سایر منابع:
سایر خبرها
، بچه های گروه تعاون در سینه کش ارتفاعات مشرف به ماووت عراق، در جستجوی پیکر پاک شهیدان بودند، هوا مه گرفته بود و عبور باد از روی برف ها، سوز سردی را به همراه می آورد. جلوتر از همه در حرکت بودم، در پشت یک صخره، چشمم به سیاهی افتاد جلوتر رفتم، رزمنده ای را دیدم که بی حرکت نشسته بود، روبرویش قرار گرفتم، برفی را که بر روی صورت او نشسته بود کنار زدم، یخ در میان چشمانش مثل ستاره می درخشید، خطی از خون ...
تا بیشتر زجر بکشد، من نیز آب داغ را یواش یواش روی پاهای محسن ریختم طوری که تمام تاول های پایش ترکید... جواد گفت الآن حالیت می کنم و سپس میله ای سربی برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان های او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد، دندان های شکسته اش به همراه خون آبه روی شلوارش ریخت... مسعود ناگهان اتو را به کمر محسن جلیلی چسباند که محسن از شدت درد باحالت عجیبی دهانش را باز کرد و ...
. گفت: دو گردان. این موضوع را هم باید توجه بکنید. آنها هر چه نیرو از پاسدار داشتند از همه جای ایران توی تهران جمع کرده بودند... بعضی ها گفتند: شما باید به طریقی با صدام حسین ارتباط پیدا کنید." اما اکبر براتی ، از مقامات پیشین اطلاعاتی کشور، که در همان مقطع عضو واحد اطلاعات سپاه بود، در خرداد ماه سال گذشته در مصاحبه با پایگاه خبری مشرق ، بخش های ناگفته ای از ماجرا را فاش کرد: ...
شده است: اخلاقیات، مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از سده سوم تا سده هفتم هجری ، شارل هانری دو فوشه کور، ترجمه محمد علی امیر معزی، عبدالمحمد روحبخشان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377، صص 627. به نظرم با وجود این اثر و کتابشناسی های متعددی که در این حوزه در مقدمه بسیاری از این آثار نوشته شده، هیچ نیازی به توضیحات ناقص و تکراری بنده در معرفی این ادبیات، در این مقدمه نخواهد بود. روشن است که ...
نشده بودم که با صورت به زمین خورده و دیگر توان بلند شدن نداشتم و این در حالی بود که صدای فوران خون از بدنم را می شنیدم. در همین لحظه 4 نفر از بچه ها دست و پای مرا گرفته و از زمین بلند کردند، در حال بردن من بودند که دوباره صدای خمپاره آمد و مرا به زمین گذاشتند، قدری که گذشت آقای اسماعیل رضایی را دیدم که بالای سر من ایستاده است. از او پرسیدم: دست من قطع شده است؟ گفت: نه. او که ...