سایر منابع:
سایر خبرها
شاعری که از خلسه های شعرش، بیرون نمی آید/ احمد در کما هم شعرها را غلط گیری می کند!
فاصله ی کمتر از دو سال پس از زینب به دنیا آمده، فرزند دوم و پسر اول از چهار دختر و سه پسر خانواده است. احمد که از سال 57 ساکن تهران بوده اسفند سال 86 به قصد مسافرت به کرمانشاه می آید، پانزدهم همان ماه برای ساعت 18 بلیط برگشت به تهران را گرفته و به دلیل مشغله ی کاری نمی تواند بیش از این نزد مادر بماند و خواسته ی وی را برآورده کند. صبح همان روز به سوسن، خواهرش می گوید که حالش خوب نیست قصد خوابیدن دارد و ...
آغاز پیش بینی ها برای جشنواره ی فیلم فجر
کرده و در خلاصه داستان این فیلم هم آمده است: قاسم کارمند اداره ی سد معبر شهرداری، در تلاش است وضعیت زندگی خود را بهبود ببخشد، اما در این راه با نرگس همسرش اختلاف نظر دارد... . نهنگ عنبر 2: سلکشنِ رویا نیز به عنوان ادامه ی فیلم پرفروش نهنگ عنبر به کارگردانی سامان مقدم از دیگر فیلم های در دست تولید سینمایی است. مقدم در این فیلم تهیه کنندگی کار را هم خودش برعهده دارد و همان بازیگران ...
نیرجا بانوت؛ بانوی قهرمان هندوستان
مورد توجه عموم قرار گرفت. تولد یک قهرمان نیرجا بانوت در هفتم سپتامبر 1963 در پنجاب متولد شد. پدر نیرجا یک روزنامه نگار ساده بود و نیرجا تنها دختر خانواده بانوت محسوب می شد که دو برادر بزرگتر از خودش نیز داشت. برخلاف اکثر خانواده های هندی، پدر و مادر نیرجا هنگام تولد او بسیار خوشحال شدند و پدر نیرجا در مصاحبه ای اعلام کرده بود برای این که خداوند فرزند دختری به او ...
چگونگی مرگ اولین پادشاه زن ایران
انحطاط دولت ساسانیان نزد عامه مردم شد، در این شرایط خسروپرویز همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار ، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت، اینجا بود که شاه ایران تیر خلاص را هم بر سرنوشت خود رها کرد. خسرو پرویز چنان مجذوب شیرین بود که تصمیم گرفت به جای پسر بزرگش شیرویه که به قباد دوم معروف بود و مادرش نیز مریم دختر موریکیوس بود؛ فرزند خردسالش از شیرین را ...
شهادت گره از کار ابوعلی باز کرد
پدرشان به بهترین درجات الهی رسیده است و خواست خودش نیز این بود و باید این را جشن گرفت. از پدر شهید مرتضی عطایی پرسیدم، آیا این اجازه را به فرزندان دیگر خود می دهید که به جنگ با دشمنان اسلام بروند؟ پدر شهید ابوعلی گفت: اولاً برادر دیگر مرتضی اکنون در سوریه حضور دارد و هم رزم و هم سنگر شهید بوده است. وقتی مرتضی شهید شد به او گفتم، با برادرت برگرد. گفت: کارهایی که آنجا لازم بوده برای مرتضی ...
گفت از مکه برگردم می روم یمن/ آب پاکی را روی دستمان ریختند!
بودند و فقط از پدر من خبری نبود. همسر شهید: ولی یک مساله ای که پیش می آمد، این بود که افرادی می گفتند من آقای رکن آبادی را فلان جا دیدم؛ بعد با هزار مشکل بچه ها تلفن طرف را پیدا می کردند، اما تماس که می گرفتیم، انکار می کردند! چرا؟ یعنی تحت فشار قرار می گرفتند؟ دختر شهید: دقیقا؛ مثلا ما با افرادی از کاروان استانهای دیگر صحبت می کردیم، می گفتند ما در مکه تحت فشار ...
نمی دانستم چه قدر غول بزرگ مهربان را دوست دارم
مصنوعی و انیمیشن ماجراهای تن تن: راز اسب شاخدار ، این بار و در تجربه ای متفاوت در سینمای کودک و نوجوان به سرزمین پریان قدم گذاشته است. او در صدمین سالگرد تولد رولد دال ، نویسنده ی انگلیسی مشهور ادبیات کودک و نوجوان، کتاب غول بزرگ مهربان را برپرده ی سینماها آورده است. این فیلم که چند هفته ای از اکران جهانی آن می گذرد و احتمالاً به زودی به سالن های نمایش فیلم های خارجی در سینماقلهک ...
پنج حافظ قرآن در یک خانواده 25 نفری
نداشت و مجبور شدیم به شهر مهاجرت کنیم. مهاجرت به شهر و مشکل اجاره کردن منزل در همدان سختی های زیادی کشیدیم که اولین آن ها تهیه مسکن بود. باوجود 10 فرزند که 4 دختر و6 پسر بودند که بزرگ ترین آن ها متولد سال 1354 و کوچک ترین آنها متولد سال 1371 است پیدا کردن یک خانه که صاحب خانه اش با ما کنار بیاید بسیار سخت بود. همه کسانی که مستأجر هستند خوب می دانند وقتی برای اجاره کردن خانه می ...
پاسخ دهید لغو پاسخ
با خود برده است. او برادر کوچک و پدرش را می بیند. پدر بسیار بی احساس است که دلخوری دختر در پی دارد. برادر وسطی گویا فراری است و عده ای به خاطر قتل دوستشان در پی او هستند. پدر برای یافتن پسرش می رود در این میان یکی از همدستان برادر از راه می رسد، تیر خورده و بیهوش می شود. اهل خانه از او مراقبت می کنند که ... ************************************* شبکه تماشا فیلم ...
چگونه یک موسیقیدان به قصاب پراگ تبدیل شد؟
خانواده ای ثروتمند بود و برای تربیت راینهارد و برادر و خواهرش پرستار استخدام کرده بود. راینهارد جوان در مدرسه و به ویژه در درس علوم چندان عملکرد خوبی نداشت، زیرا او قصد داشت شیمیدان شود. علاوه بر آن، او شیفته رمان های کارآگاهی و جاسوسی بود. او بعدها بخش جاسوسی SS را به نام SD راه انداخت. راینهارد هایدریش (راست) در قلعه پراگ به پرچم نازی ها سلام می دهد – سال 1941 میلادی ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (313)
، جامانده از جشن روز سینما. شهرام قائدی با این سلفی اصفهانی ها را به تماشای فیلمشان در کنار او و امین حیایی دعوت کرد. عکس یادگاری سولمار حصاری در کنار استاد پرویز پورحسینی بازیگر کهنه کار سینما و تلویزیون در پشت صحنه یک کار جدید. سلفی علی صادقی در کنار استاد کیخسرو خروش، از اساتید خطاطی و خوشنویسی کشورمان که هر چه تلاش میکنیم کوچکترین نقطه شباهتی بین علی و ایشان پیدا ...
در خیابان عاشق شدم
خیلی زود به سمت همین خلاف ها کشیده شد و بدین ترتیب اختلافات ما در حالی شدت گرفت که دختر کوچکم به دنیا آمده بود و درگیری های ما به جایی رسید که روزی پروین تقاضای طلاق توافقی را مطرح کرد و من هم که از این شرایط خسته شده بودم بلافاصله موافقت کردم تا از یکدیگر جدا شویم. پروین، مهریه اش را بخشید و به دنبال سرنوشت خودش رفت. مدتی دخترم را نزد مادرم می گذاشتم تا از او نگهداری کند اما شرایط سختی ...
موفقیت هایم را از همسرم دارم
گرچه این بازیگر در طول این سال ها گزیده، نقش هایش را انتخاب کرده، اما همیشه او و همسرش فریده سپاه منصور علاقه مند بوده اند کاری که انجام می دهند در میان مخاطبان ماندگار شود. وقتی برای گرفتن مصاحبه با توکلی به بهانه 68 سالگی اش تماس می گیریم، از ما می خواهد که به دفترش برویم. دفتر او در یک ساختمان قدیمی واقع در خیابان یوسف آباد قرار دارد. کارگردانی، دغدغه جدی ام است 17 یا 18 سالم بود که فعالیتم را در دنیای هنر شروع کردم. در آن سال ها سالن نمایش در تهران نبود و ما یا در دبیرستان تمرین می کردیم یا در خانه پیشاهنگی. این خانه ها شبیه آمفی تئاترها و فرهنگسرا های کوچک امروزی بود و شرکت در این کلاس ها باعث شد تا من به شکل جدی تر در تئاتر کار کنم. همان زمان با بیژن مفید آشنا شدم و دریچه جدیدی در دنیای هنر برایم باز شد و از او خیلی آموختم. گرایش من در طول این سال ها کارگردانی و نویسندگی بود و همیشه نگاهم به بازیگری به عنوان شغل دوم بوده است. البته به تدریس هم خیلی علاقه دارم و همیشه دوست داشتم معلم هنر باشم. در طول این سال ها هم چند کار ساختم، اما دلیل این که از زمانی دیگر به سمت کارگردانی نرفتم، این است که شرایط برای تولید راضی کننده نبود. آرامش را در هنر پیدا کردم بعد از انقلاب فعالیت هایم را به شکل جدی تر شروع کردم. در تئاتر، تلویزیون و سینما نقش هایی را بازی کردم که دوست داشتم و همیشه سعی کرده ام آثارم ماندگار باشد. از سال 70 به بعد هم بسختی نقشی را پذیرفتم. در مجموع گزیده کار کردم چون دلم نمی خواهد به تکرار بیفتم، حتی در طول 36 سال بعد از انقلاب فقط در پنج یا شش فیلم سینمایی بازی کردم و نقش های محدودی را برای سریال های تلویزیونی پذیرفتم، اما هنوز هم شاگرد تربیت می کنم و برایم اهمیت دارد. در مجموع حضور در فعالیت های هنری به من انرژی و آرامش می دهد. به نظرم با وجود این که انسان ها به ظاهر پیشرفت کردند، اما به شکل غریزی از بسیاری کارها لذت می برند و من هم مستثنی از بقیه نیستم و این لذت را از دست نمی دهم. برای بقا و پول در آوردن کار نمی کنیم من و خانم سپاه منصور خیلی از کارهایی که دیگران انجام می دهند، نمی کنیم. خیلی از نقش هایی که دیگران بازی می کنند، ما ایفا نمی کنیم. یعنی برای بقا و پول درآوردن کار نمی کنیم و برای هنر و مخاطب ارزش و احترام قائل هستیم. هر دو بشدت در انتخاب نقش هایمان سختگیری داریم و همین باعث شده تا مخاطبان هم برایمان احترام قائل باشند و به مرور زمان هم صمیمت شکل گرفته است. هر زمان سوالی دارند، پاسخ می دهیم. معتقدم بازیگر باید برای کاری که انجام می دهد، ارزش قائل شود. اگر یک سریال متوسط و ضعیف پخش شود، نباید خودمان را کنار بکشیم، زیرا ما هم در بخشی از این ماجرا سهیم هستیم و مردم از ما سوال می پرسند. اگر این مسائل حل شود به مرور زمان رابطه عاطفی با مخاطب ایجاد می شود. البته حفظ این رابطه کار بسیار سختی است. آن ساز دهنی خاطره انگیز وقتی وارد عرصه هنر شدم، پدرم بشدت مخالف بود. او هنرمند بود و اعتقاد داشت هنرمندان شرایط سختی پیش رو دارند، اما مادرم عاطفی بود و دوست داشت من در رشته ای کار کنم که استعداد دارم. البته باید تاکید کنم بهترین کادوی زندگی ام را از مادرم گرفتم. من خیلی علاقه به سازدهنی داشتم و هر وقت پول داشتم سازدهنی می خریدم، اما در مدرسه ناظم و معلم سازهایم را از من می گرفتند، حتی کلکسیونی از سازدهنی های من در دفتر مدرسه بود. یک روز که از دست ناظم مان ناراحت بودم که چرا سازم را گرفته، مادرم برایم یک سازدهنی زیبا خرید و از من قول گرفت دیگر این سازدهنی را به مدرسه نبرم. راستش گرفتن این سازدهنی که مصادف با روز تولدم هم شد، برایم خیلی لذت بخش بود و هنوز این سازدهنی را دارم. خودمان نمی خواستیم با هم بازی کنیم درست است من در این سن و سال نقش هایی را بازی می کنم که کمتر جنب و جوش دارد، اما این طور نیست که همیشه این تیپ نقش ها را ایفا کرده باشم. در روزهای جوانی نقش های پرجنب و جوش، شرور و منفی را ایفا می کردم. در مجموع من و همسرم همیشه سعی کرده ایم نقش های خاصی را انتخاب کنیم. به نظرم خانم سپاه منصور بازیگر بسیار ممتاز این مملکت است و برای رسیدن به این مرحله سال های بسیاری زحمت کشیده و درس خوانده است، حتی می توان گفت که بهترین استعداد نسل خودش بوده است. در طول این سال ها چند بار پیشنهاد بازی دو نفره در یک اثر به ما شد، اما خودمان دوست نداشتیم با هم کار کنیم؛ زیرا سبک و سیاق هر کدام از ما متفاوت است. البته خانم سپاه منصور در سریال مدرس که خودم کارگردانی آن را به عهده داشتم، نقش بسیار زیبایی بازی کرده است. در مجموع بندرت و با فاصله با هم در یک اثر بازی می کنیم که می توانم به سریال مرگ تدریجی یک رویا به کارگردانی فریدون جیرانی اشاره کنم. در تئاتر هم بهترین و جاودانه ترین نقش دو نفره مان در نمایش شب های سفید اثر داستایوفسکی است که نقش یک دختر و پسر جوان را بازی می کردیم. در آن روزگار جوان بودیم و تمام روزهای تمرین و اجرا برایمان پر از خاطره است. کمک به یکدیگر زندگی مشترک با یک بازیگر، هم سخت است و هم آسان. وقتی هنرمندان با هم زیر یک سقف زندگی می کنند، باید همدیگر را قبول داشته باشند ...
به معنای واقعی یک استاد نمونه
همدان به تهران و همچنین به دلایل دیگری تا 12سالگی به مدرسه نرفت، اما در همان زمان خودش در منزل درس می خواند.(هر میهمان باسوادی که به خانه ما می آمد تا درسی از او نمی آموختم رهایش نمی کردم، به طوری که قبل از اینکه به مدرسه بروم می توانستم کتاب بخوانم. من حتی بدون آنکه حروف الفبا را بشناسم کتاب هایی مثل گلستان سعدی را می خواندم). شما بعد از 12 دختر به دنیا آمدید؟ آن 12 کودک دختر ...
چرا فروشنده قیصر نیست؟
تنها دستش به رعنا خورده و بدن برهنه او را دیده است و بعد از شکستش شیشه با سرعت تمام فقط فرار می کند. کلید وانت را هم جا می گذارد و فقط می دود . سوال این است؛ رعنا چقدر شبیه فاطی (خواهر قیصر) است؟ دو زن پاکدامن که به یکی از آنها به زور تجاوز شده و دیگری از روی اتفاق و کاملا تصادفی به حریمش تجاوز شده نه به صورت فیزیکی به خودش. قیصر و عماد همانقدر با یکدیگر تفاوت دارند که رعنا و فاطی و از ...
سرباز و سه خواهر
گلوله هم بر بدنت اثر نخواهد کرد. دختر کوچک تر نیز نی لبکی برای او آورد و گفت: - همین که این نی لبک را بنوازی اسبی به طرف تو خواهد آمد. این اسب تو را در هوا پرواز خواهد داد. راه خودت را پیش بگیر و برو؛ شاید ما را دوباره با تو ملاقاتی دست بدهد. سرباز هدایا را گرفت و اظهار تشکّر کرد و به راه خود ادامه داد. سرباز به سرزمین بیگانه ای وارد شد. در آن جا دختر سلطان اعلان کرده بود ...
برادر و خواهر و همزاد دختر
جادوگری با دختری که او را به فرزندی قبول کرده بود می زیست. این دختر به هیچ وجه به پیرزن جادوگر شباهت نداشت. اتفاقاً آن روز پیرزن در منزل نبود. مهمان تازه وارد علت آمدن خودش را به آن خانه شرح داد و از دختر خواست که زن برادرش بشود دختر هم راضی شد. شبانگاه دختر خوانده ی پیرزن مهمان تازه وارد را به سوزنی تبدیل کرد و آن را در توی دیوار فرو برد. پیرزن وقتی که به منزل برگشت توی کلبه قدم زد و همه جا را ...
غولی که در کوزه بود
مردند پسران آن ها جانشین آن ها شدند. پسر جوان صاحبخانه منزلی را که پسر ماهیگیر در آن جا زندگی می کرد به او بخشید و پسر ماهیگیر هم در عوض ماهی به او می داد. به این ترتیب هر دو زندگی می کردند تا این که روزی پسر صاحبخانه صاحب نوزاد دختری شد و یک نفر را نزد دوست ماهیگیرش فرستاد و از او خواست که ماهی برای جشن تولد فرزندش بفرستد. ماهیگیر جوان به طرف دریا رفت تا ماهی صید کند، ولی ماهی به تورش ...
سه گره جادو شده
زندگانی در کشتی را به همه چیز ترجیح می دهم. آن گاه سلطان او را دعوت کرد که مهمان او باشد. ناوخدا همین را می خواست. ابتدا چند روز در آن جا ماند، ولی بعد بکلی از ترک کردن آن جا منصرف شد، زیرا سلطان دختر بسیار زیبایی داشت که فوق العاده مورد توجه و علاقه ی ناوخدا قرار گرفت. یک روز خواستگارهایی برای دختر سلطان به کاخ آمدند. آن ها از طرف مالک یکی از جزیره ها بودند. ولی دختر سلطان چون از ...
سه برادر و شاهزاده خانم در روی کوه شیشه ای
هم به عقد وی دربیاورد. برادرهای بزرگ تر درصدد برآمدند که بخت و اقبال خود را بیازمایند. برادر کوچک تر هم خواست به آن ها ملحق شود و از آن ها تقاضا کرد او را هم همراه خود ببرند؛ ولی آن ها فقط خندیدند و گفتند: - تو بهتر است توی خانه بنشینی. صبح روز سوم برادرها برای پیدا کردن دختر سلطان، که در روی کوه شیشه ای بود، به راه افتادند. پسر احمق در منزل ماند تا خوک ها را خوراک بدهد. وقتی که ...
گرفتار شدن مرد روستایی و پسرش در جنگل عقاب سیاه
، دوست وفادار جوان، گفت: - من می روم خرگوش سفید را شکار کنم و تو در این جا بایست و هیچ کس را راه نده. این هم چماق. هر کس آمد او را به قصد کشت بزن. دختر عقاب به انبار کشتی رفت و به جست و جوی خرگوش سفید پرداخت. از پشت انبار پیرزن موسفیدی، که به زحمت پاهایش را حرکت می داد، خارج شد و با گریه و زاری از جوان خواست که به او اجازه دهد در روی لبه ی کشتی بنشیند و نفسی تازه کند. جوان با خودش گفت ...
شاگرد شیطان
به بحث و مجادله پرداخت، ولی چه فایده؛ چطور می توان شیطان ناپاک را مغلوب کرد؟ باز هم پدر مجبور شد که پسرش را نزد شیطان بگذارد و برود. شیطان شاگرد تازه را در یک اتاق، بالای منزل خودش، زندانی کرد. پس از بالا شنید که در قسمت پایین عمارت سر و صدایی برپاست. دلش خواست بداند که در آن جا چه خبر است. پس مته ای پیدا کرد و کف اتاق را که از تخته بود سوراخ کرد و از وسط سوراخ به تماشا پرداخت. دید که دوازده ...
تعطیلات دوست داشتنی به شبکه 5 رسید
جوان تازه ازدواج کرده است، همراه همسرش برای دیدن پدر و برادرهایش به منزل آنها می رود. او آنها را از کودکی ندیده زیرا در همان سال ها پدر، ایشان را ترک کرده و برادرها را با خود برده است. او برادر کوچک و پدرش را می بیند. پدر بسیار بی احساس است که دلخوری دختر در پی دارد. برادر وسطی گویا فراری است و عده ای به خاطر قتل دوستشان در پی او هستند. پدر برای یافتن پسرش می رود در این میان یکی از همدستان برادر از راه می رسد، تیر خورده و بیهوش می شود. اهل خانه از او مراقبت می کنند که ... ...
آقای سریع به شبکه سه می آید
به گزارش جام جم آنلاین ، فیلم تلویزیونی جایزه برای بازنده ها نیست به کارگردانی رضا کمالی، پنجشنبه 25 شهریور ماه ساعت 10 از شبکه سه سیما پخش می شود .در این فیلم خواهیم دید: ساکنین یک آپارتمان که به نوعی درگیر مشکلات مختلفی هستند، درگیر یک موضوع جالب می شوند. نیما پسر کوچک خانواده به مغازه می رود تا خرید کند اما چون مغازه دار مشغول دیدن فوتبال است یک نوشابه که مال یک آقای دیگر است را به نیما می دهد و او هم آن را به خانه می برد. مادر نیما که با نوشابه و چیپس مخالف است خوردن نوشابه را برای نیما ممنوع کرده اما نیما یواشکی نوشابه را می خورد و خواهرش متوجه جایزه صدمیلیون تومانی در نوشابه می شود که ... محمود جعفری، کمند امیر سلیمانی، زهره حمیدی، مهسا مهجور و نازنین احمدی در فیلم تلویزیونی جایزه برای بازنده ها نیست بازی کرده اند. فیلم سینمایی آقای سریع به کارگردانی آشیش. آر. موهان، پنجشنبه 25 شهریور ماه ساعت 14:30 از شبکه سه سیما پخش می شود . در این فیلم خواهیم دید: بهاتر سینک اهل پنجاب است که در دستگیری قاچاقچیان مرزی با پلیس همکاری می کند، قصد ازدواج با اینرو خواهر تی تی که معروف ترین خلافکار شهر است را دارد. بهاتر سرعت عمل بالایی دارد و از قدرت بدنی زیادی برخوردار است و اینرو هم دختر زبل و با ذکاوتی است. اینرو عاشق یک خلافکار به نام آزاد است و قصد ازدواج با بهاتر را ندارد و وقتی بهاتر این موضوع را می فهمد به اینرو کمک می کند تا آزاد را از زندان خلاص کنند. اما اینرو در طی این حوادث متوجه اشتباهش می شود و ... فیلم تلویزیونی سال خشونت بار به کارگردانی جی سی چاندور، جمعه 19 شهریور ماه 30 دقیقه بامداد از شبکه سه سیما پخش می شود. در این فیلم خواهیم دید: آبل مرد جوانی است که شرکت فروش و پخش فرآورده های نفتی دارد. او تمام تلاشش را کرده است که کسب و کار سالمی داشته باشد. آبل به تازگی تصمیم گرفته است که زمینی را برای رونق کسب و کار خود بخرد. او مقداری پول به صورت بیعانه پرداخت کرده است و باقی پول را تا یک ماه دیگر باید تهیه نماید. در این بین ماشین های حمل و نقل سوخت شرکت ابل دزدیده می شود و این باعث خسارات قابل توجهی به آبل شده است. آبل برای تامین بقیه پول زمین می خواهد از بانک پول بگیرد ولی در واپسین روزهای باقی مانده بانک از پرداخت وام امتناع می کند و ... فیلم سینمایی حکم تیر به کارگردانی رحیم بهبودی، جمعه 19 شهریور ماه ساعت 10:30 از شبکه سه سیما پخش می شود . در خلاصه داستان این فیلم آمده است: دو برادر به نام های ابی و اسی در جنوب شهر زندگی می کنند که برای رها شدن از مشکلات مالی دست به کارهای خلاف و کلاهبرداری می زنند. آنها به طور تصادفی با دختری جوان به نام تانیا آشنا می شوند که متعلق به قشر مرفه جامعه است. تانیا از آنها می خواهد تا در سرقت یک فرش عتیقه از خانه مردی که قصد ازدواج با او را دارد و در کار قاچاق عتیقه جات است به او کمک کنند و... علی انصاریان، مهران رنجبر، شایسته ایرانی و سارا منجزی پور در فیلم سینمایی حکم تیر ایفای نقش کرده اند. ...
رابطه پنهانی تازه عروس با دوست شوهرش
حرف ها نبود و تنها به ازدواج با کمال می اندیشیدم. رابطه پنهانی من و کمال هر روز بیشتر می شد و من با این کارها در نزد خانواده و بستگانم منفورتر می شدم ولی با گذشت 2 سال از این ماجرا کمال با من ازدواج نکرد و به دنبال زندگی خودش رفت. این در حالی است که علی هم مدتی قبل با دختر دیگری ازدواج کرد و من به زنی سرگردان تبدیل شده ام حالا دست به دامان قانون شده ام تا کمال تاوان فریب من را بدهد. ...
اشعار آیینی ویژه ولادت امام هادی علیه السلام
کردند و رها کردند و جا دادند باز ما از اول ریشه خود را ولایت یافتیم از همان روز ازل راه هدایت یافتیم ذات خود را بی تمنا در عنایت یافتیم ابتدا تا انتها را ، تا به غایت یافتیم راه خود را چارده گونه حکایت یافتیم خویش را در لابلای این روایت یافتیم ما اضافات گل آن چارده هادی شدیم چارده قرن است در هر لحظه امدادی ...
عبدالله سر سفره عقد آرزوی شهادت می کرد/ هنوز هم منتظرم برگردد + تصاویر
برای پسر خودش نشان کرده باشد. خدا خدا می کردم تا جلسه تمام شود و همه مکالماتم را که بین من و مادرم رد و بدل شده بود را برای مادرم بگویم. هنوز به خانه نرسیده بودم کل صحبت هایم با حاج خانم را برای مادرم گفتم. قرار نبود من به این زودی لباس عروس بپوشم و عبدالله هم لباس دامادی ، من چون تک دختر بودم مادرم همیشه می گفت من تو را بیست و پنج سالگی شوهر می دهم و عبدالله هم یک مأموریت آلمان برایش پیش می آید که ...
گاو نر و بچه های یتیم
گذشت زن جادوگر از پسر بچه خواست که انگشتش را به او نشان بدهد. پسرک که زرنگ و باهوش بود، فوراً یک تکه شاخه ی خشک پیدا کرد و به جای انگشت آن چوب را توی دست پیرزن گذاشت. پیرزن آن را لمس کرد و با خودش گفت که بچه ها هنوز لاغرند. باید به آن ها غذا داد تا چاق تر شوند. دوباره غذای بسیار لذیذی برای آن ها تهیه کرد. روز بعد دوباره از پسربچه خواست که انگشتش را به او نشان دهد. پسرک باز همان چوب را توی ...
جزای خشم و غضب
شلاق بخورد. چیزی نگذشت شیطان برادر دومی را هم گمراه کرد. با او هم همین قرار را گذاشت و بدین ترتیب او را هم سه بار شلاق زد. دو تا برادر عاقبت گرفتار شدند. نوبت ناپسری ابله رسید که برای خدمت نزد همان شیطان برود. برادر کوچک تر، یعنی ناپسری، موقعی که می خواست همراه شیطان برود با خودش یک دیگ و مقداری نمک و یک چخماق برداشت. شیطان می خواست او را هم غضبناک کند و موضوع ناهار را به همان ترتیب ...
جادوگر و جوان
سرش را تکان داد و تمام موهای سرش مار شد. مهمان ترسید و در پشت زره پنهان شد. حاکم جوان را دعوت کرد و از او خواست که برود سه دخترش را که مفقود شده اند و شیطان آن ها را برده است پیدا کند. او به جوان گفت: - اگر دخترها را پیدا کنی، دختر کوچک تر را به تو می دهم. جوان محلی را که دخترها در آن جا بودند پیدا کرد. از فلز گرزی برای خودش ساخت و به راه افتاد و از راه جادو و جنبل قوای ...