرا می کشد! این بگفت و بیشتر در آب فرو رفت. دختر کوچک این بار گریه کنان گفت: کایمان سرخ تا زانو در آب رفته ام! - بار نخست ...
غوک و هفت دیو
شاخه هایت به زمین نزدیک شوند و ما پایین آییم و بگریزیم! درخت خم شد و سه خواهر پای به فرار نهادند. اما سنگ بزرگی راه را بر آنان بست. خواهر بزرگ گفت: ای، واتوب (12) (تخته سنگ) اگر تو پدر ما هستی، اگر مادر ما هستی، آغوش بگشای و ما را در دل خود جای بده، غولان جنگل سر در پی ما نهاده اند. و سنگ بزرگ که دل پری از غولان جنگلی داشت باز شد و سه خواهر را در میان خود جای داد. در این دم هفت دیو ...
راکانگا و رامامبا
نیز به خانه ی من می آورد و چند روز با من به سر می برد و چون خانه ی من چندان بزرگ و جادار نیست من بر بستری از لاک پشتان می خوابم. من بقدری شرمرو و مهربانم که هرگز رویم نمی شود آن ها را از خانه ی خود بیرون کنم... تو هم باید روزی به خانه ی من بیایی!... می آیی؟ راکانگا خیلی دلش می خواست که می توانست در آب فرو رود تا این چیزهای شگفت انگیز را ببیند، لیکن هنوز آن قدر عقل و شعور داشت که از روی ...
آنان که در شطرنج زندگی مات شده اند
به پیکر نحیفش سنگینی می کند و چشمانش سویی ندارد و پرده ای سفید به چشمان سبزش رنگش دویده است، خودش با صدایی ضعیف و لرزان می گوید؛ از وقتی به دنیا آمدم یه شقم سالمه یه شقم کج راه رفتن برایش سخت است و کمرش زیربار قوز پشت و سن بالا خم مانده است. او ادامه می دهد: قبلا که دست و پا داشتم، تو خیابون دستفروشی می کردم، اما الان نمی تونم؛ این کار را بکنم، زمین می خورم برای همین با دو عصا راه می رم ...
حکایت پند آموز کوتاه و زیبا
.... حکایت پند آموز برتری هنر بر ثروت 1. حکیم فرزانه ای پسرانش را چنین نصیحت می کرد: عزیزان پدر! هنر بیاموزید، زیرا نمی توان بر ملک و دولت اعتماد کرد، درهم و دینار در پرتگاه نابودی است، یا دزد همه آن را ببرد و یا صاحب پول، اندک اندک آن را بخورد، ولی هنر چشمه زاینده و دولت پاینده است، اگر هنرمند تهیدست گردد، غمی نیست زیرا هنرش در ذاتش باقی است و خود آن دولت و مایه ثروت است، او هر جا رود ...
راسو و گربه
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: رنه والی صمد مترجم: اردشیر نیک پور یک اسطوره از ماداگاسکار ماده گربه ای سخت پریشان و افسرده بود که بچه ای نیاورده بود، پیش دوست خود ماده راسو رفت و غم خود را با او در میان نهاد. راسو به او گفت: چرا نمی آیی در خانه ی من زندگی کنی؟ من بچه های بسیار دارم و تو در بزرگ کردن آنان مرا یاری می کنی و شریک دردها و شادی ...
مار هفت سر و سرسیمین
.... موج ها پس نشستند و راه برای او باز کردند، جوان هر چه بیشتر می رفت موج ها هم عقب تر می رفتند و سپس در پشت سر او دوباره به هم برمی آمدند. او مدتی دراز راه رفت و سرانجام به چمنزاری پهناور، که پوشیده از درختان و گل های رنگارنگ بود، رسید. چون سخت خسته و فرسوده بود در کنار چشمه ای که تمری هندی بر آن سایه افکنده بود، ایستاد. پس از آن که از آب آن نوشید و تشنگی خود را فرو نشانید از درخت بالا رفت ...
دختر آب ها و ماهیگیر بینوا
. به او گفت: نام من زازاواویندرانو (4) است و در قعر دریاچه خانه دارم، من از چندی پیش تو را می شناختم و مراقبت بودم. بدبختی و بی نوایی تو دلم را به درد آورده است، می خواهم تو را یاری کنم. من زن تو می شوم و خوشبخت و توانگرت می گردانم اما به یک شرط و آن شرط این است که هرگز نباید به کسی بگویی من از کجا آمده ام وگرنه ترکت می کنم و تو دیگر نمی توانی مرا ببینی. سوگند یاد کن که هرگز راز دختر آب ها را پیش کسی ...
اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)
کشورگشایی هم نبود. مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه که در آن نظام عادلانه، احکام خدا جاری بشود [باشد]. انبیا آن همه زحمت کشیدند نه فقط برای اینکه طرف را از صحنه خارج کنند و خودشان صحنه را دست بگیرند، بلکه مقصد اصلی این بوده است که این انسانهایی که انسانیت ندارند، این اشخاصی که در راه خلاف دارند سیر می کنند و آنها می دیدند که این راه خلاف، راه شقاوت است، راه ضلالت است، راهی است که مردم را ...
فرهنگ در رسانه
ظرفیت ها درست برخورد کنند و مدیریت درستی در این مورد داشته باشند ما می توانیم در هر عرصه یک انقلاب راه بندازیم. به گفته او در حال حاضر این ظرفیت در جامعه ما وجود دارد. بیش از سه هزار فیلم کوتاه در ایران توسط استعدادهای جوان ساخته می شود؛ قبلا قلم بود و شعر می گفتند و این نشان می داد ما ملت شاعرپروری هستیم. الان نسل جوان با مدیوم تصویر شعرهای جدیدی خلق می کنند. اگر سازمان ها بتوانند از ...
نجم السلطنه را بشناسید؟
خیز کرمان بود ) قرار داد . پس از مراسم ازدواج در تهران عروس با کالسکه به کرمان رفت، اهالی که تا به آن روز کالسکه چهار اسبه ندیده بودند برای تماشای آن جمع شده بودند ، نجم السلطنه به کرمان رفت و ده سال در آن جا زندگی کرد و صاحب دو دختر به نام های زرین تاج خانم ملقب به شوکت الدوله و ملوک خانم ملقب به عشرت الدوله شد . بازگشت نجم السلطنه از کرمان به تهران با آغاز قحطی و آشفتگی در حکومت ...
داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می گشت
! - چگونه می توانم او را پیدا کنم؟ - می گویند او به هنگام راه رفتن شکمش را بر زمین می کشد. تو باید رد او را پیدا کنی. دو برادرت نیز همراهت خواهند بود. مادر به شنیدن سخنِ پدر سخت پریشان و هراسان شد زیرا می دانست که شکار گراز سفید بسیار خطرناک است. او رفت و سه ریشه ی شاهدانه پیدا کرد و در کلبه ی خود نهاد تا اگر خطری به پسرش روی کند ریشه های شاهدانه تکان بخورند و مادر را بیاگاهانند و ...
تهران چگونه پایتخت شد
. شترها، قاطرها و الاغ ها و چه بسا یک یا دو فیل سلطنتی، مدام از اینجا به آنجا می روند و خیابان ها را مسدود می کنند. از دروازه قزوین که وارد تهران شوید، فضای باز بزرگی نمایان می شود که پر است از حفره های عمیق و عریض یا به عبارت دیگر گودالهایی که در زمین فرورفته اند. در اطراف این گودالها شکافهای متعددی هست که به خانه های زیر زمینی راه دارند. *بناهای فتحعلیشاهی در تهران ...
حجت الاسلام حسن آبادی: هرکس به اندازه ی خودش حافظ اسلام باشد+ گزارش تصویری
دختران سید ابراهیم دمشقی که متولیان حضرت رقیه سلام الله علیها را پشت سر هم در چند شب خواب می بینند که بی بی می فرمایند به پدرتان بگوئید جای من ناراحت است و بیایند درست کنند. سید ابراهیم نزد علما می رود. مگر می شود با یک خواب قبر دختر ابی عبدالله علیه السلام را شکافت. تا اینکه خود سید خواب می بینند که حضرت با حالت عتاب می فرمایند بیایید قبر مرا درست کنید. علمای دمشق و نجف فرمودند قبر را بشکافید. شروع ...
جکفروت و خواص آن
میوه ی بومی جنگل های پُر باران جنوب و جنوب شرقی آسیا است. در کشورهای هند ، بنگلادش ، سری لانکا ، اندونزی ، کامبوج و ویتنام از این میوه در طبخ غذا استفاده می کنند و یا آنرا آب پز کرده به عنوان غذای اصلی استفاده می کنند . در مالزی آنرا با شیر نارگیل پخته و همراه برنج می خورند. در صنعت بستنی سازی،شیرینی و دسر کاربرد دارد. در هند از برگ آن به عنوان بشقاب استفاده می کنند ...
دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: رنه والی صمد مترجم: اردشیر نیک پور یک اسطوره از ماداگاسکار تسیکیفو (1) پس از غیبتی طولانی به دهکده ی خود باز می گشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود. او برای رسیدن به خانه می بایست از جنگلی بزرگ بگذرد. در آن جنگل درختان راست سر بر آسمان افراشته بودند، گفتی می خواستند به روشنایی دست یابند ...
سوسمار سبز
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: کتلین آرنوت اسطوره ای از آفریقا روزی، روزگاری دختر زیبایی بود که با پدر خود در دهکده ای در آفریقا زندگی می کرد. یک روز صبح که دختر برای پر کردن کوزه ی آب خود کنار رودخانه رفته بود، چشمش بی اختیار به درختی در نزدیکی خود افتاد و سوسمار سبزی را با دم بلند و چشمان درخشان روی درخت دید و چون می دانست که مردمان ...
حسد هالابائو
چطور می تواند شر خواهرش را از سر خود و برادرش بکند تا این که برای نابودی او نقشه ای کشید. دخترک ده ساله شده بود. یک روز صبح پدر به دو پسرش گفت که به جنگل بروند و هیزم جمع کنند. هالابائو روبه خواهر خود، که بر فرشی از پوست بز، در سایه ی بام پوشالی خانه شان نشسته بود، نمود و به مهربانی به او گفت: خواهرجان! بیا با هم به جنگل برویم! تو در آنجا ما را در جمع کردن هیزم کمک می کنی. من و برادرم ...