سایر منابع:
سایر خبرها
تارانتینو: می خواهم وودی آلن را شکست بدهم
منظوری دارند. کماکان در فرهنگ سال 2015 هم تأثیرات تارانتینو زیاد به چشم می خورد ؛ حالا در دیالوگ نویسی یا داستان گویی غیر خطی یا در تداوم ابدی کت و شلوارهای فیلم سگ های انباری. خودتان در زندگی عادی بیشتر در کجا تأثیر کارهایتان را می بینید؟ تارانتینو: در دهه ی 90، مثلا از سال 97 تا 99 یا 2000، در خانه ی جوان ها با پوستر پالپ فیکشن روی دیوار مواجه می شدم یا با تصویر سرهای وینسنت و جولز که تفنگشان را به سمت آدم نشانه رفته اند. یا در کتابخانه هایشان می دیدم که پدرخوانده یک را دارند، پدر خوانده 2 را دارند، صورت زخمی را دارند، و بعد سگ های انباری را دارند و پالپ فیکشن را. ...
پیرزنی که 3 فرزند دکتر، وکیل و استادش سر راه گذاشته اند!؟
؟ برای اینکه باید خرجم رو دربیارم. تو این سن و سال کسی نیست از شما حمایت کنه؟ نه خانم خدا ازم حمایت کنه کافیه. ان شاءالله. منظورم اینه همسری، بچه ای؟ ای بابا همسرم دو سالی هست به رحمت خدا رفته سه تا پسر دارم همه ماشاءالله برای خودشون کسی هستن اما از پس نگه داشتن من بر نمیان. یعنی حاضر به نگه داشتن شما نیستن؟ نه؛ خانم هاشون حاضر ...
عوارض حرفهای ما روی کودکان چیست؟
: خاله رو بغل کن ، عمو رو ببوس و... بچه ها باید بدانند که چنین رفتارهایی در چه زمانی مجاز و در چه زمانی غیر مجاز است و می توانند در برابر خواسته های دیگران نه بگویند. به او بگویید چرا باید عذرخواهی کند به جای اجبار کودک به عذرخواهی ، آن هم به صورت نمایشی، راه درست را به او پیشنهاد کرده یا شرایط را برایش توصیف کنید. اینکه بدون اجازه اسباب بازی های علی رو برداشتی، اونو ناراحت می ...
به اسم نجات ما کلاه برداری کردند/ دیگر تمام شد، اخراجم هم بکنند به پاسگاه محیط بانی نمی روم
است آب از کجا در کفش من رفته است؟ یکی از بچه ها چراغ قوه انداخت و گفت "تو زخمی شدی این آب نیست، خون است". همان موقع احساس کردم پایم سرد می شود و بدحال می شوم. افتادم زمین و من را به بیمارستان بردند. اسعد تقی زاده، سنگ نورد هم هست: من 7 سال سنگ نوردی کار کرده ام. کلاس های سطح یک تا چهار را گذرانده ام. بعد از 7 سال و 7 ماه ماندن در زندان وقتی آمدم بیرون می خواستم به صخره نوردی بروم و فکر ...
10 دقیقه تا ابد/ آرزویی که به دل دخترها ماند
گرفتم و گفتم تو رو خدا بگو چه شده؟ سرش را پایین انداخت و بنای اشک ریختن کرد! بنده خدا یک دستش روی قلبش بود و یک دستش روی سرش. حالم دست خودم نبود. مثل بچه ها پایین بالا می پریدم و به مادر مرتضی می گفتم مامان من مرتضی را می خواهم! حنانه آرام و قرار نداشت. ملیکا با موهای پریشان روی مبل نشسته بود. هیچ کس حواسش به بچه های مرتضی نبود... فقط فریاد می زدم و می گفتم مرتضی چرا رفت؟ من که التماسش ...
مشکلی به نام شهریه مدارس دولتی
...، ثبت نام کنم. رفتم برای ثبت نام. ده پانزده نفری هم اوجا بودند که به علت نبود ظرفیت، برای التماس و خواهش توی صف ایستاده بودند. نوبت التماس من که رسید، اولین جمله ای که شنیدم این بود : - جانداریم . - خانوم ما ساکن همین محله هستیم. اون یکی دخترم هم سال ها تو همین مدرسه درس می خوند - آقا مشکلی داری برو اداره - خانوم اداره چرا؟ تو این گرما برم اداره چی بگم؟ مگر نگفتن که مدرسه ها فقط باید تو حوضه خودشون رو ثبت نام کنند؟ اگر شما ثبت نام نکنید، پس کی می خواد این بچه رو ثبت نام کنه؟ - آقا نمیدونم برو اداره - رفتیم اداره .... ...
زهرا جان؛ زینب وار صبر کن/ روایت شهیدی که با وانت کار می کرد
و باهاش کار میکرد رو قبل از رفتن، فروخت و به یکی از دوستاش که میخواست عروسی کنه داد و رفت. وقتی فرمانده اش بهش گفته بود ماشینت را برای وقتی که برمیگردی احتیاج داری! جواب داده بود: من دیگر برنمی گردم!" مادر شهید که کنار پدر نشسته، آهی میکشد و با ذکر یا حسین، دستان پیر و چروکیده اش را به نشانه شکر بالا می آورد. او هم گفته پدر را تایید می کند و میگوید: حسین قبل از رفتن خوابی ...
مصائبی که بر این محیط بان گذشته است/برخی محیط بانان خیانت می کنند
می گیرد. حکم هر دو محیط بان اعدام اعلام می شود و سال هایی پر از رنج برای آنان در زندان رقم می خورد تا سرانجام در آستانه نوروز 1395 هر دو محیط بان با رضایت خانواده جان باختگان حادثه از بند آزاد می شوند. دلمان برای طبیعت تنگ شده است حالا اسعد تقی زاده می گوید تمام این مدت دلش برای طبیعت و حیات وحش منطقه تنگ شده بوده است. او در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: برای محیط ...
دختر سه ساله ام را "دوست" دارم اما دفاع از ...
اما خداوند متعال بقای عمر او را رقم می زند. در نهایت در مهر ماه 1394 به امر ولی امر مسلمین جهان لباس رزم می پوشد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(ع) و مردم ستمدیده و مظلوم سوریه عازم جبهه های نبرد می شود و پس از 12 روز حضور در جبهه های مقاومت درتاریخ 25 مهر ماه 94 برابر با سوم محرم الحرام 1437 هجری قمری در عملیات آزاد سازی حومه حلب، توسط تک تیر اندازان تروریستی داعش بر اثر اصابت گلوله غناصه به سرش ...
دیدار بسیج دانشجویی و دانشگاهیان دانشگاه هنر اصفهان با خانواده ی شهید پاسدار مدافع حرم "علی شاه سنایی"
مادر یکم صبر کن هم باباتون الان مریضه و هم بچه ات خیلی کوچیکه در جوابم گفت ؛مادر اون دنیا جواب حضرت زهرا رو چی میخوای بدی؟ میگفت مامان شهادت که به این راحتیها نیست اینقدر باید خوب باشی، اینقدر باید رزق حلال خورده باشی. اگه دوباره برگردیم به قبل بازهم اجازه میدهید که بروند؟ بله... بچه ام قسمتش شهادت بوده، ما برامون افتخاره مادر و پدر شهید باشیم، الان برادر کوچکتر علی آقا چند ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (274)
.... 7. حالا اسم نبریم ولی هستن کسایی که کشک بادمجون دوست ندارن ولی فیوریتشون الویه است، بعد میگید چرا خشکسالیه. خدا قهرش میگیره خب. 8. احسان علیخانی وقتی تو تلگرام میخواد مسج بده بجای is typing... اون بالا مینویسه is crying... وقتی میخوان منو از سر سفره سحری بلند کنند 9. احسان علیخانی همیشه قبل برنامه ماه عسل سه بغض حبس میکنه میاد واسه اجرا. 10 ...
سیروس دین محمدی در گفت وگو با متافوتبال : یورگن کلوپ جویای احوالم است / بزودی به اردوی لیورپول می روم / ...
دل کسی رو از خودم نرنجونم، همین جوری بزرگ شدم تو زندگی. شما باشگاه های مختلفی بودید، از تیم های تبریزی گرفته تا تهران و به ماینس رفتید در کشور آلمان. هرجا رفتید چه تجربه ای به دست آوردید. کجا براتون دلنشین تر بود؟ به نظر من تو شهرستان بازی کردن شرایط خیلی فرق می کنه. موقعی که تو شهرستان بازی می کردم زیاد تو چشم نبودم باید خیلی بالا بودی تا خودت رو بتونی نشون بدی. من سال 74 لیگ ...
الناز حبیبی در دندان پزشکی + عکس
بعضی از آدما رو وقتی میخوای محبتت رو تو کلام بهشون نشون بدی باید چی بهشون بگی! سحر جونم از اون جور ادماست مثلا من چی میتونم بهش بگم ؟؟بگم خوش بحال بچه هات که انقدر مادر نمونه ای هستی؟ یا افرین به انتخاب همسرت که تو انتخابش بودی؟ یا بگم تو بهترین و ارامش بخش ترین صدا رو داری و یک هنرمندی؟ یا بگم خوش ذوق ترین خانم دکتری هستی که انقد با عشق و ارامش به کارت رسیدگی میکنی؟ نمیدونم چی بگم شما ها بگین من برای اینکه به خانوم دکتر کلمه محبت امیز میخوام بگم چی بگم؟؟؟؟؟؟؟ ...
دیالوگ: سلطان نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی محصول:1375
سلطان(فریبرز عرب نیا): من بچه به این مردی ندیدم. 16 سالشه، اما عین آهوی زنده مونده است. عین باباش. ناصر بلبل: یه عکس مولا، جاش اون روبه رو خالیه. بالای نارنجک. سلطان: هر وقت دستمون رفت تو جیب خودمون و تو جیب کسی نرفت، اون وقت موقعشه.
طنز: ما همه درخواست آب داریم!
کم بود. بارون رحمت زیاد می اومد و همه جا پر از آب بود. اما الان... هی .. الان... چی بگم. آخه هرچی بگم که چاپ نمی کنین تو روزنومتون. - اردک نوک خنجری یکی از پرندگان نادر دنیاست که زیستگاهش دریاچه ارومیه است. وی در سال های اخیر به دلیل خشکسالی رو به انقراض رفته. همراه آخرین بازمانده این پرنده نادر شدیم تا درباره وضع اکوسیستم آن منطقه گفت وگویی صمیمانه داشته باشیم که متاسفانه در آخرین لحظه ...
ورود - پاسبان های مهربان - به بازار کتاب
از این نمایشنامه می خوانیم: وزیر: اگه حرف ها رو حساب نکنیم، مراسم خیلی زود تموم شد. وقتی بچه بودم، یادم می آد مراسم مجازات تا شب طول می کشید. تازه می تونستی غذا بخری یه چیزی هم بگیری بنوشی. یادم می آد یه روز آتشی رو راه انداختن تا جسد اعدامی رو بسوزونن. آتش رو دوباره تو عصر شعله ور کردن. حتی تا نیمه شب هم یه مقدار از اون باقی مونده بود. مردم هم نظاره گر بودن. عجب دورانی بود. حالا دیگه ...
افشاگری دیر هنگام ، موضوع سی دی قرمز
خاموش باشن، بعد تازه وصل می شدی به سرور یاهو مسنجر، درست وسط این همه استرس، وقتی شکلک یاهو مسنجر گل از گلش می شکفت و باز می شد؛ یکی بی صدا در اتاق رو باز می کرد و می گفت بگیر بخواب؛ کور شدی بدبخت و تو مجبور می شدی پروژه کانکت شدن رو نیم ساعتی به تعویق بندازی، به امید اینکه اون بخوابه. اون وقت ها دلخوشی پدر و مادرها همین بود که مچ آدم رو وسط اتصال به اینترنت بگیرن؛ وقتی هم کانکت می شدی همیشه یکی ...
دست تقدیر
ژنده پوش ، با خود گفت:خدایا باز دوباره چه سوء ظن بی موردی در مورد من به وجود اومده؟ حتما این مرد فکر می کنه من دزدی ، قاتلی ، چیزی هستم وگرنه دلیلی نداره این جور به من زل بزنه.شایدم عکس تبهکاری فراری رو تو روزنامه دیده که حالا فکر می کنه من هستم.اما مرد نقاش سودایی دیگر در سر داشت:خدایا چقدر این چهره برای من آشناس.اون همون کسیه که من چندین ماه به دنبالش می گشتم تا پرتره اونو بکشم.حالا چطور سر ...
بزرگ و پنهان، مثل صدای مهیب گردش زمین/ نویسنده "کافه سینما" برای سالگرد درگذشت آقای نیکلاس ری: میزانسن ...
امروز سالگرد درگذشت نیکولاس ری است. سینماگری مولف، که بسیاری از بزرگان سینما از میزان تاثیر او بر خود سخن گفته اند ولی شاید واضح ترین تعریف از او را گدار سینماگر فرانسوی ارائه می دهد که می گوید: "سینما یعنی نیکلاس ری و اگر روزی سینما وجود نداشته باشد نیکلاس ری این احساس را در انسان به وجود می آورد که توان اختراع دوباره این صنعت را دارد." نویسنده کافه سینما در ادامه می نویسد: تماشای یکجا و پشت سر هم فیلم های این غول سینم ...
آموزش، پرورش، نمی خوایم نمی خوایم
وحید میرزایی، در بی قانون نوشت: حقیقتا وزارت آموزش و پرورش از اون وزارت خونه هاییه که روی اعصاب آدمه. والا. وزارت خونه فقط جهاد کشاورزی. اصلا کاری به هیچی نداره. نه اظهار نظری می کنه، نه موضعی می گیره، نه دخالتی می کنه. نه ابراز نگرانی از چیزی می کنه. کلا خوبه. یه گوشه نشسته واسه خودش داره ماستش رو می خوره. ویژگی ای که وزارت آموزش و پرورش متأسفانه ازش بی بهره است. همین چند روز پیش رییس ...
آینده سازان یا آینده خواران؟ مسئله این است
زهرا ساروخانی، در بی قانون نوشت: خوشحالم تا چند ده سال آینده که نوجوانان فعلی مسئولیت کشور رو به عهده می گیرن، بنده چشم از دنیا فروبستم و دوان دوان به جهان باقی شتافتم. نسلی که به پوشک مارکدار هم حساس بوده، چه می فهمه از نسلی که براش یه تیکه از روفرشی رو می کندن می پیچیدن لای جلد پلاستیک کتاب ادبیات سال قبل بچه ارشد خانواده و به جای پوشک بهش قالب می کردن، و دریغ از ذره ای حساسیت و سوزش ...
ماجرای خونین خواهر و برادری که همدیگر را در پارتی شبانه دیدند
به گزارش گلستان ما به نقل از جام نیوز "، کدوم گوری بودی تا حالا؟! این جمله را "فرهام" در حالی که عصبانیّت از سرو رویش می بارید گفت و سپس صدای برخورد دستش با صورتم سکوت خانه را شکست. مادرم هراسان از آشپزخانه بیرون آمد و میان من و فرهام ایستاده و خطاب به او چنین گفت :"رفته بود جشن تولد دوستش و از من اجازه گرفته بود. تو رو خدا نصفه شبی سرو صدا راه نندازید و..." هنوز حرف مادر تمام نشده بود ...
سرنوشت شوم نابغه ریاضی کشور/ از کنار گذاشتن چادر تا فروش شیشه در خیابان !
...! نوشته بودند که پدر و مادرشان مرا در نوزادی به زن و مردی جوان که بچه دار نمی شدند، فروخته اند و آنها خواهرهای واقعی من هستند. همه متن این نامه که از سه چهار خط هم نمی گذشت، تمام خاطرات گذشته مرا زیر و رو کرد و ولوله ای به جانم انداخت. برخورد عجیب و غریب پدر و مادرم هم مُهر تاییدی شد بر افسانه ای که برایم نوشته بودند. از طریق شماره تلفنی که توی ...
این نوشته چند سال پیش یک بار چاپ شده ولی چون بار قبلی کسی جز خودم نه این نوشته را دید و نه خواند و از آن ...
...... نباید خودتون رو این قدر غرق کار بکنید. حواستون باشه که الان شما قهرمان اون هستید. حواستون به خودتون و پسرتون باشه.” پسرم را بردم استخر و بعد موقعی که با هم شام می خوردیم از او پرسیدم: “قهرمان تو کیه؟” گفت: “قهرمان چی؟” گفتم: “قهرمان دیگه... همونی که خیلی قبولش داری.” گفت: “قهرمان رانندگی؟” گفتم: “نه.” گفت: “راستی چرا مایکل شوماخر تو اسکی این جوری شد؟ مگه قهرمان نبود؟” گفتم: “قهرمان رانندگی ...
گفتگو با چند فحاش فضای مجازی
فحاشی درصدی از انرژی خودم را تخلیه می کنم. زمانی که از او پرسیدم روزی که مردم به لیونل مسی فحش دادند تو هم به به او فحش دادی؟ گفت: خیر، آن روزها خودم فوتبال بازی می کردم و توهین کردن به مسی را اصلا جایز نمی دانستم. او الگوی فوتبالی من بود. محمد حسن 14 ساله صفحه اینستایی دارد که پدر و مادرش آن را چک نمی کنند و از فعالیت هایی که در این فضا انجام می دهد، اصلا آگاه نیستند؛ البته ...
آیا کشتار اورلاندو به نفع ترامپ تمام می شود؟
اورلاندو را "عملی تروریستی و سرشار از نفرت" خوانده بود و گفته بود که "این حمله مجددا یادآور این واقعیت است که افراد می توانند خیلی راحت اسلحه تهیه کنند و مردم را به گلوله ببندند"، ترامپ با شدت بیشتری سراغ لفاظی هایی رفت که به او در کسب نامزدی حزب جمهوری خواه کمک کرده بود. او گفت که اوباما "حتی حاضر نیست به اسلام افراطی اشاره کند" و برای همین باید استعفا دهد. دونالد، تو یک بار دیگر ...
اجر روزه رمضان در کنار تنور گرم نان/ اجازه بدهند شب ها نان بپزیم
بهشون کار ندادن. خب منم پدرم باس خرجشونو بدم دیگه. بعد به دو جوانی که پای خمیر و دخل ایستاده بودند اشاره کرد. سوال بعدیم این بود که آیا با این هزینه ها و مخارج سرسام آور چیزی هم عایدتان می شد که با روی گشاده گفت: بله. خدا روزی رسونه. اول صبح که با یه الحمد و دست نماز میام تو مغازه تا شب همه چی ردیفه. اون بالایی خوب حواسش به ما هست. به دست های پینه بسته اش نگاه می ...
آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین شود
هم من رفتم. دیدم در حیاط بیمارستان دارد داد می زند و می گوید: یا امام حسین! تو بچه ات جلوی چشمت پرپر شده است، شما چطور تحمل کردید؟ من می دانم پسرم یک ساعت دیگر از اتاق عمل برمی گردد ولی نمی توانم تحمل کنم، دارم دیوانه می شوم. رفتم به او گفتم: آقا به خدا توکل کن بعد که علی را آوردند دوباره رفت نماز شکر خواند. همان موقع در محله شان مراسم تشییع یک شهید بود، گفتم: آقا حالا که دیگر خطر رفع ...
پنج ساعت گفتگو با اصغر بیچاره
...> ببین عمو جان این عکس هایی که دیدی چیزی نیست. من بالاتر و بیشتر از اینها عکس دارم. -دیگه بدتر. اگر بچه های ما از ما پرسیدند عکس های این اپراها کجاست، به آنها چه بگوییم؟ تو که بچه نداری، ( خنده) خب مطلب را می توانیم به آنها بگوییم اما خب برای نشان دادن تصویر فعلاً امکانش نیست. -آیا شده حین عکاسی دچار حادثه هم شوید؟ بله، خیلی. توی همین انقلاب... موقع عکس ...
دیالوگ: خانه ای روی آب
ژاله تیرانداز (هدیه تهرانی): روزنامه رو دیدی؟ کودک حافظ قرآن رفته توی کما. / دکتر رضا سپیدبخت (رضا کیانیان): خودشو دیدم! / ژاله: دیدیش؟! / رضا: توی بیمارستان تو بخش من بستریش کردن... بعدم صبحی بابائه به زور منو برداشت برد بالا سرش. / ژاله: چش شده بود؟ / رضا: هیچی... از بس به این فشار آوردن... بعدم نمیدونن تو هر کاری اوردوز هست! / ژاله: مث اینکه فقط اون بچه اوردوز نکرده! / رضا: آره... یه کم دیشب ...