سایر منابع:
سایر خبرها
بسته شعر ورود کاروان اسرا به کوفه
بوسه زد و سر ز روی نیزه ات افتاد رقیه به سویت خم شد و تا خواست که نامت ببرد شانه ی زنجیر، حصاری به پرش شد ، پُرِ سرباز همه دور و برش شد ، نیش تلخ دو سه شلاق عجب دردسرش شد تنش انگار حصیری است پر از تار سیاهی . هفت روز است پرستار حرم زینب کبراست سپر و حامی و غمخوار حرم زینب کبراست پدر و مادر و دلدار حرم زینب ...
راه را نشانش بده
حاج آقا، روضه خوان هیئت بود. به مرتضی گفته بود: اون کسی که راه هیئت رو بلده که بلده. باید در این شب ها کاری کنیم که راه رو نشون اونی بدیم که هنوز تو برزخه . مرتضی به دلگرمی همین جمله زنگ خانه همسایه را زده بود. مرد پنجره را باز کرده بود، نگاهی به مرتضی انداخته بود. پنجره را بی هیچ حرفی بسته بود. مرتضی چند دقیقه منتظر مانده بود، خواسته بود برگردد که دیده بود همسایه پیراهن مشکی به تن کرده، در خانه را باز کرد تا با مرتضی به هیئت برود. ...
شهید مدافع حرم که تشنه لب به یاران سیدالشهداء (ع) پیوست+تصاویر و فیلم+نوای کویتی پور
تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم " قائدنا خامنه ای " و از طرفی می گفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه ها صورت من را ببینند. همان شد که حسن می خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود. شش روز بعد از اعزام شهید شد ، پنجم رمضان سال 94، در این مدت دو مرتبه تماس ...
3نسل فداکاری
...، پسر و نوه هر 3 آتش نشان هستند. علی با دیدن پدر و پیام هم با دیدن پدرش عاشق این شغل می شوند و با جان و دل کار می کنند. با وجود آنکه گاهی زیر آوار مانده اند یا بر اثر استنشاق دود و گازهای منتشر شده در هوا راهی بیمارستان شده اند و یا بارها با صحنه های تلخ و دلخراش روبه رو شده اند اما نجات جان مردم، موجب شده تمام این سختی ها و مشقت ها را به جان و دل خریده باشند و بگویند اگر باز هم به دنیا بیایند ...
یک پیاده روی باز...
امتحان خود را پس داده اند. با یک کیف بسیار محترمانه کارت می زنند و وارد اتوبوس می شوند و بعد از حرکت اتوبوس معمولاً یک سفره یک متری از کیفشان بیرون می کشند و رو به قسمت خانم ها می گیرند: "خانومای محترم همین الان پیش پای شما از بانه اومدم. به قیمت خرید. نسوز، قابل شست و شو در ماشین لباسشویی، رنگ ثابت، طرح ها و نقوش متنوع، مقاوم در برابر اشعه های ماورای بنفش و رادیو اکتیو، نانو تکنولوژی، سازگار با ...
سپهسالاری که روز تاسوعا، شهید مدافع حرم شد
هم حسابی بالا گرفته بود. موقعی که مادرم و برادرم می خواستند بروند، تا دم در بدرقه شان کرد. بعدها مادرم گفت که آقا حمید گفته بود: حاج خانم با اجازه شما یک ماه می روم سوریه. مادرم گفته بود چطور بچه ها را رها می کنی و می روی! آقا حمید هم جواب داد که چند روز دیگر محرم است؛ باید در عمل، با امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) بودن را نشان دهیم. چطور با رفتنش به سوریه کنار آمدید؟ فردای آن روز ...
به شرط کیفیت کالای ایرانی می خریم
کالاهای ساخت داخل بود. اما برخی از کاربران نیز با ذکر نکاتی در خصوص حمایت از تولید برای ارتقائ سح کیفی تولیدات اظهار کردند که تا زمانی که محصولات تولید کارخانجات داخلی خرید و استفاده نشوند شرایط برای بالا بردن سطح کیفی آنها مهیا نخواهد شد. یکی از کابران با نام حسین گفته است: همه از بیکاری مینالن اما چاره ی کارشون رو به کالای خارجی میبینن خیلی غذر میخوام از کسانی که کالای خارجی میخوان ...
شاهرودی: نمی دانم برانکو چرا لجبازی می کند/ پرسپولیس باید همیشه صدرنشین باشد
برانکو هم فحش داده باشه امیدوارم منظورمو گرفته باشین و در آخر این خود برانکو که باید جواب بده و اگه لجباز نبود و نمیدونست لجبازی چیه ما با این اصرارامون داریم نشونش میدیم. نقل قول +23 #20 احمد 2016-10-16 12:05 فقط ما ایرانیها هستیم که میگم لجبازی و کینه ایی، چرا باید لجبازی کنه!! چرا إز این دید که تیم داره نتیجه میگیره و مهمتر از اون کمترین گل خورده داره نگاه نمیکنین!!!!! جدول ...
تغییر زندگی با قانون 100 درصد
قبل مصرف قند رو ترک کرد. هر بار که برای غذا خوردن بیرون میریم، من برای خودم دسر سفارش میدم. گاهی برای اینکه امتحانش کنم، ازش می پرسم: ” یکم می خوری؟ ” ، اونم جواب میده:” نه ممنون! ". همیشه این جوابو به آسونی و بدون ابراز علاقه می داد. حتما براش خیلی سخت بود که هربار از دسر خوشمزه من بگذره... مگه نه؟! ولی اینطور نیست! اشتباه می کنید! با متعهد نبودن به چیزی که از صمیم قلب برامون ...
رابطه جنسی با وعده ازدواج چقدر قابل پیگیری قانونی است؟
عذرخواهی کرد و منم بخشیدمش تا باشه و باهام بمونه. هر وقت ازش می خواستم تکلیفم رو معلوم کنه همش بهونه می آورد؛ یه بار بهونه ارشد خوندن، یه بار بهونه خانواده و... . انگشت نمای دانشگاه شده بودم، اما غرورم رو به خاطر عشق اون از بین بردم. کم کم منو نادیده گرفت، عصبانیت هاش بیشتر شد و به هر بهانه ای منو دک می کرد. خلاصه چند ماه پیش گفت دیگه با هم ارتباطی نداشته باشیم و همه چیز تموم شد. من تموم حرفا و ...
رفعتی: داور یک پنالتی پرسپولیس را ندید/ بیرانوند خطای پنالتی انجام نداد
....عجبا واقعاکه نقل قول +28 #4 donte 2016-10-15 22:44 کارشناسی نصیرزاده واقعا خنده دار بود من به عنوان یه پرسپولیسی همیشه در مورد داوری بازی تیم محبوبم بی طرف هستم و سر خودم رو کلاه نمی ذارم روی دو صحنه داور می تونست به بازیکنای ما کارت بده و نداد.یکی تکل از پشت مسلمان و یکی هم وقتی عالیشاه توپو با اعتراض به زمین کوبید که البته اگه اون کارت رو می گرفت قطعا در ...
طارمی هنوز به رکورد من در پرسپولیس نرسیده / چند بار به خاطر پیوس از مادرم کتک خوردم!
اینه که چه جوری خودت رو حفظ کنی. من خدا رو شکر با تمرین کردن و فوتبال بازی کردن تا حالا تونستم خودم رو حفظ کنم. * هنوزم گل می زنی اون روبان قرمزِ رو داری؟ (با خنده) - اون یه چشم بند زورو بود که خدا رحمت کنه دادشم برام تهیه کرده بود. توی بازی پگاه و سپاهان استفاده کرده بودم. * ایکیوسان هم می شدی! - آره. ایکیوسان هم نظر خواهر کوچیکم بود. دیگه یه کارایی می ...
رئیس شهربانی شیراز گفت کار دربار تمام است
.... یادم هست که عموی من، حاج آقا مهدی، جای پدر من خوابیدند. نصف شب با صدای تیر بیدار شدیم. من بچه بودم و خیلی ترسیدم. چادرم را سرم کردم و خواهرم را صدا زدم. بلند شدم و دیدم سربازها دارند برادرم، آسید هاشم را می زنند. مادرم او را می کشیدند و می گفتند: چرا می زنید؟ خب ببریدش! برادرم را می کشیدند و می گفتند: آقا کجاست؟ رفتار بسیار وحشتناک و خشنی داشتند. همه را کتک زده بودند و همه خون آلود بودند ...
سفر به گرجستان، کشور زندگی! (سفرنامه)
درود به لست سکندی ها و تمامی دوستداران سفر. تابستان سال 95 تصمیم گرفتیم به همراه خانواده به یک مسافرت خارجی بریم، نهایتا کشور گرجستان انتخاب شد. بعد از قیمت گرفتن تور از چند آژانس تصمیم گرفتیم جداگانه بلیت و هتل رو بگیریم، هرچند از نظر قیمت تفاوت آنچنانی نداشت اما برنامه سفر دست خودمون بود. اطلاعات لازم رو از دوستانی که قبلا سفر کرده بودن گرفتم و همین طور اطلاعات بسیار مفیدی از سایت خوب لست سکند و دوستانی که در این سایت سفرنامه نوشته بودند کسب کردم و خودم تور لیدر خانواده شدم. دلیل انتخاب این عنوان، شعاری بود که روی نقشه گردشگری شهر تفلیس نوشته شده. ...
تحلیلی بر فیلم کلوزآپ / من خودم از مخملباف بودن دل خوشی ندارم. اون وقت تو خودت رو جای من جا زدی؟
طور واقعی طراحی شده است و همه چیز باید در یک برداشت ضبط شود. مخملباف از سبزیان می پرسد: حالا مخملبافی بهتره یا حسین سبزیانی؟ میکروفون کار گذاشته شده در لباس مخملباف قطع و وصل می شود اما می شود برترین دیالوگ این فیلم را از لابه لای همین صداها کشف کرد. آنجا که مخملباف می گوید: “مرد حسابی من خودم از مخملباف بودن دل خوشی ندارم. اون وقت تو خودت رو جای من جا زدی؟ نویسنده: میثم تراشیه ...
نگاهی به زن در آثار بلقیس سلیمانی؛ "زن"؛ از دوشیزه مکرمه تا مرحومه مغفوره
، مجید ، ضعیفه ، بی بی ، مامی ، مادر ، زنیکه ، مامانی ، ننه و غیره و غیره می گفت. کنجکاو بودم بدانم نویسنده ای که چنین یادداشت کوتاه گیرایی نوشته، در آثارش از زن چه می گوید؟ از مامی می گوید یا مادر؟ از بی بی یا خوشگله؟ از کنیز یا بانو؟ کافی است چند اثر از آثار سلیمانی را بخوانید تا ببینید او تقریباً از تمامی این ها نوشته است. حتی اگر بگوییم نوشتن از زن و دنیای زنانه از اصلی ترین دغدغه های ...
کودکان تشنه سرزمین من
پسربچه برسد، داد می زند:" می گم به هیچ وجه نباید از خونه بره بیرون؛ می فهمی خانم؟! این بچه تب داره، مریضه؛ توی جمعیت و زیر دست و پا، تلف می شه!... داروهاش رو بده و بازم پاشویه اش کن... من دیگه باید برم!... خیالم راحت باشه؟! " لبخندی کم رنگ بر لب خشک و صورت عرق کرده پسربچه نقش می بندد:" خب برو دیگه؛ بچه ها منتظرن!" او کمر راست می کند و در رختخواب می نشیند و سپس به آرامی و ...
استادم گفت قول بده از این حاج خانوم دروغ گو ها نشوی
عاطفی خیلی قوی داشتم و خب از زمانی که یادم می آید مادرم حجاب کامل داشته اند و محجبه بودند اما هیچ وقت من را مجبور نکردند و حتی کوچک تر که بودم مادرم به دلایلی من را از چادر پوشیدن منع می کردند. تا اینکه خودم از دوره ابتدایی حجاب کردم و چادر پوشیدم، البته برای بازی چادرم را برمی داشتم. اتفاقی باعث شد من هیچ وقت چادر را از سرم برندارم پنجم ابتدایی بودم که روزی با پدرم به گردش ...
غذای نذری
.... لحظه به لحظه سینی های غذا به زینب و مادر نزدیک می شد. تا اینکه نوبت آنها رسید: بفرمایید حاج خانم مادر صورت خودش را در میان چادر پنهان کرد و قابلمه را بیرون آورد و گفت: حاج آقا بچه یتیم دارم میشه اگه غذا اضافه اومد برام بریزید توی این. مرد ادامه داد: آخر مجلس بایستید اگر اضافه اومد به روی چشم. مادر با شرمندگی دوباره قابلمه را زیر چادرش پنهان کرد اما آنقدر هر دو گرسنه ...
برانکو: نفت سال قبل قهرمانی را از ما گرفت/ فردا کلیدی ترین و سرنوشت سازترین بازی را داریم
پرسپولیس گفتی نمیخوامش.حرف کرانچار رو گوش دادی نیاوردیش.اگه پارسال میاوردیش قهرمان میشدیم حالا دیدی چه اشتباه بزرگی کردی ؟به امید قهرمانی امسال لایک کن نقل قول +2 #22 peyman 2016-10-15 00:57 نقل کردن BOBBY-FISCHER: دوستان بیایید همینجوری الکی آنالیز نکنیم کاربری به نام peyman اینجا هست که گفته بود وظیفه احمدزاده تخریبه!!!!!نخندید اینقدر آخه بچه جون اونی که وظیفش تخریبه ...
شام غریبانی متفاوت بر سر مزار شهید علمدار
شوی؟ در جوابش گفت: مادر! مگر خبر نداری که من خانه ای خریده ام که باید آن را درست کنم؛ دو روز بعد از آن او در بیمارستان امیر مازندرانی در هنگام انتقالش به تهران زمانی که بر لب ذکر یا حسین (ع) و یا زهرا (س) داشت جان سپرد. با همسر شهید شیمیایی نقی زاده در کنار قبر شهید علمدار آشنا شدیم که وی هم بر سر مزار شهید علمدار می آمد، او گفت: هنگامی که برای دخترم خواستگاری آمد مردد بودم و نمی ...
اعتراض شماری از مردم شهر دندی نسبت به وضعیت بهداشتی درمانی این منطقه
شده وبه خاطر تعدد کار وچند پیشگی وتغییر نام وبه کار گرفتن غیر ماما جان مادر باردار وکودکان در خطر وزمان رسیدگی به انان وجود ندارددرضمن پزشک هم نمیاد اگه بیاد هردوهفته بکبار به پایگاه مراجعه میکند پاسخ رعنا هاشمی 21:40 پنجشنبه 22 مهر 1395 من توی قم زندگی میکنم. شهر به این بزرگی چرا توی خانه بهداشت نباید ماما داشته باشه؟ یکی از همسایه هامون حامله بود میرفت ...
کار پسندیده پدر رضا صادقی پیش از نذری پختن + عکس
به پختن غذا میره همسایه های دور و نزدیک رو می بینه. میگم چرا پدرم ؟ میگه اگه نیاز اونا به پولش باشه امام حسین راضی تره تا غذا و پخت و پز. ممنونم پدرم که هستی و ممنونم مادرم که هستی و خدایا شاکرم که سایه عشقشون هست. حاج عباس صادقی تعزیه خوان، پیر غلام ، و عاشق حسین من خیلی غلامتم ...
رئیس جمهور در حرم عبدالعظیم حسنی (ع)/ لیلا بلوکات از دهه دوم عزاداری سالار شهیدان در اینستاگرامش خبر ...
های خمیده ی لاغر که هر آن امکان داشت فرو بریزد. مادرم از اتاق بیرون می رفت. لب هایش باریک تر از همیشه اما سرفه امانش نمی داد. وقتی خم می شد گل پامچال و ریحان بکارد، هم سرفه ولش نمی کرد. سرفه مثل بچه بود. سمج و همیشه گرسنه. توجه می خواست. هر وقت که وقتش نبود بیدار می شد. عین خروس بی محل. کنار پنجره روی صندلی می نشست. زمستان ها راه می افتاد دنبال او. درست مثل پر طاووسی که روی کلاه خانم ها می زدند ...