سایر منابع:
سایر خبرها
شعر/ هر دلی را بنگری با عشق احمد(ص) دل شود
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی: جنگ احزاب است اینک بدر و خیبر می شود هر دلی را بنگری با عشق احمد(ص) دل شود گر بگویی نام او این دل مطهر می شود با گلاب هر گلی شویند مگر بیت ا للهش؟ از گلاب احمدی آ نجا معطر می شود عیسویون را بگو گر نام عیسی(ع) بر لب است با وجود مصطفی (ص)ذکر مکرر می شود حضرت موسی(ع) ابن عمران،با ید ...
دراندوه درگذشت استاد غزل مشفق کاشانیدریغ از چراغی که خاموش شد
نوپرداز را دیوان نمی گویند و از تعداد عناوین چاپ شده آنان یاد می کنند و عنوان پنج کتاب برای فروغ و هشت کتاب برای سهراب سپهری درست است و تعریف کلیات هم با عنوان دیوان متفاوت است. کاشان شهر شاعران بزرگ است. نامدارانی مثل بابا افضل کاشانی، کلیم کاشانی، قصاب کاشانی، محتشم کاشانی، فیض کاشانی، ملا حسن کاشی ملقب به احسن المتکلمین، نظام وفا، حاج ملا محمد نراقی، سپیده کاشانی، سهراب سپهری و چندین ...
آخرین خاطره خبرنگار ایرانی از "سردار شهیدسپاه" در سوریه!
حسرت بخورم و اه بکشم. دیشب او میهمان حرم خانم زینب سلام الله علیها هم بود، مثل بسیاری روزها و شب های دیگر، اما این بار او را اوردند، همراه با چند هم رزم شهیدش، برای طواف و وداع ... می دانم که مثل همه ما چشم به شفاعت هر دو بانو داشت، و ما هم داریم ، و همچنین، شفاعت او و یاران شهیدش ... او هم رفت تا یاداورمان شود که : اگر اه تو از جنس نیاز است در باغِ ...
ماجرای احضار قزوه به دادگاه
...! آدم خیلی روشنی بود. یعنی دقیقا مثل شهید آوینی بود و وقتی آوینی شهید شد احمد برای او شعر گفت : وما کجا و تو ای با صفا کجا بودی. احمد با شهید آوینی جلسات زیادی داشت . چون آن موقع آوینی هم در حوزه بود. * یک کتاب هم راجع به احمد چاپ کردید... بله؛ چه عطر شگفتی! اولین کتابی بود که بعد از فوت احمد چاپ شد که حاوی شعرها، خاطرات و شعرهایی که برایش گفته بودند است. ...
صائب می گوید عصر واژگونی است، حتی عشق شهرنشین شده و روی به تمدن نهاده است
گران جانی دل ها البته صائب در جای جای دیوان خود، خود را رسوای جهان خوانده است: طشت ما چون آفتاب از بام چرخ افتاده است ساده لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست آوازه ی حسن تو به رسوایی من نیست ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد لذت آوارگی بر من زمین را تنگ کرد * بیت ششم: نیست از نقص جنون، خانه نشین گر شده ایم عشق شهری ...
شعر شاعران افغانستان در مدح پیامبر رحمت حضرت محمد (ص)
طاها به جان پاک امامان و مرشدان دین به سوز سینه مستان عشق راه خدا که ساز کشور ما را ز رنج و غم بیرون ز لطف و رحمت خویش ای خدای ارض و سما *غرق گناه و معصیتم وامحمدا میر محمد امین مشعوف از میران پیروان طریقت و خادمان مزار پیر هرات خواجه عبدالله انصاری بود. آنگونه که در کتاب پیرهری که نام یکی از مجموعه های شعری وی است آمده، سلسله نسبی وی ...
گفت وگوی منتشرنشده با مرحوم مشفق کاشانی / آقا گفتند آقای مشفق! این شعر را از اول بخوان
نسبت به بیداری همیشگی نسبت به دشمن است. این دو را در غزلی با این اوصاف سرودم: نگذارید که این سلسله در هم شکند مطرب عشق دف از قافله ی غم شکند مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود آسمان رنگ ببازد، دل شبنم شکند خم ز جوش افتد و میخانه به تاراج رود شحنه ی مست، جهان آینه ی جم شکند دم جادوی یهودا لب عیسی بندد تهمت از حیله ...
پیر غزل ایران از نگاه شاعران
.... مجاهدی هم چنین شعری به شرح ذیل به مشفق کاشانی تقدیم کرده است: باز آمد بهار ای درویش فصل چنگ و سه تار، ای درویش همنوا با نوای تار بیار غزلی آبدار ای درویش فصل پاییز هم گل آغوشی روح سبز بهار! ای درویش از تو باید فروتنی آموخت عرشی خاکسار، ای درویش ارتفاع شکوه تو زیباست مثل یک آبشار ای درویش سفره تو همیشه گسترده ...
شب رفتن استاد؛ شب عجیبی بود
حنانه ای شده است. خانه ای که در آن به روی همه شاعران باز بود، با بانویی که در عظمت روح ، کفو استاد بود و دختری که شبانه روز خود را وقف مادر و پدری کرده بود که اصالت و بزرگی و شرف از سر و روی شان می بارید. خدا به افسون خانم عزیز صبر بدهد، به استن حنانه پدر، که به راستی تکیه گاه استاد بود. بگذریم... اگر نبودم و به چشم نمی دیدم ، شاید الان امشب ، شبی که استاد استادانم را از دست داده ام ، نمی ...
در کوچه باغ خاطره با مشفق شعر انقلاب/ بازخوانی مراسم پاسداشت استاد مشفق کاشانی در خبرگزاری فارس
عمیم دوست اگر چاره گستر است با تو جهان ثابت و سیار مشفق است از چاه کینه خواه برادرکشان بر آی با یوسف تو چشم خریدار مشفق است منصور شو که هر که چنین مشق عشق کرد با خویش و غیر خویش خداوار مشفق است خوش گفت حافظ این: که بهشتش از آن ماست، صاحب کرم به خیل گنهکار مشفق است جز فا ی مشفقانه نصیبش نشد رفیع 2 تا شد ...
فرهاد مهراد؛ مرد تنها ی ترانه ها
.... به هر حال برای اغلب ما، همچنان جمعه روز بدی است. روز بی حوصلگی. او در اسیر شب می گوید: جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه من اسیر سایه های شب شدم شب اسیر تور سرد آسمان پا به پای سایه ها باید برم شب به شب تا مرز تاریک جنون دلم از تاریکی ها خسته شده همه ی درها بروم بسته شده خوب است بدانید ...