سایر منابع:
سایر خبرها
هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟ لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست با غبار راه معشوق است راز آفتاب ...
باده و خُم خانه مست اوست دلدادۀ کسی که همه چیز دست اوست آن بانویی که قلب جهان پای بست اوست قلب مرا گرفت و به دستش اداره کرد * گفتم که ای قصیدۀ زیبای آشنا ای شاه بیت قطعۀ منظوم هل أتی والاترین دوبیتی تمثیل کربلا قلب مرا بگیر و به دستت غزل نما اما دل مرا نه غزل، چارپاره کرد * دیدم ...
...> در زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود ******************** ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو ؟ ای وسعت دلهای شکسته ، حرمت ******************** با توام “در” با تو ، تا “دیوار”ها هم بشنوند عشق یاسین است این یاسی که پرپر می کنی ... منبع:افکار شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید. [email protected] ...
... دوباره غزلی ازعروج ازصداقت نور نگاه عاشقانه ی دلم زخط عبور ودست های زلال توست درکرانه ی خورشید کنار بی کسی ام نشسته به وقت حضور سکوت مبهمی وزید در لحظه های وداع نگاه رهایی نگر ز ردپای عبور هماره عشق شکفته است کنار پنجره ها چونان که لاله دمیده است ز اوج شعروشعور تمام سادگی ات ز کوچه های دل جاریست و کوه درشگفت تو و وداع آخرنور چو عاشق ...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از ائل ، اشک لغزید و بر کاسه آرزو افتاد... کاسه لبریز شد از روشنایی آب و در دست های تو به پابوسی حریم نگاهت راهی شد... اشک سلام شد و عشق سوال؟ حاجت همه فاصله ها به اجابت دیدار برآورده شد کاسه آرزو را سرکشیدی... گر چه دیدار میسر شد، اما... مرحم زخم نگاه دل من، شوری اشکی بود که ...
خیر تو اهل بکا کند ای رهبر نظام بکا زین العابدین کرب و بلاست در گروی انقلاب اشک اشک تو رنگ خون خدا زین العابدین بنیانگذار هیأت ما خظبه های توست ای روضه خوان آل عبا زین العابدین باغ و گل و یتیم و جوان هر کجا که بود می ریخت اشک چشم تو را زین العابدین از داغ های شام نه تنها دل تو سوخت آتش گرفت آل ولا زین العابدین زینب ز خسته جانی تو گریه می کند زهرا به روضه خوانی تو گریه می کند ...
لطیفیان یک نیمه شب بهانهٔ دلبر گرفت و بعد قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد اما نیامده ز سفر مهربان او یعنی دوباره هم دل دختر گرفت و بعد آنقدر لاله ریخت به راه مسافرش تا خواب او تجلی باور گرفت و بعد آخر رسید از سفر، اما سر پدر سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد گرد و غبار از رخ مه مان مهربان با ...
رحمت رحمان، دلم هوای تو دارد تویی که چشم مرا بر کتاب عشق گشودی تو ای معلم قرآن، دلم هوای تو دارد نسیم جان تو وزیدی به شاخ تازه عموم ز بوستان و گلستان، دلم هوای تو دارد نشسته بر سر سجاده بینمت همه شب ها نهاده سبحه به دامان، دلم هوای تو دارد و در مورد پدر: روزی پدر مرا به نصیحت گفت کای از تو نور چشم و دل و جانم ...
ایجازهایی که دارد، از نظر نگارنده، این موضوع را می رساند که شمس لنگرودی به شتابناکی و عجول بودن انسان معاصر واقف است وحتی در هنر خود محصولی را تولید می کند که در کمبود زمان بیشترین تأثیر را در ذهن مخاطب خود داشته باشد.او با شعر های سهل ممتنع خود به خوانندگان راه گم کرده نشانی های زیادی از دوباره دیدن و تأمل واندیشه و رسیدن به عشق ناب انسانی را توصیه می کند: ای عشق اگر تو نبودی/کلاه بوقی بچه ها ...