سایر منابع:
سایر خبرها
اقدام وقیحانه و بی شرمانه پسر جوان با مادر تنها در خانه
به اعتراف گشود و به قتل مادرش اعتراف کرد. وی در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: من و مادرم مدام سر موضوعات مختلف باهم درگیر می شدیم. روز حادثه تلفن همراهم در خانه گم شده بود از این موضوع عصبانی بودم و با او درگیر شدم. گم شدن موبایل مرا بسیار عصبانی کرده بود و با او شروع به جر و بحث کردم که ادامه آن منجر به درگیری میان ما شد. وی ادامه داد: زمانی که از هم جدا شدیم و ...
سلطان وحشت از ترس و نوشتن می گوید
.... بعد، حدود ده تا دوازده روز به خود استراحت می دهم تا همه چیز ته نشین شود و در جایگاه خود قرار بگیرد. اما در طول این مدت فراغت از نوشتن، هسرم را دیوانه می کنم. به طوری که می گوید: از جلو چشممان دور شو. برو از خونه بیرون. برو یه کاری بکن، نقاشی کن. هر کاری که می تونی . پس تلویزیون تماشا می کنم، گیتار می نوازم و وقتی شب به رختخواب می روم، تمام این افکار به سراغم می آیند که خیلی هایش هم خوشایند ...
راز ساخت کلیپ انرژی هسته ای امیر تتلو فاش شد
نمی دانستم. زمانی که از ما اجازه خواستند ایشان را به نام امیرحسین مقصودلو معرفی کردند و من کاری از ایشان ندیده بودم. آقای مقصودلو شخصا برای گرفتن مجوز اقدام کرد؟ خیر. درخواست مجوز از سوی موسسه فرهنگی هنری اوج مطرح شد. مردم می گفتند که تتلو روی ناوشکن جماران این کلیپ را اجرا کرده آیا این موضوع حقیقت دارد؟ ما برای اجرا در ناو دماوند به آنها مجوز دادیم، البته ...
وقتی بنفشه سرزده وارد خانه شد صحنه وحشتناکی از مادر و شوهرش دید
بعد از چند ماه پشیمان شده و جا می زدند. این شد که اشرف خانم در کمتر از چند ماه به یک زن صیغه ای برای مردان خوشگذران و هوسباز محله تبدیل شد. بالاخره نیز همین اتفاق ها باعث شد زنان همسایه دیگر چشم دیدنش را نداشته باشند و تصمیم بگیرند تا او و دخترش را از آن محله بیرون کنند. این زندگی کولی وار هر چند وقت یک بار تکرار می شد و بنفشه در فضایی چنین مسموم قد می کشید. 15 سال بیشتر نداشت که مادرش ...
مادر خواستار قصاص فرزندش شد
خواستم با او ازدواج کنم اما پول کافی برای انجام این کار نداشتم. چند باری از مادربزرگم قرض گرفته بودم اما کافی نبود. می دانستم او مقادیری طلا و جواهرات در خانه اش نگهداری می کند. تصمیم گرفتم آنها را بدزدم و بفروشم. روز حادثه، وقتی پدربزرگم مسجد بود به خانه اش رفتم. دیدم مادربزرگم (مقتوله) به نماز ایستاده. یک کیسه زباله را برداشتم و شبیه طناب کردم و دور گردنش انداختم. وقتی بر اثر فشار آن، روی زمین ...
ناگفته های دعایی، بختیاری، غرضی و درودیان از آغاز جنگ
یعنی خوزستان ما تلاش می کردند. محمد غرضی: من در بهمن 58 به خوزستان رفتم. در آن زمان همه نیروهایی که به نحوی با انقلاب زاویه داشتند، در خوزستان فعال بودند. همه کارخانه ها خوابیده بود و تمام تشکیلات سیاسی از بین رفته بود. ظهر روزی که کودتای نوژه انجام شد، من به اتفاق آقای موسوی جزایری برای خواندن نماز وحدت به لشکر 92 رفته بودم. من دیدم که اکثر افسرها یا نیستند یا عقب جمعیت نشسته اند و بیشتر ...
شرم کنید از این توصیف اروتیک!
.... نه جای دوربین و اندازه قاب ها و نه دکوپاژ تغییری را در صحنه– از شادی به تنش– حس نمی کند. کارگردانی مثل همیشه ناتوان از ساختن تنش و آغاز بحران است. تنها چند لحظه ی اغراق آمیز در بازی، از عماد شاهدیم که به سرعت رها می شود. تدوین نیز، چنانکه در تمام فیلم، سازِ خود را می زند. همچنان نماهایی از پسر بچه– که از همه بهتر بازی می کند– و حواسش به ماکارونی است لا به لای نماهای زن و شوهرکه می بایست تنش ...
فراز و فرود خلبان شورشی
قبرستان دروازه سراب است صندوق حاوی جسد کلنل پیدا شد و آن را برای دفن به آرامگاه نادرشاه انتقال دادند. اگرچه در اسناد مشهور است که پسیان هیچ وقت ازدواج نکرد اما در مراسم سالگردی که سال گذشته برای او در مشهد برگزار شد، به نقل از نوه او فریده پسیان گفته شد که مرحوم پسیان بعد از مرگ پنج بار دفن شد که سه بار آن با تشییع پیکرش از سوی مردم مشهد همراه بود . ...
حداقل بگیرانی که بازنشسته نمی شوند
دلایل شروع به کار دستفروشی می گوید. سرش را تکان می دهد و می گوید: از اول دستفروشی نمی کردم. وقتی دیدم چاره ای نیست، دیدم من که نمی تونم کار دیگه ای انجام بدم از اول صفر بودم حتما تا آخرم قراره صفر باشم. حداقل تا زنده ام محتاج این و اون نشم. بعد از بازنشستگی، 10 سال کار یدی سخت انجام دادم. کار ساختمانی که به اندازه تمام مدتی که کار کرده بودم خسته ام کرد. سنم که بالاتر رفت، دیدم توان این کارها را ...
اینجا سردشت است؛ تقاطع هیروشیما و حلبجه
را در طَبَقِ اخلاص می گذارند اما گاهی هم محافظه کاری چاشنی کار است. راننده ما که از سوی سازمان میزبان، مأمور رساندنمان به این طرف و آن طرف شد، جوانی بود حدودا 25ساله؛ تازه ازدواج کرده بود، می گفت: می گویند پارازیت های زیادی در شهر سردشت، منتشر می شود که روی سلامتی ما تأثیر می گذارد به ویژه اینکه همه می گویند امکان ناقص به دنیاآمدن فرزندانمان هم هست؛ من تا چند وقت دیگر بچه دار می شوم و واقعا از ...
تنها ماندم اما هرگز تسلیم نشدم
را تمام کردم بیشتر آثار ادبی مهم و در دسترس آن دوران را خوانده بودم آثار تولستوی، چخوف، شعرهای شعرای مهم و... البته در زبان آموزی و بیشتر در مکالمات و صحبت های عامیانه و روزمره که کمتر به گوشم خورده بود مشکل داشتم و هنوز دارم. چون زبان آموزی من با مطالعه کتاب شکل گرفته بود. در کودکی، به دلیل کم شنوایی، ارتباط برقرار کردن با بچه های دیگر برایم سخت بود از این رو به سمت هنر گرایش پیدا کردم ...
دفاع مقدس، پرافتخارترین دوران پزشکی ایران را رقم زد
تجهیزات هم سپاه انصافا با تمام توان از ما حمایت می کرد. تمام عملیات های جنگی برای من سخت بود. جوانی زیر دست شما بود که می دانستی پدر و مادرش یا زن و بچه اش منتظرند. بار عاطفی سختی بود. من مدام با خودم فکر می کردم خدایا من چندتا از این بچه ها را می توانم نجات دهم. ما ساعت ها روی یکی از این ها کار می کردیم و یک اسلحه در یک لحظه دهها تن از آن ها را از ما می گرفت و بدن هایشان را متلاشی می کرد. به خصوص بعد ...
مجوز اعلام حضور خیامی ها
کردیم که آنها برای ما کارخانه ذوب آهن بسازند. دفعه اول من مامور مذاکرات بودم. تمام قرارداد آماده بود و فقط آلمانی ها باید فردای آن روز ساعت 9 صبح در دفتر وزیر حاضر می شدند و قرارداد امضا می شد. ما چند ساعت منتظر ماندیم تا اینکه شریف امامی گفت من تلفن کنم به هتل هیلتون که ببینم چرا نیامدند. تلفن زدم مسوول هتل گفت دیشب ساعت 10 شب یک نفر به آلمانی ها تلفن زد و همه آنها چمدان های خود را بستند، با هتل ...
ورزش قهرمانی بدون مدال ارزشی ندارد
، رفتن روی سکوی المپیک چه حسی دارد؟ این که رو سفید از مسابقات بیرون می آیی و نتیجه چند سال سختی ها و زحمات مربیان و اطرافیان خودت را می بینی و بالاخره به آن هدفی که داشتی، رسیدی واقعاً لذت دارد. از سختی هایی که برای رسیدن به مدال طلا متحمل شدی، صحبت کن. 4 سال صبح و بعداز ظهر تمرین کردم. دو سال در شهرستان تمرین کردم که بازنشسته اعلام شدم و دوباره برگشتم تا دو هفته قبل از المپیک هم ...
زن 70 ساله ای به نام عفت سر سجاده نماز کشته شد +عکس متهم
پسر جوان برای ازدواج با زن مطلقه به فکر سرقت طلاهای مادربزرگش افتاد و به همین خاطر مادربزرگش را سرسجاده نماز به قتل رساند. عصر 26 شهریور ماه 94 به ماموران کلانتری یافت آباد خبر رسید زن 70 ساله ای به نام عفت در خانه اش و سر سجاده نماز کشته شده است. پلیس به بررسی پرداخت و دریافت همه طلا و جواهرهای این زن سرقت شده است. ...
ققنوس از خاکستر برمی خیزد
ایران آنلاین / مستندی که سونا مقدم درباره زندگی معصومه عطایی قربانی اسید پاشی ساخته. معصومه ای که اسید در یک لحظه زندگی اش را نابود کرد. او چشمانش را می بندد تا کادوی پدر شوهرش را بگیرد و در عوض اسید است که در چند ثانیه زندگی اش را می سوزاند و ذوب می کند. در مؤسسه بهاران هستیم تا این مستند را با هم ببینیم؛ در جمع قربانیان اسید پاشی و کارشناسان روانشناسی و جامعه شناسی. مستندی که برای نخستین بار چند ماه قبل ...
با حضور نویسندگان؛معرفی نویسندگان کتب و ناشران کتاب استان چهار محال و بختیاری برگزار شد
مورد فکری داشته باشد، ولی زود منصرف شد. گفت ولش کن. رودابه همه چیز را صاف می گذارد کف دست علی آقا شوهرش. هر چند هم سفارش کنم که به علی آقا نگو قول می دهد، اما علی آقا مارمولکی است، معلوم نیست چطور از زیر زبانش می کشد و پیش خودش نگه می دارد و یک وقت می بینی چند ماه یا سال دیگر صاف می گذارد توی کاسه آدم که تو فلان وقت این را گفتی. اون وقت نه راه پس داری نه راه پیش. مادرم هم خیلی رفیق خوب و راز نگه داری ...
جزئیات درگیری مرگبار با پدرزن از زبان داماد جوان
پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده است. همسر میلاد (دختر متوفی) در اظهاراتش به بازپرس گفت: ساعتی قبل با میلاد بر سر مسائلی درگیر شدم و او مرا کتک زد، به همین دلیل به او گفتم که باید مرا به کلانتری ببرد تا از وی شکایت کنم، در همین حین با پدرم و مادرم نیز تماس گرفتم و از آنها خواستم خود را به کلانتری برسانند، زمانی که مقابل کلانتری رسیدیم، پدر و مادرم نیز آنجا بودند که ...
احمد توکلی: مدیران میل به اشرافیت پیدا کرده اند/ سقف اعتماد معتقدان به نظام ترک خورده است
. با استاندارد یکسان در نظر می گیرد. یادش هست دیروز چه کرده، هفته ی قبل چه کرده. حالا شما هر قانون دیگری بخواهید نگاه کنید، هر چیزی بگویید آخر سر باید بیایند این اجازه را بگیرند. یعنی مثلا در بودجه سالانه سال 89 یک حکومتی که همه تغییرات باید به همین ترتیب انجام شود، سال 92-93 هم سقف حقوق و مزایا را تعیین کرده، تمام دستگاه های اجرایی را به دولت سپرده است. یادتان باشد گفته تعیین ...
کار زشت و وقیحانه داماد و ساقدوش عروس در شب جشن عروسی
باقر به خواستگاری ام آمد که پدرم در جریان روابط خیابانی ما قرار گرفته بود به همین خاطر هم با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: یک رابطه خیابانی عاقبتی ندارد و روزی همسرت به دختری دیگر دل می بندد! ولی من همه اعتقاداتم را فراموش کرده بودم و برای رسیدن به باقر با همه جنگیدم تا این که بالاخره با یکدیگر ازدواج کردیم. از این ازدواج احساس غرور می کردم و روز به روز بیشتر عاشق باقر می شدم. سوسن هم تقریبا به دوست ...
آتش عقده گشایی مدیر پیشین استانداری دامن مردم را گرفت
. گفتند رسیدگی به شکایات بیرون از استانداری کنار داروخانه هست. به آنجا مراجعه کردم گفتند مدیرکل تشریف ندارند. مجددا به استانداری مراجعه کردم و با ناراحتی گفتم می خواهم استاندار را ببینم. گفتند باشه اما بعید می دانیم موفق شوی چون باید وقت بگیری. گفتم شما حالا اجازه بدهید شاید توانستم. بالاخره وارد شدم. در محوطه استانداری از شخصی پرسیدم می توان استاندار را دید؟ چکار کنم که موفق ...
شهید کاویانی، شهید ثروتمندی که همه اموال خود در راه انقلاب تقدیم کرد/ شهید کاویانی: اکنون مانند زهیر نه ...
بم بسیار مظلوم واقع شد. عباس خلیلی گفت: این شهید می دانست که حتما شهید می شود و حتی اگر مجروح شود هم شهید خواهد شد، باز هم از سر بصیرتی که داشت پس از اینکه چند قدمی راه رفت رو به من کرد و گفت خانواده من آنزمان پیدا می شوند و چون در بم ساکن نیستند اجازه نخواهند داد من در آنجا دفن شوم پس اگر آنها مخالفت کردند مرا در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن کنید، چون زمانی که من بچه بودم و مادرم را از ...
میهمان خانه هایی آفتابگیر در هوای ابری غربت
آنجا بود که او والد بادبی را ملاقات کرد. من از والد فقط سه سؤال پرسیدم: آیا ازدواج کرده ای؟ جواب داد: بله. فرزند داری؟ جواب داد: خیر. و بعد مستقیم به چشم هایش خیره شدم و پرسیدم: تو یک افراطی هستی؟ جواب داد: خیر. هیچ وقت نبوده ام. بعد گفتم: بسیار خب. یک پیشنهاد برایت دارم. بادبی و همسرش،فرح هلال، در نوامبر 2015 به خانه آسکلوند آمدند. کریسمس سال گذشته، میلاد برادر فرح نیز به آنها ملحق شد. این سه نفر در ...
جهانبخش : از ایران کسی به من توصیه نکرد مقابل مکابی بازی نکنم
بار بود که چنین صحنه ای را می دیدم و تجربه می کردم. وقتی بازیکنمان را در آن شرایط دیدم شوکه شدم. زمانی که بالای سرش رفتم دیدم که نفس نمی کشد. خیلی ترسیدم. فکر کردم اتفاقی که نباید رخ می داد؛ حادث شده است. فک او قفل شده بود. کمک کردم تا دهانش را باز کنم. می دانستم احتمال دارد زبانش درون حلقش برگردد و راه نفس کشیدنش بسته شود. وایتنز دوست خوب من است و احساساتی شده بودم. برایم خیلی سخت بود. خدا را ...
هرگز نمی خواست با مردم فاصله داشته باشد
آباد بودند و چند روز در میان، به خانواده اجازه ملاقات می دادند. زندان هم وسط بیابان بود و مخصوصاً زمستان ها، مجبور بودیم مسیری طولانی را پیاده طی کنیم. گاهی هم صدای زوزه شغال می آمد و حسابی می ترسیدیم! با این همه مشقت وقتی به زندان می رسیدیم، گاهی اجازه ملاقات نمی دادند. چیزهایی از صحبت کردن با پدر در زندان یادم هست. یک بار داشتم در کوچه بازی می کردم که پدر بعد از دو سال که در زندان بودند به خانه ...
ستارگان هدایت/ نگاهی به زندگانی و افکار شهید بهرام مهرابی و شهید علی ضامن مهرابی
استجب لکم، بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را... بعد برنامه مراسم و دعا را اعلام کرد و در آخر گفت: ان شاء الله چند وقت دیگر همین برنامه را برای من اعلام کنید. همه ی حاضران با شنیدن حرف علی ضامن به گریه افتادند. آن موقع هیچ کس نمی دانست که دعای علی ضامن به اجابت می رسد. علی ضامن در روز 22 بهمن سال 1364 برای آخرین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات پیروزمندانه والفجر هشت در منطقه ...
80 هزار شهید و مجروح، قربانی بمباران کور
. یادم است از شدت انفجار به هوا پرتاب شدم و چند ثانیه ای روی هوا بودم. وقتی به زمین افتادم تا مدتی فکر می کردم پاهایم جایی آویزان است! چراکه هیچ حسی نداشتند. همه جا را گرد و غبار فرا گرفته بود. اولین نفری که بالای سرم آمد، برادرم بود. مدتی می شد که از خارج کشور برگشته و در اراک ساکن شده بود. برادرم با دیدن بمباران کارخانه سریع به ایرالکو آمده بود. یک شهید در کنارم افتاده بود که نمی دانستم کیست ...
در زندان به پدرم گفتند شاه از واقعه گوهرشاد دیوانه شده!
بگویم و یک شب حاج آقا حسین بگوید. چند شب آنجا بودیم و خاطرات را گفتیم و آنجا بود که حاج آقا حسین گفت: شاه اینطور گفت و من اینطور جواب دادم. ولی ملاقات همانطور بود که شما اشاره فرمودید، این نقل قول مربوط به بعد از تمام شدن حوادث و قضایاست. خب، ظاهراً مرحوم آیت الله شیرازی وقتی از تحقق خواسته هایشان در قم ناامید شدند به سوی نجف رفتند. اینطور نیست؟ بله، به سمت مشهد حرکت کردند، چون می ...
خاطرات جالب آتش نشانان
که زنگ بزند و مرد بالاخره دست روی زنگ گذاشت. چند لحظه بعد صدای زن جوانی شنیده شد که می گفت: تو مگر حرف حساب سرت نمی شود؟ گفتم برو همانجا که بودی. تا صبح هم زنگ بزنی در را باز نمی کنم. فهمیدی؟ مرد میانسال که از شدت خجالت صورتش سرخ شده بود و به لکنت افتاده بود، گفت: زن آبرویزی نکن، زشته مردم می شنوند، اما زن جوان صدایش را بلندتر کرد و گفت: بشنوند. چهاردیواری اختیاری. مگر از سر شب تا حالا ...
جزئیات قتل پدرزن از زبان داماد
...، به همین دلیل به او گفتم که باید مرا به کلانتری ببرد تا از وی شکایت کنم، در همن حین با پدرم و مادرم نیز تماس گرفتم و از آنها خواستم خود را به کلانتری برسانند، زمانی که مقابل کلانتری رسیدیم، پدر و مادرم نیز آنجا بودند که میلاد با پدرم درگیر شد، پدرم حین درگیری با میلاد به زمین خورد و بیهوش شد، بعد با اورژانس تماس گرفتیم و پدرم به بیمارستان منتقل شد اما در آنجا جان داد. میلاد نیز که ...