سایر منابع:
سایر خبرها
شیوه های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام
اموال خویش را به حضرت می داد و به وسایط گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت می نمود. او زمانی اراده کرد هدایای ارزش مندی را که به وی می دادند، به آن امام همام بدهد. در یک مورد او پارچه گران بهایی را که هارون به وی هدیه داده بود برای آن حضرت فرستاد. لکن امام چون می خواست این نیروی ارزش مند را حفظ کند، آن را برگرداند و فرمود: از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنّت انجام دهی.(14) ...
فلسفه تسبیحات حضرت زهرا(س)
ایشان کاری دارد. فردا صبح زود پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه ما آمد. آن حضرت سلام کرد. جواب دادیم و گفتیم: علیکم السلام یا رسول الله! بفرمائید. آن حضرت آمد نشست و فرمود:: دخترم فاطمه! دیروز چه کار داشتی که نزد من آمدی؟ فاطمه شرم کرد که جواب بگوید. من جواب دادم و گفتم: آنقدر آب آورده که بند مشک در بدن او اثر کرده، آن قدر آسیاب دستی چرخانده که دستهایش تاول زده، آنقدر خانه را جارو زده که ...
راز پنهان فرار دختران 15 ساله
.... دختر 15 ساله ادامه داد: هنوز یک سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند، در این شرایط پدرم من و خواهر بزرگترم را به مادر بزرگم سپرد تا در کنار آن ها زندگی کنیم. آن زمان من چیزی از این مشکلات نمی فهمیدم تا این که وقتی بزرگ تر شدم آرام آرام با احساس کمبود محبت پدر و مادر، به معنی واقعی طلاق پی بردم این در حالی بود که هر روز باید زخم زبان ها و سرزنش های مادربزرگم را نیز ...
متن روضه امام موسی کاظم (ع) به سبک مداحان اهل بیت
روزگار بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت از روزنه در نگاه کردن، دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته، هی میگه خدایا غلط کردم، این کی بود من اومدم سراغش، چرا اینقدر صداش دل رو زیر رو می کنه بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود الله اکبر ...
جوان شانزده ساله هموطنمان که یک شبه دو تا زن گرفت!
اینکه دو سال بعد فاطمه نیز صاحب پسر شد. مشکلات از روزی آغاز شد که بچه ها در بازی های کودکانه شان با هم دعوا می کردند و دعوای آنها باعث اختلاف بین من و فاطمه می شد. من و فاطمه با هم قالی می بافتیم و مثل یک خواهر با هم رفتار می کردیم. اما اختلافاتی که خانواده ام قبل از ازدواج آن را پیش بینی می کردند کم کم ما را از هم جدا کرد و همسرم او را در خانه کناری اسکان داد و به این ترتیب بعد از 5 ...
محل ظهور و قیام حضرت مهدی(عج) کجاست؟
...، درحالیکه زبان و دو لب و دو چشم دارد و در آن روز به سخن می آید و با زبانی گویا برای کسانی که استلامش کرده اند، شهادت می دهد. استلام (دست مالیدن و بوسه زدن) حجر در امروز بیعت است برای کسانی که بیعت با رسول خدا (ص) را درک نکردند. حلبی می گوید: از امام (ع) پرسیدم: برای چه حجرالأسود را مسّ می کنند؟ حضرت فرمود: زیرا تجدید عهد بندگان با خدا در همین مسّ کردن است. در حدیث دیگری آمده است که امام ...
آخرین توصیه شهید عشریه قبل از شهادت به دختر کوچکش
فرستاده بود را تماشا می کنم. نظرت را درباره شهادت در یک جمله بگو: بهترین و پرافتخارترین نوع سرانجام انسان در دنیا شهادت است. من که خیلی دوست دارم آخر راه شهید شوم. آخرین حرفی که پدر موقع رفتن به تو زد چه بود؟ آخرین حرفی که زد این بود که گفت: حواست به مادر و خواهرانت باشد، دخترم همیشه در راه خدا حرکت کن، همیشه و در هر حال. ============== گفت وگو: فاطمه جمالزاده ============== ...
سلوک از ماه رجب تا ماه مبارک رمضان
ماه رمضان و شعبان باید از این ماه حاصل شود. اگر حقیقت ماه رجب درک نشود، ورود به ماه شعبان و ماه مبارک رمضان مشکل است؛ بنابراین باید از مدخل ولایت حضرت امیر(ع) وارد شد؛ چرا که انا مدینه العلم و علی بابها . امیرالمومنین(ع)، باب نبی اکرم(ص) و باب الله هستند؛ پس این ماه، مدخل است. یکی از اساتید بزرگ ما می فرمود: هنگام جوانی در شب 27 رجب یا شب غدیر در نجف به حرم رفتم؛ بین الطلوعین شده و ...
درامتدادتاریکی؛ وقتی معنای طلاق را فهمیدم
وقتی به همراه دوستم نقشه فرار از منزل را کشیدیم، تصورمان بر این بود که از این همه درگیری، مشکلات خانوادگی، سرزنش ها و زخم زبان ها رها می شویم و می توانیم در یک شهر دیگر به تحصیل و زندگی خودمان ادامه بدهیم. آن زمان از سرنوشت دختران فراری هیچ اطلاعی نداشتیم و فقط می دانستیم که مرکزی مانند بهزیستی از دختران فراری و آسیب دیده حمایت می کند و ما هم می توانیم به بهزیستی برویم اما ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد و ... ...
پزشکی همه عشق من است
کردید؟ یک زمینه ذهنی داشتم، یادم می آید یک متخصص هندی در تبریز بود که در بخش جزامیان قره باغی کار می کرد، من با بچه این پزشک هم بازی بودم و با او انگلیسی حرف می زدم که این دوستی به رشد زبان انگلیسی در آن سن و سال به من کمک شایانی کرده بود. آن پزشک هندی از مشتریان پدرم بود و پیش او تا روزی که بعد از چند سال ماموریتش به پایان رسید و از تبریز رفت احترام خاصی داشت که برای من خیلی جالب بود ...
لحظه مرگ برایش خوشایند است
برایم بیندازید. سپس فرمودند: حمد خدا را آن اندازه که سزاوار اوست، در حالی که پیرو امر اوییم، و او را حمد می گویم آنچنان که می پسندد، و هیچ خدایی نیست به جز اللهِ واحدِ احدِ صمد، همان گونه که خودش چنین خود را معرفی کرده است. ای مردم! هر کس در فرار کردنش آنچه را که از آن فرار می کند ملاقات خواهد کرد. و اَجل [= مرگ، مهلت نهایی] سوق دادن جان است به سوی او؛ و فرار از او، رسیدن به اوست. چه اندازه از روزگار ...
مهمترین سکانس تلویزیون در سال گذشته کدام بود؟
تفتی) پای سفره عقد به فاطمه همسرش می گوید از امروز نمازم را شروع کردم. بعد از نمایش این سکانس ها چندین نفر از تأثیرات مثبت این سکانس ها و نماز خواندن شان به من گفتند. بعد از نشان دادن این دو سکانس و اهمیت و توجه به نماز، مزار شهید مجتبی فامنین را می بینیم و این چیدمان ها نشان می دهد آرامشی که همه ما در زندگی هایمان داریم در گروه این رشادت ها است. سهرابی درباره ادامه ساخت چنین آثاری گفت ...
شهید دکتر بهشتی به قلم خودش
باهنر و بنده. بعدها آقای مهدوی کنی، آقای خامنه ای و مرحوم آیت الله طالقانی و آقای مهندس بازرگان و دکتر سحابی و عده دیگر هم اضافه شدند. تا بازگشت امام به ایران؛ که فکر می کنم از بازگشت امام به ایران به این طرف فراوان در نوشته ها گفته شده که دیگر حاجتی نباشد درباره اش صحبت کنیم. در خاتمه باید بگویم که خانواده ما سه فرزند داشت، من و دو خواهرم که هم اکنون هر دو خواهرم در قید حیاتند. ولی پدرم در سال ...
ماجرای رؤیای اسیری که به واقعیت پیوست
: سربازها به داروها احتیاج داشتند به آن ها دادم ، محمد خیلی بخشنده بود. بهترین خاطره دوران اسارتشان که خودش برای ما روایت کرده بود، می گفت: زمانی که عراقی ها می خواستند مرا به اسارت بگیرند در حال فرار بودم که یک تیر به پایم زدند که روی زمین افتادم، عراقی ها من را با خود بردند و به سلول انفرادی فرستادند، موقع اذان بود یک دفعه صدای اشهد ان علی ولی الله به گوشم خورد آنجا بود که متوجه شدم در یک ...
چشم انتظار رهایی و پاسخی که پویش ارمغان به آن داده است
آه در بساط ندارد، خانه را برای فروش گذاشته، اما کسی نمی خرد. صورت پسر غمزده است، صدایش درنمی آید، ریش هایش تازه درآمده، نگاه غمگینش به مادربزرگ است: پدرم مکانیزیسین شرکت واحد بود، دو سال پیش میدان الغدیر از سرویس پیاده می شد که یک اتوبوس به او زد و جان داد. آن موقع 41ساله بود. پسر اینها را می گوید و به خواهر زل می زند. خواهر تازه 13ساله شده، با روپوش سرمه ای مدرسه و مقنعه ای سفید، سرش را ...
محمدعلی کشاورز، هنرمندی از جنس مردم
.... خیلی زود حکم زندان برایم بریدند. صبح روز بعد از اعلام حکم، پدرم با اهالی معتمد محل به دادگستری آمد و چون محبوب همه بود، رییس دادگستری با سلام و صلوات مرا آزاد کرد. اما پدرم گفت اول بچه های ارامنه و بعد پسرم را آزاد کنید. این خاطره را هیچوقت فراموش نمی کنم. آخرین باری که به اصفهان سفر کردید، چه زمانی بود؟ خیلی وقت پیش بود. سال 91 برای عروسی یکی از بستگانم به شهر محل ...
سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن و عترت
...، برخورد با خلق و برخورد با دنیا، استوار است که در ادامه، مشروح چگونگی این چهار اصل را از زبان آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی می خوانیم که به فرموده رهبری، عالمی متفکر بوده و عمری به تلاش علمی و قرآنی پرداخته است که حاصل آن، تفسیر 30 جلدی قرآن با قرآن الفرقان است. عبودیت شایسته ترین نظرات اخلاقی بر مبنای ثِقلَین که مستفاد از قرآن و سنت است در کتاب مصباح الشریعة منسوب به حضرت اقدس ...
رابطۀمقامات حکومتی بامردم ازدیدگاه امام علی
دارد . پس در بخشی از شبانه روز ، تن خود را در طاعت خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می شود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بی هیچ عیب و نقصی گزارده آید ، هر چند ، سبب فرسودن جسم تو گردد . چون با مردم نماز می گزاری ، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یا نمازت را ضایع گردانی ، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند . از رسول الله (ص) هنگامی که مرا به یمن می فرستاد ، پرسیدم که ...
عشق پوچ
ام که مدام نه گفتن های مرا عاقلانه نمی دانستند، توجه نکردم و به همه گفتم: - خیلی از زن هایی که بعد از ازدواج فهمیدند سیاه بخت شدند، به خاطر این بوده که زود ازدواج کردند. البته و خوشبختانه پدرم حرفش این بود: اگر قراره یک دختر از ترس بالا رفتن سنش به هر خواستگاری که از راه رسید بله بگه، همان بهتر که هرگز عروس نشه! پدر این را می گفت و بلافاصله جمله اش را این گونه تکمیل می کرد ...