سایر منابع:
سایر خبرها
9بار طواف حاج احمد برای یک قهر!
برای مراحل بعدی عملیات هواپیماهای عراقی رد می شدند و پشت ما را بمباران می کردند، یکی از برادران بسیجی تیرباری داشت که پشت آن می نشست و شلیک می کرد. من هم می گفتم برادر نزن اعصابمان به هم می ریزد، این ها می روند پشت را بمباران می کنند چه کار داری، بعد هم که از اینجا رد می شوند رادار نشان می دهد، نزن، هرچه گفتیم گوش نکرد. وی افزود: موقع نماز شد رفتم وضو گرفتم و نماز خواندم، همین که قنوت ...
شرایط استجابت دعا
دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمی شود (6) 6- زمان دعا: دعای پنهانی و در تاریکی شب زودتر به اجابت می رسد، مخصوصاً در قنوت یا سجده نماز وتر که بعد از خواندن هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع خوانده می شود.(7) قرآن می فرماید: پروردگار خود را به حالت تضرع و تذلل و در پنهانی و خفا بخوانید . دعا در شب های ماه رمضان و رجب و دهه اول ذی الحجه و غیر ...
حاج رضا برای گرفتن مجوز اعزام محاسن سفیدش را از ته زد!
. خاطره ای از همرزمان شهید در مقطع حضورش در جبهه ها شنیده اید؟ یکی از همرزمان پدر می گفت حاجی در میان نیروهای اعزامی از جذابیت خاصی برخوردار بود. سر حال و سر زنده و شوخ طبع. خیلی زود از خواب بیدار می شد و معمولاً بعد از نماز و ورزش صبحگاهی، در حالی که بعضی از رزمندگان می خوابیدند، ایشان خودش را به کاری مشغول می کرد و تا ظهر نمی خوابید. در تمامی نمازهای جماعت شرکت می کرد و حضور اجتماعی ...
بخشنده بود آن قدر که جسم و جانش را بخشید
زینب خودت برایم حلالیت بطلب. شب و روزم شده گریه، خواندن نماز و قرآن. ای خدا چه اتفاقی برایم افتاده؟ خودت کمکم کن. خوابی که حسین امیدواری دید (خالکوبی ام یا پاک می شود یا خاک) شهید مجید قربانخانی همانطور که حضرت زهرا(س) در خواب به او گفته بود، تنها یک هفته بعد از اعزام به سوریه، 21 دی ماه 94 به همراه شهیدان مرتضی کریمی، مصطفی چگینی و آژند به شهادت می رسد اما گویا شهید حسین امیدواری ...
از چوپانی تا کُرسی استادی
دبیرستان را با موفقیت به پایان برسانم. البته در امتحان شفاهی انگلیسی مشکل داشتم و چون عربی را به راحتی صحبت می کردم، معلم هایم همراهی ام کردند و قول گرفتند انگلیسی را به خوبی بیاموزم. آن سالها رزمندگان سه بار در سال امتحان می دادند و همان سال در شهریور و اسفند موفق شدم دوم و سوم دبیرستان را هم به پایان برسانم. دکتر اسفندیاری ادامه می دهد: خرداد ماه سال 68 تصمیم گرفتم مقطع دیپلم را ...
شهید مدافع حرمی که کم سن ترین خیّر بود
هفته قبل اعزام گوش به زنگ بود تا تماس بگیرند و راهی شود. آن یک هفته از فرط انتظار کلافه شده بود. با اینکه بار اولش نبود، اما لحظه شماری می کرد تا برود. مجروحیت پیش از شهادت شهید علی امرایی چند روز قبل از شهادت مجروح می شود. اما از همرزمانش می خواهد هیچ حرفی در این خصوص به خانواده اش نزنند و حتی به یکی از آنها می گوید هرچه خواستی به تو می دهم اما خبر مجروحیتم را به خانواده ام ...
حجت الاسلام آقا میری: آیت الله بهجت(ره) چگونه به مقام عالی رسید؟
القبله وارد شد و باخود می خندید. سلامی به آقا داد و باسلام دادنش ضریح امام حسین علیه السلام شکافته شد و امام در برابر او ایستاد. بعدازاین خواب، عالم شب جمعه در کربلابود. مشاهده کرد که همان جوان از باب القبله وارد شد. سلامی به امام داد و بعدازسلام، احوال این جوان تغییر یافت. بلافاصله برخاست و به دنبال جوان رفت. به جوان رسید و خوابی که دیده بودرا به این جوان تعریف کرد. جوان درپاسخ به این عالم گفت ...
روزه مستحبی در دوره های دشوار آموزش تکاوری/ هر جا باشم دنبال روزی حلال خواهم بود
...> جعفرخانی از بین این سی و پنج نفر، 11 را جدا می کند. چند نفری از دوستان فرمانده گردان، که درجه های بالایی داشته اند، وقتی می بینند آقای جعفرخانی علی رغم تجربه و توانشان، این دو جوان (محمد محرابی پناه و مصطفی صفری تبار) را انتخاب کرده است، خیلی ناراحت می شوند و تصمیم می گیرند بعد از این ماموریت، دیگر با او کار نکنند! تقریباً برای همه مسجل بوده است که همراه این عملیات حتماً شهادت هم هست. من ...
جگرم را سوزاندند خدا به دادم رسید
به این وضعش درآورده پاسخ می دهد) من که پدر نداشتم اما احساس می کنم پدر فراتر از یک واژه است. تمام این سال ها واژه پدر برایم مترادف با بیقراری بود اما خداراشکر از روزی که پیکر او را در آغوش گرفتم، با تمام وجود دست نوازش او را بر سر خودم حس کردم و آرام گرفتم. پدرتان را که ندیده اید اما طی این سال ها خواب او را دیده اید؟ من راستش نه، اما یک بار همسایه مان که او هم فقط عکس پدرم ...
حاج اکبر گل آرایش:باید قدرت آزاده ها را نشان دهیم
بالاخره بنزین تمام شد و در دشت ماندیم. با اینکه در نفربر کلاش بالای سرمان گرفته بودند فکر فرار به سرم زد. شروع کردم به خواندن آیت الکرسی، تا بلکه خوابشان ببرد و بتوانم فرار کنم. اما وقتی که خوابشان می برد بعد ازمدتی یکی از انها خورپوف میکرد و باعث بیدار شدن بقیه می شد. در نهایت ظهر شد و من گفتم صلاه . برای نماز اجازه دادند از نفربر بیرون بیام. قبله را پیدا کردم و تیمم کردم و نماز ...
ورزشکار همه فن حریفی که مدافع حریم ولایت شد/ مادر شهید: خبر نداشتم که مسعودم تکه تکه شده است/ خودم داخل ...
.... یک مرتبه خواب بودم، ناگهان از صدایی کوبیده شدن چیزی به دیوار پریدم بالا؛ هاج و واج چشمانم را که باز کردم دیدم قیچی فلزی کوچک در پائین پریز برق روی زمین افتاده و مسعود سالم است. من که خواب بودم به دور از چشم من قیچی را برداشته بود و داخل پریز برق فرو کرده بود. و بر اثر برق گرفتگی به دیوار پرتاب شده بود. یک بار دیگر هم سیم لخت بدون محافظ را داخل پریز برق فرو برده بود که کمی دستش سوخت و حتی ...
سردار سعید قاسمی که در محل میدان امیر چخماق یزد چه گفت؟متن کامل سخنرانی
؛ اگرچه حظ کلام را از دو عزیز بردیم اما مزید بر فرمایشاتشان باید چند نکته را عرض کنم که ادای تکلیف کرده باشم و شما هم مردم خوب و انقلابی که با نیت خاصی در این محفل امشب حاضر شده اید ؛ در دو شب گذشته که جناب مصلحی و دکتر عباسی کار را تمام کردند ،نیازی به حضور من نبود اما برای اینکه پیام امشب از شهر ولایتمدار یزد نه به خذعبلاتی که به شما چسباندند پایتخت کذایی یک جریان ، همین امشب این جمع پرشکوه از این ...