سایر منابع:
سایر خبرها
سعید عبدولی: جایی می روم که هیچ کس مرا نشناسد!
سیاست نیازمند تحصیلات بالا و تخصص است و منتخبان باید بتوانند پاسخگوی مردمی که به آنها رأی داده اند باشند. البته شاید بعضی ها بعد از انتخاب شدن به آن اهمیت ندهند و آن را فراموش کنند. به ادامه تحصیل فکر کرده ای؟ - دانشجو بودم اما انصراف دادم. یعنی حوصله درس خواندن ندارم. از بعد از دوران کشتی گیری ام می ترسم که چطور باید خرج زندگی ام را تامین کنم. اگر از کشتی بروم خیلی از درآمدی را ...
گفت وگوی منتشرنشده با همسر شیخ زکزاکی؛ مادری از نسل ام البنین
با دست های خالی پیروز شوند. بنابراین آنچه در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد؛ امید ما را بیش تر کرد. این بود که شیخ مردم را به هزاره قبل و زمان ظهور اسلام فراخوانند. به زمانی که اسلام مسئول حکومت بر مردم بود. از اولین دیدار شیخ ابراهیم زکزاکی با حضرت امام خمینی(ره) و دستاوردهای این دیدار برای مان بگویید. – یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران یعنی در سال 1980، شیخ ابراهیم ...
حواشی خواندنی از دیدار تشکل های دانشجویی با رهبر معظم انقلاب
آقا را آوردند. در همین حین بعضی از بچه ها (که عمدتا عقب نشسته بودند) بلند شدند و فکر کردند که آقا آمد. محافظ های آقا جالب بودند؛ رفته رفته بزرگ و بزرگ تر می شدند! ساعت حدود 18 بود که آقا آمد به دلیل جایی که نشسته بودم و به در ورودی مسلط بودم، اولین نفر یا جزء اولین ها بودم که بلند شدم. زمانی که آقا را دیدم همه شعارها در ذهنم بود ولی زبانم بند آمده بود و نمی دانستم چه بگویم ...
جشن عروسی در خط مقدم
پیروز می شوند. خدایا! عرب زبان بودن ما دلیل برغیر ایرانی بودن ما نیست مردم این شهر شیعه وایرانی نسب هستند هر چه می گفتم، اعتمادم به خدا بیشتر وبیشتر می شد و بغضم ترکید وآنقدر گریستم تا به خوابی آرام رفتم. شب های زیادی بود که در آرامش نخوابیده بودم. صبح با صدای توپ و تانک بیدار شدم از بالای بام به اطراف نگاه کردم با خودم گفتم خدایا همه ایرانی هستند حصر سوسنگرد شکسته و دشت آزادگان آزاد شد ...
اشعار ویژه عید سعید فطر
مه روزه ، عید آمد و عید آمد بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد از لذت جام تو دل مانده به دام تو جان نیز چو واقف شد، او ...
نقش حضرت عیسی(ع) در زمان ظهور منجی موعود
ویژگی های مشترک سه دین اسلام، یهود، مسیحیّت، امیدواری به آینده است. هر سه دین، با وجود آنکه در برهه ای از زمان، حوادث ناگوار و تلخ را پیشگویی کرده اند، امید به نجات انسان را به امّت های خود داده اند. البتّه ممکن است منشأ این امید متفاوت باشد و در جزئیّات نیز با یکدیگر اختلاف داشته باشند. ادیان ابراهیمی بعد از ذکر حوادث ناگوار و سختی ها مردم را به صبر و بردباری و گذر از این مرحله سفارش کرده اند، با این ...
باند دختران متخصص در سرقت “پورشه” و “بنز”+تصویر
شکایت خانواده اش از خانه خارج شده بود که پس از چند روز توسط کارآگاهان پایگاه نهم آگاهی، شناسایی و به خانواده اش تحویل داده شده است. با شناسایی محل سکونت سارا در شهرری، کارآگاهان پایگاه چهارم پلیس آگاهی به شهرری اعزام و در اولین مرحله اقدام به دستگیری سارا کردند. سارا پس از انتقال به پایگاه چهارم به سرقت خودرو با همدستی یکی از دوستان و بچه محل های سابقش به نام “ساحل” اعتراف کرد ...
لاتی که انقلابی شد
به فرزند فاطمه زهرا(س) و سالار شهیدان حسین(ع) تهمت نمی زنم و خیانت نمی کنم. سرانجام طیب و اسماعیل حاج رضایی به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشکر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از 13 جلسه محاکمه به جرم فعالیت محرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روزهای 15 خرداد ماه همان سال به استناد ...
وداع اینستاگرامی فعالان قرآنی با ماه رمضان
باشید استاد. حدیث بندگی، در آخرین پست اینستاگرامی نوشته است: فصل رمضان جز به خدا کار ندارم/ غیر رطب اشک به افطار ندارم/ افسوس که ایام خدا رفت ز دستم/ زین غصه به جز چشم گهربار ندارم/ گفتم رخ دلدار در این ماه ببینم/ چشمی که شود لایق دیدار ندارم/ از بغض شکسته دل خونم چه بگویم/در بی کسی ام غیر تو غمخوار ندارم/ من خسته شدم از خود و این نفس پرستی/ یا رب مددی، جز دل بیمار ندارم/ هر وقت که مشغول ...
بیوک میرزایی: کسی بپرسد چگونه بازیگر شوم می گویم برو نقش بخر!
هم یکی از نقش های اصلی را بازی می کرد؟ بله! اولین نقش مثبتی بود که آقای بخشی بازی کرد، نقش حاج آقا و معتمد محله را به عهده داشت و من هم لات محله بودم! درباره خانواده پدری اتان برایمان بگویید؟ چند خواهر و برادر بودید؟ ما چهار خواهر و برادر بودیم. من کوچک ترین بچه خانواده بودم. شناختی از فرهنگ و هنر نداشتم چون در محله ای به دنیا آمده و بزرگ شدم که با این مقولات کاملا ...
خاطره بازی با سریال امام علی (ع)
. نگاهی انداختم به کسانی که قرار بود در این سریال ایفای نقش کنند. بعد هم رفتم به مشهد. خوب برای من که تاریخ خوانده ام و شاگرد دکتر شریعتی بودم و امام علی(ع) را از زبان او شنیدم و عظمت امام علی(ع) را از زبان او در دوران دانشجویی درک کرده ام، خیلی وحشت داشتم که این نقش را بازی کنم. چون آن موقع حداقل 50 دبیرستان در ایران وجود داشت که نام آن ها مالک اشتر بود، گروه هنری به نام مالک اشتر داشتیم، تیپ و لشکر ...
گلاره عباسی: از حاشیه امن متنفرم
بیشتر آن را با نقشم در سریال شهرزاد مقایسه می کنند. وقتی نقش مثبت بازی می کنی این تشابه وجود دارد که مخاطب وقتی تو را می بیند می گوید این همان دختر خوب است و هنگامی که نقش منفی بازی می کنی می گویند این همان بدجنس است. ریزه کاری ها است که نقش ها را از هم متفاوت می کند. به طور مثال در سریال کیمیا نقش دختری را بازی می کردم که قربانی و خشمگین بود؛ وی عقده های زیادی از کودکی داشت البته راجع به نقشم در ...
وقتی دیگران شما را دست کم میگیرند، چه باید کرد؟
رو به سراشیبی رفت، ولی بعد از اینکه تو رو دیدم و فهمیدم چقدر زندگی وحشتناکی میتونی داشته باشی، بدون شک به زندگیم می چسبم. تو الهام بخش من بودی و بهم نشون دادی که خیلی ها وضعشون از من هم بدتره! همانطور که من به سمت دانشگاه می رفتم و او به سمت جایی که پس از آزادی از زندان می خواست برود، بغضی گلویم را گرفت. آن فرد، بدون اینکه کمی فکر کند، من و زندگی ام را دست کم گرفته بود و فقط ...
عید فطر روز بندگی و جایزه
زمان قبل بود . منتها شما چون مستانه پذیرائی می کردی، مواظب آن درد نبودی ! انسان همین که چشم بست و مرد، تمام دردها شروع می شود . این ماه مبارک رمضان، این عید فطر برای همین است . اگر ( معاذ الله ) مرگ پوسیدن بود و بعد از مرگ خبری نبود؛ یک زندگی حیوانی بود . امّا مرگ از پوست به در آمدن است، مائیم و ابدیت ما ! اگر آزاد می شویم و از پوست به در می آئیم، برای آنجا چه کرده ایم؟ ماه رمضان آغاز سال ...
هیچ کس در پرسپولیس مرا درک نکرد - برانکو دوست داشتم بمانم
هیچوقت به آنها باج ندادم به خاطر همین بود که روس سکوها به من توهین شد و هیچکس حمایتم نکرد. آدم آهنی نیستم؛ مدام به من توهین شد هافبک فصل پیش پرسپولیس درباره جدایی اش از این تیم گفت: پیش برانکو رفتم و به او گفتم دیگر نمی توانم رضایتنامه ام را بدهید تا جدا شوم. جالب است که خود برانکو به من گفت رفتارهایی که با تو می شود برایم غیرطبیعی است از او تشکر می کنم او خیلی به من کمک کرد و ...
معرفی عاملان ماندن ابراهیمی و آخرین وضعیت حاجی صفی و شهباززاده
...: ما با احسان حاجی صفی صحبت کردیم و قول و قرارهایی با هم گذاشتیم. اگر پیشنهادات خارجی اش نهایی نشود حق انتخاب دارد بین سپاهان و استقلال. البته سپاهان خانه حاجی صفی است و استقلال تیمی است که خانواده اش دوستش دارند. به خودش هم گفتم که بهترین انتخاب را داشته باشد. امیدوارم اگر شرایط فراهم شود و بخواهد در ایران بازی کند ما بتوانیم احسان را به باشگاه خودمان بیاوریم. آخرین وضعیت سجاد ...
کیارستمی نه در مقام انکار مرگ و نه در هراس از مرگ بود/ بررسی تأثیر عمیق وی از سهراب
صدای ایران؛ سروش دباغ- و رفت تا لب هیچ/ و پشت حوصله نورها دراز کشید/ و هیچ فکر نکرد/ که ما میان پریشانی تلفظ درها/ برای خوردن یک سیب/ چه قدر تنها ماندیم . عباس کیارستمی، کارگردان و عکاسِ برجستهٔ معاصر، دیروز بر اثر سکتهٔ مغزی در پاریس درگذشت و به سوی بی سو پرواز کرد، از شنیدن این خبر اندوهگین شدم. هنوز دانش آموز دبیرستان بودم که با دیدن فیلم خانهٔ دوست کجاست؟ ، کیارستمی را شناختم؛ آن ...
قول استقلالی شدن حاج صفی را گرفته ام!
هماهنگی باشگاه انجام می دهم. ما 2 اسپانسر خوب در باشگاه استقلال داریم و اشکالی ندارد اگر از کمک های مردمی استفاده کنیم. برداران شفیع زاده گفتند اگر خبر بعدی تو احسان حاج صفی است روی ما حساب کامل کن و من از این موضوع خیلی خوشحال شدم. آخرین وضعیت جذب حاج صفی به چه صورت است؟ من با حاج صفی حرف زده ام و قول و قرارهایی با هم گذاشته ایم. اگر او پیشنهاد خارجی نداشته باشد از بین استقلال و ...
گفت و گو با هرکول ایرانی؛ سجاد غریبی: در پراید جا نمی شوم؛ دوران کودکی ام بسیار لاغر بودم!
حمایتم می کنند هم از آنها ممنونم که به من انگیزه می دهند. هوادارانم مانند خانواده و خواهر و برادرم هستند و دوستاشن دارم. امیداور همیشه شاد و سلامت باشند. خانواده تان از شما حمایت می کنند؟ صد درصد. اول خدا بعد خانواده ام از من حمایت کرده. همیشه به پدرم گفتم که به خاطر من تحت فشار نباش. می خواهم چند سال ورزش را ترک کنم و به کمک تو بیاییم. پدرم می گفت:" تو دیگر راه برگشت نداری و باید جلو ...
پاریدولیای دینی
زیر لب و به شکلی که فقط آن همراه محترم بشنود، گفتم: این بت جدیدی است؟ ، اما جوانی که سنگ را می بوسید، این سخن را شنید و با لحن تندی، پاسخکی به من داد و رفت. باری، مباحثی را به یاد آوردم که روان شناسان در قالب پدیده پاریدولیا بدان ها می پردازند. قلم و کاغذی همراهم نبود تا دوستم را در این باره توجیه کنم. با چند تکه کاغذ چیزی ساختم و کوشیدم در این باره توضیح دهم، اما قداست کلمه محمد منقوش بر سنگ ...
احترام و ادب شهید به مادرش
رفت داخل اتاق و روبه روی سه شهید ایستاد. به بچه ها گفتم: کاری نداشته باشید. رفتیم و دوربین آوردیم. این مادر، یک شهید را بغل کرد و دوید سمت مسجد. به بچه ها گفتم: بگذارید، ببرد. هنوز اطلاع دقیقی از هویت سه شهید نداشتیم. نمی دانستیم اصلاً همان سه نفر هستند یا نه؟ نامشان چیست؟... آن مادر بر جنازة شهید نماز خواند و شروع کرد به صحبت کردن با او. دل تنگی های بیست وپنج ...
دل نوشته مجید مجیدی برای عباس کیارستمی
مکث کردم گفتم: "واقعیتش این است که از اجرای آن عاجز بودم. اصلا فکر نمی کردم خوب بشود." نمی دونستم این جمله که تو دلمه بهش بگم یا نه، ولی گفتم، گفتم "راستش لطف خدا بود". تا این جمله را گفتم دیدم کیارستمی دستم را گرفت، لبخندی زد و گفت، "خیلی چیزها خارج از توان و اراده ماست و آن جایی که درمانده می شویم، لطف خدا به کمک می آید." خیلی برایم شیرین بود این جهان بینی کیارستمی. سال ها از این اتفاق ...
شگرد پلیسی دختر جوان پس از آزار و اذیت توسط راننده پراید
. وی ادامه داد: در طول مسیر رفتار و حرکات راننده عوض شد و مسیرش را تغییر داد، من به وی اعتراض کردم و گفتم قصد دارم پیاده شوم اما وی درهای ماشین را قفل کرد و به اطراف حوالی تهران تغییر مسیر داد، بسیار ترسیده بودم اما کاری از من بر نمی آمد، حوالی تهران بودیم که وی خودرو را متوقف کرد و به آزار و اذیتم پرداخت و بعد از مدتی من را در همان جا رها کرد، راننده پراید وسایل را به سرقت نبرد و به ...
مرگ کیارستمی ؛ دست تقدیر یا قصور پزشکی؟
...، اما حاضرم تعهد کتبی و محضری دهم که این کشور آن قدر جای خوش آب وهوا و دیدنی دارد که بشود تمام سال را در آن سفر کرد. می گویید پزشکان معمولا عیدها می روند خارج، می گویم من زیاد خارج نرفته ام. اما عقل سلیم می گوید اگر یک کشور برای تمام سال جای گشتنی دارد، حتما کره زمین هم همین طور است. هر موقعی می شود برای دو هفته کرکره را پایین کشید و رفت گشت وگذار. در اغلب جاهای دنیا اگر بیشتر مسئولان در یک ...
با دوربین موسیقی ضبط می کنم
. تنها قطعهای از آرمسترانگ روی پایان بندی آن آمده. موسیقی سلوی ترومپت جاز که برای دقایقی پخش می شود، در پی حرکات دوربین روی دست شنیده می شود و بعد برخلاف فیلم های دیگر که با فید شدن در تاریکی تمام می شوند، طعم گیلاس ناگهان از پس این موسیقی به تاریکی کات میشود. به جز این تنها آهنگی که در فیلم شنیده میشود ترانه خدا بود یارت است که خواننده افغان احمد ظاهر آن را خوانده است و از رادیو پخش می شود . ...
سالروز ربوده شدن دیپلمات های ایران در گفت وگو با یک عکاس جنگ؛
کشورمان نیز عکاسان پابه پای سربازان و رزمندگان در صحنه های نبرد حضور داشتند و به ثبت وقایعی می پرداختند که در تاریخ ماندگار شد. کاظم اخوان یکی از عکاسان جنگ بود که نه تنها عکس هایش در تاریخ ماندگار شد بلکه خود در تاریخ 14 تیرماه سال 61 به همراه حاج احمد متوسلیان و دو دیپلمات دیگر جاودانه شد. ساسان مویدی که از باسابقه های عکاسان جنگ تحمیلی است و در بیشتر نبرد ها حضور داشته و لحظاتی حساسی از ...
اهالی سینما در مراسم بزرگداشت کیارستمی
ناراحت بود و با باتری کار می کرد. به نظرم پرواز هوایی طولانی در ارتفاع و چندین ساعت معطلی در فرودگاه ایده ی درستی نبود و نمی دانم چرا چنین کاری کردند. دو روز بعد از انتقال به فرانسه بود که دچار ایست قلبی شد و این اتفاق افتاد. نبودش برای سینمای ایران بزرگترین ضربه است. اما این طور نیست که سینمای ایران متوقف شود. کارهای کیارستمی چندان مورد توجه عموم مردم ایران نبود، چون نمی گذاشتند که فیلم ...
کیمیایی: عزای ملی هنر را اعلام کنید
مهمانی شام رفتیم. کیارستمی آمد سر میزی که من بودم تبریک گفت و راجع به فیلم و حس خوبش گفت و بعد گفت: "پلان آخر فیلم را چطور گرفتی؟ خیلی اجرای درستی دارد،" کمی مکث کردم گفتم: "واقعیتش این است که از اجرای آن عاجز بودم. اصلا فکر نمی کردم خوب بشود." نمی دونستم این جمله که تو دلمه بهش بگم یا نه، ولی گفتم، گفتم "راستش لطف خدا بود". تا این جمله را گفتم دیدم کیارستمی دستم را گرفت، لبخندی زد و گفت، "خیلی ...
حال مادران شهدای مدافع حرم را درک می کنم
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : شب بیست و هشتم میهمان شهید جواد شاعری از شهدای غواص عملیات کربلای پنج بودیم. همزمان با باز شدن درب ورودی مادر با چهره خندان از روی صندلی به سختی بلند شد. قاب عکسی کنار میز خودنمایی می کرد. برقی در چشمان جوانی با محاسن و موهای بلند در داخل قاب می درخشید. نگاهم را از قاب گرفتم و به سمت مادر که با مهربانی ...
خواهر و برادر نهال هم حضور پدرشان را در خانه احساس می کنند/ بچه ها می گویند بابا خودش خواسته شهید شود
به هم ریختگی آمد و گفت: بچه ها را آماده کن مهدی را زخمی آورده اند. من بازهم آرام بودم. اصلاً دست پاچه نشدم. می دانستم مجروحیت های این جنگ ساده نیست حتی ممکن است نقص عضو شده باشد. بااین حال به خودم می گفتم اشکالی ندارد همین که وجودش را داشته باشم برایم کافی است. با همان آرامش بچه ها را حمام بردم. برادر همسرم می گفت چه وقت حمام بردن است؟ گفتم نه پدرشان همیشه این بچه ها را تمیز دیده است. بعد حمام لباس ...