سایر منابع:
سایر خبرها
از بازی در فیلم های وطن پرستانه احساس غرور می کنم/ با همه وجودم به سوریه رفتم/ تجربه حضور در کنار ...
خوشبختانه افتخار بازی در آثار جدی سینمای ایران را پیدا کرده ام که اولین آن در پروژه ی جابربن حیان بود و بعدها هم امکان این را یافتم که در فیلم های ارزنده ای حضور پیدا کنم. نمی خواهم به وطن دوستی دیگر دوستان هنرمند خدشه ای وارد کنم و فقط درباره ی خودم حرف می زنم؛ وقتی در فیلمی بازی می کنم که به سرزمین و دینم ارتباط دارد، یک احساس خاص و مثبتی در من ایجاد می شود. با همه وجودم به سوریه ...
مریم 23 ساله از شب شوم خوابیدن در خانه برادرش می گوید
فایده است چون کوچک ترین تغییری نکرده ام و دکترها می گویند باید باز هم درمان را ادامه بدهم اما دیگر با کدام پول؟ او که هنوز هم از یادآوری آن لحظات دردناک، به شدت رنج می کشد می گوید: دلم می خواهد یک روز، صاف توی چشم هایم خیره شود و بگوید چه شد می خواست مرا بکشد و بعد شیشه اسید دستش گرفت؟ آن موقع در ذهنش چه می گذشت؟ همان موقع که مرا سوزاند و نابود کرد، چه احساسی داشت؟روزهای بعدش چه؟ اما هربار هم که ...
شوهر بی غیرتم از من می خواست با مردان دیگر باشم
نه بالا می اندازد و می گوید: باز هم می گویم به آنها ربطی نداشت. آنها نگفتند بیا بکش، خودم سمتش رفتم. حیف شد. چه آرزوهایی برای خودم داشتم. بچه که بودم، دوست داشتم دکتر شوم و روی پای خودم بایستم. به کسی احتیاج نداشته باشم و خودم خرج خانواده ام را بدهم. الان زن های همسن و سالم را با وضعیت خودم مقایسه می کنم، می بینم آنها همه چیز دارند، ولی من در 41 سالگی هیچی ندارم. اصلا معنی عشق را نفهمیده ام، چون ...
عصر بارانی نادر مرا به خانه شان برد وقتی خنده شیطانی اش را دیدم پشیمان شدم ولی...
در ورودی خانه رفتم تا خود را به خیابان رسانده و از یک دام شیطانی بگریزم اما چه سود که نادر که به تمام مراحل نقشه شوم خود به خوبی آگاه بود، در آپارتمان را قفل کرده بود. نادر هنگامی که دریافت که من قصد فرار دارم شتابان به سوی من آمده ودستمالی آغشته به مواد بیهوشی را در جلوی دهان من گرفت وهرچه داد و فریاد زدم راهی به جایی نبرده و دیگر چیزی نفهمیدم و پس از گذشت مدت زمانی که به هوش آمدم در ...
همدست با شیلر
.... از جلو پنجره که کنار رفتم، چراغ را روشن نکردم تا اگر احیانا آنه از بیرون زاغ سیاه آپارتمانم را چوب زد، مرا نبیند. کلافه بودم و اتاق آکنده از رایحه ی عطر آنه بود و کتمان نمی کنم عطر خوش بویی بود. یک جورهایی از خودم دلخور بودم، چون احساس می کردم گذاشته ام با باریکه ای از علاقه به او در دلم رسوخ کند. جوان تر که بودم سی دی غمگینی که حالم را خرابتر کند در دستگاه می گذاشتم تا سوار بر امواج ...
مشکلات دخترانه پس از ترخیص از بهزیستی
. شد یک شبه خانواده، شد یک بهزیستی دیگر پر از بچه های ترخیصی... درحالی که من فکر کردم وارد خانواده ای شده ام که پدر و مادر دارم و یک خانواده آرام، اما اینجا هم یک شبه خانواده دیگر برایم درست شد. بعد از سه سال گذاشتم و رفتم. آنها خیلی تلاش کردند، برایم روان شناس گرفتند، اما من تحمل نداشتم... شاید اشتباه کردم، نمی دانم. اما نماندم... همان روز به دروازه غار آمدم و معتاد شدم. رفتم کمپ و دوباره ...
خودم را بازنده کردم! گفتگو با یک زندانی
گردیده است. علیرضا با چند تا سرفه صدایش را صاف کرد و گفت فرزند اول خانواده هستم که پدرم بازنشسته تأمین اجتماعی و مادرم خانه دار است. 2 برادر و یک خواهر هم دارم که یکی از برادارنم سال 82 در سانحه تصادف فوت کرد . بعد از گرفتن دیپلم، در رشته برق قبول شدم و به دانشگاه رفتم؛ درسم بد نبود، بعد از گرفتن مدرک کاردانی برق حاضر به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر نشدم، سودای کار در بازار تمام وجودم ...
عروس 17 ساله هستم و در دوران عقد باردار شدم! / شوهرم با یک زن بیوه ارتباط پنهانی دارد
از زن به افسر تحیقیق گفت: هر بار که پدرم از سر کار به خانه بازمی گردد من از شدت شرم وارد اتاق می شوم و در را به روی خودم می بندم... این زن 17 ساله ای که برای اعلام شکایت از همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که عنوان می کرد آن عاشقی های دیوانه وار فقط چند ماه دوام داشت درباره ازدواج خود پس از یک عشق خیابانی به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 3 سال قبل، زمانی که آخرین سال مقطع ...
حمید دختر همکلاسی اش را در دانشگاه باردار کرد و گردن من انداخت!
خود به خانه شان در شهر محل زندگی شان برد. خانواده پولدار و خانه ای شیک داشتند. این سفر دوروزه به بعد دوستی من و حمید عمیق تر شد. متاسفانه این دوست ناباب در اولین قدم مرا به سیگار معتاد کرد .اصلا نمی فهمیدم چکار می کنم، راستش را بخواهید فقط نمی خواستم حمید از من دلخور بشود واو را از دست بدهم. دو ماه از آشنایی مان گذشت . او آپارتمانی کوچک اجاره کرده بود و مجردی زندگی ...
پسر خاله ام زیر پایم نشست و از شوهرم دور شدم تا اینکه ...
خاله ام سعی داشت خودش را در دلم جای بدهد. جواد متوجه این موضوع شده بود و عذاب می کشید؛ حتی به توصیه پسر خاله ام قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. روز بعد خبر آوردند تصادف کرده است. او بعداز ظهر ها در یک تاکسی تلفنی کار می کرد. مسافر به مشهد آورده بود که به خاطر خستگی زیاد، در راه برگشت چپ می کند. چندروزی در کما بود. تازه فهمیدم جواد کار می کرد تا هزینه عمل جراحی بیماری برادر کوچکش را جور کند ...
شوهرم سکته کرد! / ارتباط و ملاقات های حضوری من و اسکندر هر روز بیشتر می شد تا اینکه..
کرد و من ساعات زیادی را در تلگرام سیر می کردم کار به جایی رسید که با تحریک و پیشنهاد اسکندر عکس ها و تصاویر مستهجنی از خودم تهیه می کردم و در معرض دید گروه می گذاشتم. ارتباط و ملاقات های حضوری من و اسکندر هر روز بیشتر می شد تا این که مدتی قبل دچار عذاب وجدان شدیدی شدم و برای این که به همسر و فرزندانم خیانت کرده بودم، نفرت و خجالت سراسر وجودم را فراگرفت و از گذشته خودم توبه کردم ولی نمی ...
درخواست طلاق از شوهر کلاهبردار
لحظه قاضی از زن می خواهد که از جدایی منصرف شود. او به این زن می گوید تا زمان روشن شدن موضوع پرونده شوهرش صبر کند و اگر همه چیز قطعی شد آن زمان درخواست طلاق بدهد. این زن هم قبول می کند و رسیدگی به این پرونده به جلسه بعد موکول می شود. میزان 110 این اخبار را از دست ندهید: به طورپنهانی در ارتباط بودیم! / لبخندهای شیطانی اش دلم را لرزاند و اسیر هوا وهوس شدم ...
پسرانی که خدمات جنسی به زنان پولدار می دهند
...> گلبرگ از آرزوهای دور و دراز خود می گوید: شنیده ام مشتری یکی از دختر ها عاشقش می شود و با او ازدواج می کند. من هم خیلی دعا می کنم که این اتفاق برایم بیفتد. همانطور که هق هق می کند به اتاق داخل راهرو پناه می برد. سودابه با پوزخندی که کنار لبش است، می گوید: تازه کار است و هنوز رویابافی می کند. دخترانی که یک بار پاهایشان به این خانه ها برسد از نظر جامعه مرده اند. وقتی خانواده هایمان نمی خواهند ما را ...
امام هادی(ع) جامع همه کمالات انسانی بود
دعا کردم خدا شرّ متوکل را از او دور کند. وقتی به من رسید نگاه کرد و فرمود: دعایت مستجاب شد و عمرت طولانی گشت و صاحب اموال و اولاد فراوانی خواهی شد. . از این خبر غیر منتظره بدنم لرزید، ولی به همراهانم چیزی نگفتم. بعد از آن، به اصفهان رفتم. اموال زیادی نصیبم شد. تنها، در خانه ام، هزار هزار درهم مال دارم، به جز اموالی که در خارج منزل دارم. خدا، دَه فرزند به من عطا کرد. اکنون ...
مرد جوان با همدستی این زن نقشه کثیفی برای فرامرز کشیده بودند که..
را به قصد دیدن یکی از اقوامش به نام سمانه ترک کرده است. بدین ترتیب کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی به سراغ زن جوان رفتند اما پی بردند اوبه طرزعجیبی خانه اش را ترک کرده است. در ادامه تحقیقات کارآگاهان موفق به شناسایی مخفیگاه سمانه شدند. او که خود را در دام پلیس می دید به ناچار به اداره آگاهی رفت. سمانه در تحقیقات اولیه منکر اطلاع ازسرنوشت مرد گمشده بود. اما زمانی که با مدارک و شواهد ...
مهرداد چگونه دستش برای مینا رو شد
زنم و در مورد خانواده اش هم بدگویی نمی کنم و کاری به کارشان ندارم. با این که غم بدی روی قلبم سنگینی می کند، اما هنوز هم مثل روز اول دوستش دارم. طوری شده که حس می کنم تازه با هم نامزد کرده ایم و بیشتر سعی می کنم کنارش باشم. زمانی که فکر و خیال سراغم می آید، بدجور افسرده می شوم. اگر در خانه نباشد گریه می کنم. بعد از آن جریان خیلی دلم می خواهد بیشتر درخانه بماند. همیشه نگرانم که مبادا دوباره شیطان ...
تکذیب خبر اسارت داغ سنگینی بر سینه ام گذاشت/ نامه معافیت را به فرمانده اش تحویل نداد
...: همیشه دلسوز و پای کار بود. صبح ها نان و شیر می خرید و به خانه می آورد. سماور را هم روشن می کرد. وقتی من بیدار می شدم، همه چیز آماده بود و فقط باید سفره صبحانه را پهن می کردم. خیلی به ظاهرش اهمیت می داد اما هیچ وقت اجازه نمی داد من لباس هایش را اتو کنم. یاد خانه تکانی های دم عید بخیر که بهزاد در همه کارها از فرش شستن تا شیشه پاک کردن کمک حالم بود. 1364؛ بهزاد عاشق شده بود ...