سایر منابع:
سایر خبرها
. اما دل مادر، برای به آغوش کشیدن فرزندش دیگر آرام و قرار نداشت. قرار می گذارند تا عصر همه برای آخرین وداع به معراج شهدای بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان بیایند. من هم می روم چرا که نمی شود ماند! زودتر از خانواده شهید آمده ام، تابوت بهشتی شهید مرا به خود جذب می کند، فرصتی ناب برای نجوا پیدا کرده ام؛ دیری نمی گذرد که خانواده شهید وارد می شوند، دل های مادر و خواهران شهید هر لحظه ...
18 ساله بود و با اصرار و خواهش های فراوان من و پدرش را راضی کرد که به جبهه برود. * دلگویه های یک مادر منتظر این مادر در حالی که نفس عمیقی می کشد، ادامه می دهد: فرزندم با مخالفت های شدید من و پدرش روبرو شد و به نوعی دلشکسته... وی بیان داشت: پس از تلاش های مکرر پدرش رضایت داد و منم هم موافقت کردم، گرچه دل کندن از فرزندم برایم بسی دشوار بود اما زمانی که به یاد شیرزن کربلا حضرت زینب ...
جان و دل حس کرده ام. وی در حالی که لرزش عجیبی در صدایش احساس می شد، بیان داشت: دوستی من با شهدا دوستی یکی دو ساله نیست من سال هاست که با شهدا دوست هستم و درد و دل های خویش را با آنها در میان می گذارم و عاشق شهدا هستم. این دختر جوان را با تمام دلهره ها و دلتنگی هایش تنها می گذارم و توجهم به حضور پرشور شرکت کنندگان در این جمع جذب می شود، در این میان ناله هایی به گوش می رسد، عده ...
را ساکت و بی کلام حس میکرد پیرمردی که درد غربت را مثل نبضش مدام حس میکرد وحشیانه هجوم آوردند کودکت داشت ناله سر میداد وسط کوچه دست بسته تو را تا کشیدند امامه ات افتاد بی عبا ، قد خمیده ، چون زهرا پا برهنه ز خانه ات بردند ای محاسن سپید آل رسول خون دل اهل خانه ات خوردند ...
آسمانی چگونه توانستند در یک چشم به هم زدن با خدا چنین معامله ای کنند. پس از اقامه نماز میت توسط حجت الاسلام طباطبایی نژاد بر پیکر مطهر شهدا مردم تابوت ها را بالای سر و دست خود بردند و با سر دادن "لبیک یا حسین(ع)" از آن ها مدد خواستند تا ادامه راه زندگی شان را پاک و مانند خودشان رقم زنند. وقتی پسر آمد و مادر نبود می گفتند یکی از شهدا دانش آموزی بسیجی بوده، دیگری سرداری ...