سایر خبرها
گفتگو با قربانی اسیدپاشی گیشا: قرار بود ازدواج کنیم!
. یعنی معلوم نبود که داخلش اسید است؟ اصلا، رنگش هم مثل چای بود. برای همین اصلاً نفهمیدم اسید است. شک نکردی؟ ما وسایل زیادی در خانه نداشتیم. با خودم گفتم شاید استکان های چای خوری کثیف است وآنها را داخل ظرف ریخته است. بعد چه اتفاقی افتاد؟ بالای سر من مدام ظرف را تکان داد و گفت می خواهی این مواد را بریزم روی تو. من هم به تصور اینکه چای داخل ظرف است و ...
ترامپ: پوتین احترامی برای هیلاری قائل نیست
: وقتی توافق تی تی پی را دیدم، گفتم که مخالف آن هستم. زمانی هم که رئیس جمهور شوم، با آن مخالفت می کنم. فردی که اینجا ایستاده کسی است که هزاران شغل به مکزیک منتقل کرده است. چون هم فولاد و آلومینیوم غیرقانونی وارد بازار این کشور می شود و من به عنوان سناتور آمریکا با آن مخالفت کرده ام، در حالی که ترامپ در ساخت و سازهای خود از فولاد و آلومینیوم غیرقانونی وارداتی چین استفاده کرده است. ترامپ ...
بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون: خوش شانس بوده ام !
شهری مانند گچساران جذاب ترین سرگرمی که وجود داشت، سینما بود و تماشای فیلم درهای تخیل را روی ذهن ما باز می کرد. خودم را جای قهرمان فیلم ها می گذاشتم و با آنها زندگی می کردم. بزرگ تر که شدم تصمیم گرفتم بازیگر شوم و قهرمانانی را که در ذهن داشتم، مقابل دوربین یا روی صحنه تئاتر اجرا کنم. خارجی ها هم در گچساران زندگی می کردند؟ بله. گاهی که با پدرم به محل کارش که پمپ بنزین بود، می رفتم ...
اقدام وقیحانه سمیرا با جسد دوست پسرش
.... تجسس ها در حالی ادامه داشت که کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ شهرام را مشکل تنفسی ناشی از مصرف مواد مخدر اعلام کردند و ماموران در این مرحله پی بردند که شهرام آخرین بار به خانه دختر جوانی به نام سمیرا مراجعه کرده است. سمیرا خیلی زود با اقدامات فنی پلیس دستگیر شد و زمانیکه پیش روی ماموران قرار گرفت پرده از راز مرگ شهرام برداشت. این دختر جوان به بازپرس مدیر روستا ...
هوادارن دوست داشتند در استقلال خداحافظی کنم / مظلومی در حقم بی معرفتی کرد / به خاطر اکبرپور از محبوبیتم ...
سوگلی شاید خیلی موقع ها خیلی کارها می تونستم بکنم ولی خدا رو شاهد می گیرم هیچ موقع بد کسی رو نخواستم. حتی هم پستی خودم. من تو استقلال که بودم به خاطر سیاوش اکبرپور با 60 هزار هوادار یک مقدار کنتاک پیدا کردم به خاطر اینکه می دیدم سیاوش داره بازی می کنه و حقش نیست که شخص دیگه ای تشویق بشه. شاید اون موقع از محبوبیت من کم هم شد ولی دوست داشتم اونی که زحمت می کشه به حقش برسه ولی هیچ موقع تو کار هیچ مربی ...
داود رشیدی: می خواستم راننده اتوبوس شوم
بدون هماهنگی قبلی ماشین انداخت و تمام موهای سرم را کوتاه کرد! (می خندد) خلاصه گریم شدم، لباس پوشیدم و به محوطه کاخ محل فیلمبرداری رفتم، جایی که مردم برای بازدید از کاخ و تفریح می آمدند. سیگاری روشن کردم و در این فکر بودم که برای نقش مناسب هستم یا نه! به قدری غرق فکر بودم که به قول سینمایی ها فیکس فریم شدم؛ مثل مجسمه. بعد از چند لحظه تکانی خوردم و پکی به سیگار زدم که ناگهان صدای جیغ یک ...
جای خالی آیت الله میانجی گر در روزهای اختلاف اصول گرایانه
بچه ها من می خواهم نماز شما را درست کنم. معلم های آن زمان اکثرا آدمهای متدینی بودند. او به بچه ها گفت حمد و سوره را بخوانید. من چون در خانواده یاد گرفته بودم بهتر از بقیه خواندم حتی قرائتم هم تا حدودی خوب بود. وقتی همه بچه ها خواندند به من گفت تو ملا می شوی. گذشت تا روزی که من شاید 18 سال سن داشتم. اولین شبی که در کن در حسینیه محله خودمان( محله بزرگ کن- محله سرآسیا) منبر رفتم، یک روحانی بود که از ...
هاشمی رفسنجانی در برخورد با رژیم پهلوی نرم تر از بقیه بود
در زندان آخر (که به انقلاب منتهی شد)، من و آقای هاشمی محکوم شدیم. من به چهار سال محکوم شدم و او هم محکوم شد، ولی برخوردها تفاوت داشت. در آن زمان در کمیته مشترک ضدخرابکاری شخصی به نام "عضدی" بود که معاون کمیته مشترک و آدم شقی ای بود. آقای هاشمی وقتی با او برخورد می کرد آرام بود و گاهی شوخی می کرد، اما من حاضر نبودم با اینها لبخند داشته باشم. لذا عضدی در جلسه ای که بعد از دو، سه ماه تشکیل ...
فکر می کردم عاشقم است اما به رویم اسید پاشید
با هم درگیر شدیم و من مایع لوله بازکنی را که در خانه داشتم، روی او ریختم . صبح دیروز شیما پس از بهبودی و گذشت یک ماه از حادثه به دادسرای جنایی آمد و حادثه را برای قاضی مدیر روستا شرح داد. دختر جوان در گفت وگو با خبرنگار ما از ماجرای اسیدپاشی می گوید. چند سال شایان را می شناسید؟ سه سال قبل با شایان در پارکی آشنا شدم و از آن روز به بعد با او در ارتباط بودم ...
تبرئه از اتهام قتل جوان ماساژور
اگر چیز دیگری هم خواستند می توانم برای آنها بیاورم. چند روز بعد از این دیدار به من زنگ زد و از من خواست که به خانه اش بروم. من هم به هوای اینکه برایم مشتری پیدا کرده است، با او صحبت کردم و قراری گذاشتم؛ اما بعد متوجه شدم او درباره من فکر دیگری کرده است و درخواستی از من کرد که هیچ وقت نمی توانستم قبول کنم. متهم گفت: بعد از اینکه به خانه اش رفتم، چندین بار دیگر هم به من زنگ زد؛ اما من ...
روایت زندگی یک بازرس بخش زنان دادسرای جنایی و رازهای اتاقک زنانه او / زبان زن ها را می دانم
می بافت تا زندگی خود و بچه هایش را تامین کند. اما یک سال از فوت شوهرش نگذشته بود که پسر بزرگش سرطان خون گرفت. 30 ساله بود و یک پایش در بیمارستان و یک پایش در خانه. جوانی و زیبایی اش دکترهای بیمارستان را به اشتباه می انداخت و همه خیال می کردند که او پسرش، خواهر و برادر هستند. تا اینکه پسرش هم بعد از یک سال در بیمارستان فوت کرد. دوباره رقیه ماند و داغ از دست دادن پسرش. دید دیگر نمی تواند در آن شهر ...
در امتداد تاریکی ... "ماجراهای خطرناک"!
هیچ گاه نمی توانست اعتراضی نسبت به کارهای خلاف پدرم بکند چرا که او با فحاشی و کتک کاری پاسخ مادرم را می داد. پدرم آن قدر پرخاشگر بود که حتی زمانی نان خوردن هم در منزل نداشتیم ولی جرأت نمی کردیم چیزی از پدرم بخواهیم و این گونه روزگارمان با بدبختی می گذشت. در آن زمان به فکر انتقام از کسی افتادم که پدرم را معتاد کرده و به این روز سیاه انداخته بود. با خودم گفتم حتما باید آن فرد کثیف و لاابالی را پیدا ...
همسر شهید مدافع حرم عبدالله باقری می گوید: وقتی آقا عبدالله را در قبر گذاشتند از پیکرش عکس گرفتم واصلا ...
، گفت: مامان عکس بابا که توی قبر هست را دوباره نشان می دهی؟ گفتم: کدام عکس، عکسی ندارد. گفت: چرا من خودم توی گوشی شما دیدم. معراج هم که رفته بودیم زینب را داخل نبردیم که پیکر را ببیند. چون آن روز همه آمده بودند معراج و کسی داخل خانه نبود که زینب را پیش او بگذاریم، همراه خودمان بردیم، ولی بیرون نگه داشتیم که بماند و نگذاشتیم که داخل بیاید. در راه، زینب می پرسید: کجا می رویم؟ می رویم پارک ...
شوهرم دست بزن دارد!
به گزارش پایگاه خبری پلیس، زن جوانی که برای طرح مشکل خود به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان آمده بود گفت: "23 ساله هستم تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم بعد از آن به اصرار پدر و مادرم به کلاس خیاطی رفتم ، آنها اعتقاد داشتند که درس به درد تو نمی خورد . هفت سال پیش در حالی که 16 سال بیشتر نداشتم با میل و انتخاب خانواده ام ازدواج کردم . اما امروز دیگر نمی توانم این زندگی را ...
داریوش مهرجویی: اغلب نویسندگان ما سینما را نمی شناسند
وقفه ها به جای اینکه سناریوها بنویسم و توقیف شود، رو به رمان نویسی آوردم، چون با ادبیات کاملاً آشنا بودم و می توانم کاری را که در سینما انجام می دهم را با کلام هم بکنم. مهرجویی در ادامه درباره نادیده گرفتن رمان هایش در فضای ادبی ایران نیز گفت: این مسئله نسبت به کتاب هایم وجود داشته است. اصلاً کتاب اولم به خاطر یک فیلم لعنتی همین مسئله حسادت و کینه توزی را مطرح کرده ام؛ یعنی چیزی که در ...
چرا فقرا فقیر باقی می مانند؟
...: مژگان جعفری یه بار یه ماشین سالم رو به خاطر چندصد دلار از دست دادم. ماشین رو بکسل کرده بودن و وقتی به شرکت زنگ زدم، گفتن باید بابت اجرت بکسل کردنش چندصد دلاری بدم. من همچین پولی نداشتم و به خاطر همین بهشون گفتم وقتی که حقوق بعدیم رو بدن، دوباره بهشون زنگ می زنم.اون وقتا این ماجرا برام یه بدبیاری اساسی بود. فصل بارندگی بود و مجبور می شدم تا سر کارم پیاده برم. روزی شش مایل به قدم ...
اگر خوب تبلیغ کنیم ژاپنی ها به اسلام جذب می شوند - وهابی ها پولهای زیادی برای تبلیغ در ژاپن خرج می
مطالب استاد را به ژاپنی ترجمه می کنم و حدود 7 سال است که با جامعه المصطفی همکاری می کنم. سئوال: در حال حاضر مبلغان ژاپنی هم داریم؟ ما روحانیون ژاپنی هم داریم که فارغ التحصیل مدرسه عالی امام خمینی(ره) در قم هستند و بعد از اتمام درس به ژاپن بر می گردند که نمونه آن حجت الاسلام سوادا هست که در حال حاضر در ژاپن فعالیت تبلیغی می کنند. مبلغ خانم ژاپنی دیگری هم به نام خانم توساکا هست ...
وقتی پول ریسمان عشق را پاره کرد
هم بایستیم. به خودم می رسیدم. ورزش می کردم. سعی می کردم برایش جوان و جذاب باشم همیشه. پول می آمد بیشتر و بیشتر؛ من از دل ابراهیم می رفتم بیشتر و بیشتر. این را می شد از خانه نیامدن هایش، از بی حوصلگی هایش، از حرف نزدن هایش فهمید. وقتی بچه سوم مان به دنیا آمد حتی برای دیدنم به بیمارستان نیامد. سایه های بی اعتمادی این سو و آن سوی خانه رؤیاهایمان پراکنده شد. رؤیاها رفتند به جاهای دور. کابوس های شبانه ...
طنز؛ مقاله ای در باب سیستم آموزشی ایران
ماهنامه خط خطی - پری سا شمس: سه ماه پیش که وارد ایران شدم، آرتین، برادر کوچک نغمه، در حال آماده شدن برای مدرسه بود. او در مرحله پیش دبستان یاد گرفته بود که به فارسی بنویسد و بخواند. اما امروز که کتاب های کلاس اول را گرفت، من دیدم که دوباره آرتین باید یک سال را صرف آموزش خواندن و نوشتن کند. من کتاب را جلوی آرتین گذاشتم و گفتم تو که این ها را بلدی، می توانی وقتت را هدر نکنی و به کلاس بالاتر بروی ...
مردی در حسرت آزادی
احکام دادسرای جنایی تکیه زده بود به بازپرس پرونده گفت: بیشتر عمرم را به خاطر مواد مخدر در زندان بودم. آخرین بار سال 79 بود. بعد از اینکه از زندان آزاد شدم تصمیم گرفتم که مواد را برای همیشه کنار بگذارم و بعد از آن در کمپ ترک اعتیاد در جاجرود شغلی پیدا کردم. سال 84، پسر جوانی برای ترک به کمپ آمد که در بازرسی بدنی از او موادی پیدا نکردم. اما مطمئن بودم مواد دارد، ولی نمی دانستم که مواد را کجا مخفی کرده ...
لذت سریال بازی با بیگ بنگ تئوری
و از این سریال به دو سریال دیگر گریز بزنم که به سریال بیگ بنگ تئوری مربوط هستند. یکی سریال لویی است. آشنایی من با این سریال با آرش شروع نشد. آن وقت ها که مدرسه درس می دادم و در گزینش رد نشده بودم یکی از دانش آموزها از سریالی گفت که یک آدم چاق استندآپ کمدین است و ماجراهای کوتاه و بامزه دارد. این است که سری خودم را به آرش رساندم و گفتم لویی را برایم دانلود کند و این جوری به یکی از مشتری های ثابت این ...
شرح ماجرای اسیدپاشی از زبان قربانی
چای است، به او گفتم این کار را بکند؛ تا اینکه جر و بحث بین ما بالا گرفت و من به حیاط ساختمان رفتم تا هومن در نبود من آرام شود؛ همان زمانی که داخل حیاط رفتم، هومن با بطری به سمت من آمد و چندین بار محتویات داخل بطری را روی من ریخت؛ بعد از لحظاتی فهمیدم که داخل بطری اسید بوده است. پس از این اقدام وی، داد و بیداد کردم و از همسایه ها خواستم پلیس را خبر کنند اما هومن حتی اجازه نمی داد از خانه خارج شوم ...
ماجرای هولناک شاهرخ و سمیه تکرار شد
این زن که خودش هم با ضربات چاقوی قاتل زخمی شده بود به کارآگاهان گفت: هنگام ظهر وقتی وارد خانه شدم و به داخل آشپزخانه رفتم کسی از پشت سرم دهانم را بست و با چاقو ضربه ای به کمرم وارد آورد که زمین افتادم در حالی که نیمه بیهوش بودم خودم را به کوچه رساندم و همسایه ها را با خبر کردم بعد فهمیدم جوانی که خواستگار دختر 14 ساله ام بوده، زنم را هم قبل از من به خاطر مخالفت با این ازدواج کشته و بعد هم مرا موقع ...
برائت از قتل پسر ماساژور
گرفت و هراسان بود. نگرانش شدم و زمانی که به خانه اش رفتم، جسد او را در اتاق خواب پیدا کردم و به پلیس خبر دادم. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، چند مظنون در این باره بازداشت شدند، اما از آنجا که دلایل کافی علیه آنها موجود نبود، آزاد شدند. مأموران پلیس در بررسی های بعدی متوجه شدند که روز حادثه تلفن همراه مردی به نام شاهد در خانه مقتول آنتن دهی داشته است، بنابراین این مرد در اربیل عراق شناسایی و ...
تیربرق فرسوده متین را تا یک قدمی مرگ برد
و مجبورم خودم برای تردد به بیمارستان هزینه کنم. مرد جوان می گوید که در این چند روز چنان درگیر کارهای پسرش بوده که تا مرز اخراج از محل کارش هم پیش رفته. وی ادامه می دهد: پسرم شب ها کابوس حادثه را می بیند و فریاد می زند که تیر را از رویش برداریم. دیروز به دادسرا رفتم و از کسانی که به دلیل سهل انگاری آنها این حادثه رخ داده شکایت کردم. چرا که آنها به رغم مشهود بودن فرسودگی تیر چراغ برق نسبت به تعویض آن اقدامی نکرده بودند. امیدوارم با این کار باعث شوم که این اتفاق برای متین های دیگر رخ ندهد. ...
هومن شیشه کشید و روی من اسید پاشید
در دادسرای جنایی تهران حاضر شد و در مقابل بازپرس مدیر روستا درباره جزییات پرونده گفت: سه سال از دوستی من و هومن می گذرد و اگر این اتفاق نمی افتاد، قصد ازدواج داشتیم؛ روز قبل از این حادثه بیرون از خانه هومن رفته بودم و شب که به خانه هومن برگشتم به دلیل خستگی زیاد، خوابیدم اما هومن نخوابید و با خودش حرف می زد. صبح وقتی داشتم از خواب بیدار می شدم دیدم هومن با بطری پلاستیکی پیش من آمد، فکر می کردم داخل ...
گلایه فرزند شهید مدافع حرم از مسئولان/نام پدرم گم شده است!
عازم سوریه است. پس از قطع تلفن خوشحال بود و می گفت: این بار به زیارت حرم حضرت زینب (س) خواهم رفت . به همراه پدرم به کاشمر رفتم تا از مادربزرگ و پدربزرگم خداحافظی کند. آخرین جملاتی که او بر زبان آورد این بود که پس از من، تو مرد خانه هستی و مراقب خواهر و مادرت باش. چند روز بعد از رفتن پدرم خواب دیدم که شخصی ابتدا پدرم و پس از آن، من را می کشد. طی تماس تلفنی خوابم را برایش تعریف ...
ناگفته های خانم خلبانی که اینستاگرام را تسخیر کرد! (+تصاویر)
...> چه اتفاقی افتاد که به فکر سلفی گرفتن افتادید؟ من عاشق سفر هستم و بسیار علاقه مند بودم تجریبات خودم را با دنیا به اشتراک بگذارم. به همین خاطر یک دوربین گوپرو – GoPro خریدم و آن را گوشه کابین خلبان نصب کردم. اوایل فکر نمی کردم این عکس ها تا این اندازه مورد توجه قرار بگیرند، اما پس از گذشت مدتی، از علاقه ای که مردم نشان می دادند، شگفت زده شدم. چند درصد از سلفی هایتان با شکست روبه رو ...
شهیدی که "بشارت شهادت" را از امام(ره) گرفت
...؛ زهرا دختر کوچکم 4 ماه بود؛ وقتی رفتم امام روی سر زهرا دستی کشیدند و بعد گفتم همسرم بیرون هستند و گفتند التماس دعا و آنجا امام فرمودند حاجتشان روا. برگشتم حسن آقا گفت چی شد؟ امام چیزی نگفتند؟ گفتم چرا فرمودند حاجتشان روا بعد گفتم حالا حاجت شما چی بود؟ که حسن آقا گفت شهادت، خیلی ناراحت شدم و سه شنبه هفته بعد خبر شهادت حسن آقا را به من دادند. شهیدی که سه بار تشییع شد همسر شهید اضافه ...
همراه فرصت امروز در خیابان بنی هاشم قدم بزنید / حال و هوای پاییز در حوالی بازار وسایل ساختمانی
آل به نظر می آیند. فراموش کردم بگویم در خلال درگیری های پشت شیشه پیراهن صورتی به طبقه بالا رفت و وقتی وارد شدم کسی در طبقه پایین نبود. فضا بیشتر شبیه گالری طراحی شده تا مغازه! دستشویی ها مغرور و باصلابت کناری نشسته اند و اصلاً از شما نمی خواهند که آنها را بخرید. همین طور که با دهان باز خودم را در آینه های زیبا دید می زدم صدای قدم هایی روی پله ها می شنوم و چند ثانیه بعد پیراهن صورتی ...