سایر منابع:
سایر خبرها
مهران مدیری بالاخره سن و سال مهمان برنامه را لو داد/ ماجرای کتک خوردن های شیرین روزبهانی! + فیلم
نمی توان مقایسه کرد. صادقی در ادامه از دولت عشق گفت و اینکه با حکم دولت عشق من با وجود دو عصا در ماراتن های زیادی پیروز شدم. صادقی در بخش دیگر صحبت های خود درباره شرایط جسمانی اش گفت: من یک ساله بودم که دکتری آمپولی را به اشتباه در عصب پای من زد و من در زمانهایی که همه ی بچه ها می دویدند، در خانه بودم و در این مدت کسانی ذهنیت من را ساختند که از آنها تشکر می کنم. ...
یک مرد مسئولیت پذیر را چطور می توان شناسایی کرد؟
باشد کارهای خانه را انجام بدهد و انجام این کارها باید طبق خواسته خودش بوده و اجباری و مجانی نبوده و نیست. اگر زن و مردم در این مورد به تفاهم نرسیده باشند و مرد به اجبار از زن بخواهد کارهای خانه را انجام دهد، زن می تواند به دادگاه شکایت کند و مردم را به پرداخت اجرت المثل محکوم کند. 5- حضانت طفل حضانت فرزندان تا هفت سالگی طبق قانون با مادر است بعد از این زمان، پدر باید این ...
ماجرای پسر شیطان صفتی که دختری را در حاشیه شهر هتک حرمت کرد
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، ندا با ترس و وحشت و گریه های بی امان وارد مرکز مشاوره شد، پس از چند لحظه وقتی پلیس را در کنار خود دید آرام گرفت و رازش را برملا کرد. ندا هستم 17 ساله و مجرد، پدرم را در یک سالگی از دست دادم و مادرم هم بی رحمانه کودک شیرخواره اش را رها کرد و پی زندگیش رفت، از آن به بعد به پدربزرگ و عموهایم تحمیل شدم. از نظر رفاهی مشکلی نداشتم، اما عاطفه را ...
کسب حلال باعث استجابت دعا/ لقمه حلال نماز انسان را درست می کند
، سینه زدن برای امیرالمومنین، سینه زدن برای امام حسین علیهم السلام، ان شاء الله دعایمان مستجاب شود. می گوید آقا کسبت را حلال کن، دعایت مستجاب است. خیلی خوب است. یک دانه حدیث هم نیست. بعد می فرماید: فإنَّ الرَّجُل یَرفَعُ اللُقمَةَ إلَی فِیه شخص یک لقمه به داخل دهان می گذارد حَراماً فَما تُستَجابَ لَهُ دَعوَةً أربَعینَ یَوماً دیگر تا چهل روز دعایش مستجاب نمی شود. با یک لقمه حرام. یک فضیلت دیگر. باز رسول ...
نهال به کلاه صورتی اَش رسید/ همسر شهید قاضی خانی: بچه ها هنوز پدرشان را حس می کنند
؟ در خانه خودمان اصلاً چنین چیزی نداشتیم. به حجاب خیلی حساس بود. طوری که وقتی نامزد بودیم قلم و کاغذ آورد و از من تعهد گرفت که همیشه حجابم به همین شکل باشد. من هم چون خودم اهل رعایت حجاب بودم. امضا کردم و انگشت زدم. بعدها فهمیدم این برگه را در گاوصندوق نگه داشته است.(خنده) سر زدن به خانواده های شهدا را خیلی دوست داشت. هرجایی می خواستیم مهمانی برویم می گفت من تماس بگیرم اما خانه دخترعمویم که فرزند ...
بایدها و نباید های ادبیات کودک و نوجوان
ابتدای شروع زندگی وارد مقوله ادبیات خانواده می شود. ولی معتقدم سواد با کتاب حاصل می شود. همیشه افرادی را می بینیم که برخی کلمات را اشتباه بیان می کنند، چرا که طرز درست نوشته شدن کلمه را نمی دانند. فکر می کنم کتاب همیشه جایگاه خود را دارد و سواد از طریق دیدن کلمات منتقل می شود. یکی دیگر از دلایلی که می گویم کتاب جای خود را دارد، این است که کتاب از جنس طبیعت است و تماس داشتن با آن به انسان لذت می ...
گفتگو با کودکِ درون بهروز بقایی
هم پیش ایشان رفتم. نتیجه اش آن شده که الان همه وسایل خانه از دست من ذله شده اند. یک سینی نقره ای دارم که با من دعوایش شده و می گوید از این خانه می روم. می گویم کجا می روی؟ می گوید پدرم را درآورده ای. افقی و عمودی و این سو و آن سو، بس است دیگر. خسته شدم. برو و شیر آب آشپزخانه را نقاشی کن. پس دو سال هست که نقاشی می کنید؟ بله! کارهای تان را برای نمایش و فروش در گالری ...
روایت ابتکار از توافق های پشت پرده شهرسازی در دولت احمدی نژاد/ منطقه یک تهران جای زندگی نیست
است که خیلی ها معتقدند در دوره ایشان بزرگترین آسیب های زیست محیطی به تهران وارد شده است. دلیل این نوع برخورد شهردار تهران را چه می دانید؟ فضا آزاد است و هر کس می تواند اظهارنظر خود را داشته باشد. در مورد اینکه آقای روحانی شعار کلید را مطرح کرده است از خود ایشان باید سوال شود ...
مردی که شناسنامه باطل می کند!
فروش بلیت، میل باستانی را از روی شانه هایش پایین آورد و با دست چپ، بازوی دست راستش را مالش داد و گفت:” بلیت می خوای چیکار پسر؛ این بازوی مردونه رو می بینی؟!” – بله می بینم! – دست بزن ببین چطوره! جلو رفتم و دست زدم؛ سفت بود؛ مثل سنگ!... گفتم:” چه بازوی محکمی؛ آفرین! “ – آفرین یعنی چی؛ بگو ماشاءالله! و دستمال گردنش را بازکرد و به دور دستش پیچید و ...
آخرین خواسته امام(ره) از احمد متوسلیان چه بود
: امام به داخل حسینیه که می آیند تا زیارتشان کنیم؟ آن پاسدار گفت: بله. چراغی گفت: همین کفایت می کند. موقعی که این صحبت ها تمام شد؛ من یک لحظه متوجه موضوعی شدم و به پاهای حاج احمد نگاه کردم. با خودم گفتم حاج احمد وقتی می خواست به دیدن امام برود عصا داشت؛ چطور شده که الان او عصای رضا چراغی شده و خودش عصا ندارد. به حاج احمد گفتم: حاجی عصایت را چه کار کردی؟ حاجی یک نگاهی به پاهایش و یک نگاه به بیت امام ...
هفته سوم تیرماه با دو فقدان هنری ؛ بعدازعباس کیا رستمی ، بهمن زرین پور هم رفت مطلب ویژه
سوگل طهماسبی ایفاگر نقش دختر بود و... در جریان ساخت تله فیلم به زیارت امام رضا (ع) رفتم و از صمیم قلب، برای رفع گرفتاری مردم، سلامتی آنها و سلامتی خانواده ام دعا کردم. همان دعاهایی که موقع زیارت خانه خدا هم کردم. بعد از بازی در آن تله فیلم، در یکی دو تله فیلم دیگر هم بازی کردم، که یک دفعه ناراحتی قلبی به سراغم آمد و بعد از مراجعه به دکتر مشخص شد گرفتگی رگ قلب دارم که با عمل آنژیو رفع می شود ...
چهارشنبه شب ها از زمین مرخصی می گیریم
رفتم تا مطمئن شوم که درست دیده ام. وقتی نزدیکتر رفتم با هم رخ در رخ شدیم. درست حدس زده بودم. خودش بود... رضا! او هم کلاسی دوران مدرسه ام بود. به محض اینکه چشم تو چشم شدیم، رضا با تعجب صدایم کرد و گفت؛ محمد! تو اینجا چه کار می کنی! از دیدنش خیلی خوشحال شده بودم. راستش را بخواهید چند وقتی بود که از وضع خودم خسته شده بودم و دلم برای خانواده ام تنگ شده بود. مخصوصا برای مادرم. رضا را که دیدم حس کردم ...
بیمارستانهای لوکس اما خالی از تعهد
گوارش ارجاع داده بودند و ایشان برای کولونوسکوپی به بیمارستان امام رضا رفتند و خوشبختانه پس از رسیدگی مشخص شد که مشکل حادی وجود ندارد، پس از آن درد شدید معده و به ظاهر نفخ شدید دچار شدند که مسئله در اورژانس بیمارستان لوکس مورد نظر حاد تشخیص داده شد و وی با تشخیص انسداد روده کوچک در بخش جراحی در اتاق خصوصی بستری شدند، طی چهار روز بستری پزشک جراح مربوطه سه بار سرکشی و پزشک قلب و متخصص گوارش هم ...
روایت احمد متوسلیان از سرنوشتش!
زدم در جای خود ایستاد. گفت: برادر برقی حرف نزن. گفتم: تو چه کسی هستی؟ گفت: من هاشمی هستم. گفتم: چرا دو لا دو لا می روی و چرا پتو روی سرت کشیده ای؟ پتو را از روی سرش برداشتم. سر و صورت و بینی اش داغون شده بود. گفتم: چی شده؟ گفت: این پدرسوخته ها ما را انداختند داخل دستشویی و درب را قفل کردند. هر چند ساعت می آمدند سراغ ما و کتک می زدند. همان تهدید به جا موثر واقع شده بود و این سه نفر آزاد شدند. ...
3 داستان کوتاه طنز، به مناسبت عید سعید فطر
می خوام ! مسوول فروش بلیت، میل باستانی را از روی شانه هایش پایین آورد و با دست چپ، بازوی دست راستش را مالش داد و گفت:" بلیت می خوای چیکار پسر؛ این بازوی مردونه رو می بینی؟ !" - بله می بینم ! - دست بزن ببین چطوره ! جلو رفتم و دست زدم؛ سفت بود؛ مثل سنگ!... گفتم:" چه بازوی محکمی؛ آفرین ! " - آفرین یعنی چی؛ بگو ماشاءالله ! و دستمال گردنش ...
آخر هفته با برنامه های نمایشی تلویزیون/ با سینما خاطره بازی کنید
ماه ساعت 9 از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. در خلاصه داستان فیلم با بازی مجید مظفری، بهاره رهنما و سیروس ابراهیم زاده آمده است: دزدی بعد از سال ها توبه می کند و به خانواده خود برمی گردد. او متوجه می شود خواهرش قصد دارد با جوانی که سروان نیروی انتظامی است ازدواج کند. او یک کارگاه کلیدسازی راه انداخته و قفل هایی تولید می کند که توسط هیچ کلیدی باز نمی شوند. فیلم سینمایی در تنهایی به کارگردانی ...
مهران مدیری بالاخره سن و سال مهمان برنامه را لو داد/ ماجرای کتک خوردن های شیرین روزبهانی! + فیلم
. وی همچنین درباره دخترش تیارا بیان کرد: رابطه پدر و دختری را با هیچ چیز نمی توان مقایسه کرد. صادقی در ادامه از دولت عشق گفت و اینکه با حکم دولت عشق من با وجود دو عصا در ماراتن های زیادی پیروز شدم. صادقی در بخش دیگر صحبت های خود درباره شرایط جسمانی اش گفت: من یک ساله بودم که دکتری آمپولی را به اشتباه در عصب پای من زد و من در زمانهایی که همه ی بچه ها می دویدند، در خانه بودم و ...
منتسب به هیچ ارگانی نیستیم/ باید مردم را به خدا و امام حسین(ع) دعوت کنیم نه به سوی خودمان
عنایتی به من بکنند تا کاری بتوانم بکنم و جلوی این خانواده شرمنده نشوم. تا از گلستان بیرون آمدم به آقای داوود رحیمی که یکی از دوستان بنده است تماس گرفتم و جریان را گفتم و از او خواستم امکان دارد با این مضامین شعری بگویی؟ سبک ذهنم را هم برایش فرستادم و فردای آن روز شعر را برایم فرستاد. ما میخواستیم این فضا از ذهن مردم خارج شود که الحمدالله همین هم شد. من خیلی شهرها در کشور رفتم و اولین چیزی که گفتند این ...
شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود !!
پدرم دوست داشت من تحصیلم را تا فوق لیسانس و دکترا ادامه بدهم، اما شرط من از ابتدا لیسانس بود و بعد از آن رفتم سراغ دنیای هنر. البته برای کارشناسی ارشد در رشته سینما شرکت کردم، اما قبول نشدم. البته طبیعی بود که قبول نشوم چون با اطلاعات مهندسی صنایع در کنکور سینما شرکت کردم. خواهرهای درسخوان من فرزند چندم خانواده هستی؟ فرزند اول، 2 خواهر کوچک تر از خودم دارم. ...
ماجرای خواستگاری حاتمی کیا از زبان خودش
بهانه به سراغ بخش متفاوت و دوری از زندگی او رفتیم. حاتمی کیای بعد از از کرخه تا راین را کمتر کسی است که نشناسد. در گفت و گوی زیر او درباره بخش در سایه زندگی اش یعنی حاتمی کیای پیش از از کرخه تا راین صحبت کرده است. بچه پامنار 6 تا خواهر داشتم و من تنها پسر خانواده بودم. خانه ما در محله پامنار در مرکز شهر بود، مرکز شهر آن موقع تهران. خانه ای تقریبا سیصد و چند متری بود که به قول ...
درخواست طلاق فقط سه روز پس از ازدواج!!
یک زوج جوان که پس از یک سال انتظار راهی خانه بخت شده بودند تنها 3 روز پس از ازدواج بخاطر دخالت های مادر عروس برای جدایی به دادگاه خانواده رفتند. زوج جوان مقابل قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده تهران نشسته بودند که قاضی پس از مطالعه پرونده با تعجب از مرد جوان پرسید: علت درخواست طلاق آن هم 3 روز پس از ازدواج تان چیست؟ کامیار در حالی که سر به زیر انداخته بود به آرامی گفت: یک سال ...
در اختتامیه "ماه عسل" چه گذشت؟
" بر زندگی امید و آرزو امید که پس از 36 سال به مادرش رسیده گفت: این تنها عیدی است که با مادرم بودم. بعد از برنامه با استقبال خوب مردم گنبد رو به رو شدیم. مادرم یک هفته مهمان من بود و سپس من با استقبال مردم عراق 10 روز مهمان آنها بودم. وی افزود: یک روز یک نفر در پارک من را به اسم کوچک صدا زد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به خاطر پیدا کردن مادرم به من تبریک گفت. مادر من هم با ...
مرور خاطرات با لیلی گلستان
گوش می کرد و پیشنهادهایم را انجام می داد. ضمن اینکه او هم بر من تاثیر گذاشت، ترجمه هایم را می خواند و ویرایش خوبی می کرد. فکر می کنید کدام زن روی پدرتان تاثیر گذاشت؟ با توجه به اینکه می گویید همیشه زن ها روی مردها تاثیر می گذارند. به دور از هر تعصبی مادرم. مادر و پدرم با هم زندگی شان را ساختند و پدرم با هر زنی غیر از مادرم ازدواج می کرد موفق نمی شد. به دلیل اینکه مادرم فوق ...
فیلم های بروسلی را که دیدم عاشق کاراته شدم!/ با دست گچ گرفته برای سریال رامبد بدلکاری کردم، دکتر گفت فلج ...
...! اجازه هم نداری از ماشین پیاده شوی. من آماده بودم ماشین آمد کمربندم را باز کنم و بپرم. شیشه ترک خورده بود و تار تار می دیدم جلویم را. دیدم یکی از ماشین ها سه متری من خورد زمین گفتم خدا را شکر این یکی نرسید! سه، چهار، پنج نرسید! تمام که شد رفتم روی سقف ماشین، چون می دانستم جایی که من پریدم هیچکس نرسیده. من یک و نیم دور زدم و می فهمیدم اینها نمی چرخند روی هوا. مچ بند ایران بسته بودم. هر ...
من با استقلال قرارداد بستم خدا را شکر پرسپولیس به دنبالم آمد
به گزارش افکارنیوز ، علی کریمی در گفت و گویی متفاوت درباره زوایای دیگری از علایق و ناگفته هایش صحبت کرده است. *چه تصوری از آینده علی کریمی دارید؟ مرا یک دفعه به 30 سال پیش بردید. من هم مثل بقیه بچه ها دنبال چیزی بودیم که دوست داشتیم. بازی کردن بود. طوری که همه همسایه ها از دست من عاصی بودند. پدر و مادرم و... همین طور می گذروندم و پیش می رفتم. مخصوصا معلم ها چون ...
یادداشت یک فیلمساز ایرانی مقیم آمریکا درباره عباس کیارستمی
.... می خواستم بدانم: چطور ممکن است یک نفر فیلمی بسازد که حتی شباهتی به یک فیلم نداشته باشد؟ چطور می توانی پدیده هایی که همیشه در اطراف مان بوده است اما تا به حال قادر به دیدن شان نبوده ایم را به تصویر بکشی؟ او با آرامش به حرف ها یم گوش داد، چند سوال از من پرسید و شماره فکسی به من داد تا با او تماس بگیرم. زمانی که سعی داشتم با عجله آن شماره را یادداشت کنم، جوهر خودکارم تمام شد. وقتی سرم را بالا ...
من و تو با هم هوو شدیم خاله جان/ دختر از کودکی با ما بود / ازدواج شوهرم با دختر پرورشگاهی
خالی پدر و مادرش را کمتر احساس کند. چندماهی از فوت خواهرم و شوهرش می گذشت و ما هر چند آنها را فراموش نکرده بودیم امّا از آنجا که می گویند خاک سرد است، به زندگی عادی مان برگشته بودیم و سیمین هم، دیگر کمتر بی تابی می کرد. سیمین که بیشتر ازدیگر اعضای خانواده ام با من راحت تر بود، دلش می خواست برای ادامه زندگی به خانه ما بیاید و من و بهادر از خدا خواسته و با جان و دل حضورش را در خانه مان ...
جنایت خانوادگی پسر شیشه ای
قانونی منتقل شد و پلیس به پرس وجو پرداخت. زن جوان گفت: بعد از مرگ پدرم، مادر و برادرم با هم در خانه زندگی می کردند. عصر بیست وسوم اسفند وقتی به خانه مادرم رفتم تا به او سر بزنم هیچ کس در را باز نکرد. نگران شدم و با کلید یدک در را گشودم، ولی اثری از مادرم نبود. من همه جا را گشتم و متوجه به هم ریختگی رختخواب ها در کمد دیواری شدم. شروع به مرتب کردن رختخواب ها کردم که در یک لحظه پای مادرم را دیدم که ...
از افراد خاله زنک به طوری جدی فاصله بگیرید
راه متوجه شوم دنبال چه کسی باید بگردم. در کتابخانه پدرم چند جلد کتاب قطور بود که جلد آبی خوشرنگی داشت. می دانستم معنی خیلی از لغت ها در آنها نوشته شده است. دست به دامان خواهر بزرگم شدم. او رفت و آن را که رویش یک شماره یک بزرگ نوشته شده بود برداشت. یک راست رفت آخرهای کتاب و چند صفحه ای را این طرف و آن طرف کرد. بعد مثل این که من سواد درست و حسابی دارم، کتاب را آورد جلوی صورتم ...
پسر نوجوان دختر مورد علاقه اش را به آتش کشید
دهد و نمی خواهد با من ازدواج کند. با شنیدن این حرف ها بشدت از دست او عصبانی شدم. وی اضافه کرد: می خواستم با ریختن تینر روی دختر 13 ساله او را بترسانم تا از من جدا نشود. شب حادثه از او خواستم برای حرف زدن با هم به ساختمان متروکه بیاید که خواسته ام را پذیرفت و آمد. در آنجا مشاجره مان بالا گرفت و تینر را روی او پاشیدم و فندک را زدم. فقط می خواستم او را بترسانم تا شاید مرا ترک نکند. یکباره ...