سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین پیامک یکی از محبوسان در مجلس: فعلا شهید نشدم و چند استیکر خنده
در این شرایط می تواند کمکی باشد... چند نفر از مسئولین عملیات و بنده را با خودش به داخل اتاقی برد و در مورد مسائل مختلف جهت، مقابله با مهاجمان جلسه توجیهی کوتاهی برایمان گذاشت... آمدیم بیرون اتاق، به دنبال همان برادری بودم که قرار بود در کنار من باشد و همراهیم کند. پیداش نکردم، با توکل به خدا و خواندن شهادتین به سمت راه پله به راه افتادم... هرچه قدر جلوتر می رفتم صدای تیراندازی شدیدتر ...
صدرا را از دور خارج کردند
بودیم بعد هم که وارد بورس شدیم. حتی در فازهای 15 و 16 ما با قرارگاه وارد این مناقصه شده و برنده شدیم. همراه با یک شرکت نروژی. قرار بود کل کار مهندسی این پروژه در ایران انجام شود که به آخر دولت آقای خاتمی منجر شد. در دولت بعدی با ترک تشریفات مناقصه کار را به قرارگاه دادند و در ابلاغیه مناقصه هم قید کردند که صدرا نباید باشد چون ظرفیتش پر است. اینها قدم های اولیه ای بود که صدرا را از دست ما خارج کنند ...
آرزوی قلبی ام حضور در پرسپولیس هست
از این بابت ندارم. از طرفی هیچ شرطی هم در قراردادم ذکر نکردم. یعنی حتی اگر در دو سال آینده پیشنهاد خارجی هم داشته باشم آن باشگاه باید به طور رسمی با باشگاه پرسپولیس مذاکره کند. مبلغ قرارداد چطور؟ در چند روز گذشته صحبت های زیادی در این باره و اینکه با باشگاه اختلاف مبلغ دارم مطرح شد اما هیچ کدام از این حرف ها صحت ندارد. من بعد از جلسه اولم تا جلسه دومم با باشگاه پرسپولیس با هیچ رسانه ای مصاحبه نکردم تا درباره این مساله صحبت کنم. ...
خانه دوست همین جاست...
قدیمی ترین بازیگران سینمای امروز، لیلا حاتمی. در امتحان نهایی اما این وسوسه را نداشتید؟ من هیچ وقت علاقه ای به بازیگری نداشته و ندارم. در آشنایی با لیلا هم آقای کیارستمی چون قبلا در یکی از فیلم های کوتاهم نقش بازی کرده بودم، به من پیشنهاد کرد خودم بازی کنم- که پذیرفتم. البته در امتحان نهایی هم به علت تجربه بازی در فیلم آشنایی با لیلا قرار بود خودم بازی کنم، اما تهیه کننده گفت؛ به علت مسائل ...
پایانی تلخ برای جستجوی مهمان ماه عسل
ها با هم آشنا شوند. آرامش آقای سهیلی خیلی خوب بود و به همه ما آرامش می داد. خانم سهیلی ادامه داد: همسرم همه ما را به آرامش دعوت می کرد اما فشار روی ایشان بود. سهل انگاری بیمارستان در 10 سال پیش یک طرف و گفتن بی مقدمه این خبر هم از طرف دیگر و اینکه حداقل با یک مشاور صحبت نکردند و بعد از آن به ما اطلاع می دادند باعث شد آقای سهیلی بعد از چند روز به خاطر شوک این حادثه فوت کند. این دو ...
اکبر از پاکسازی میادین مین به دفاع از حرم رسید
در سال 65 با مقوله شهید و شهادت آشنا بودم. خودم طعم تلخ ندیدن پدر را آن هم در سنی که دختران خیلی نیاز به حضور پدر و انس با ایشان دارند چشیده بودم. طبیعتاً غم دلتنگی برای آغوش و استشمام بوی پدر را در دل داشتم اما عملاً خودم را تنها و بی کس احساس نمی کردم چون حضور غیبی پدر را بیشتر از زمان حیاتش حس می کردم ومعجزه انجام کارهای نشدنی را از جانب پدربار ها و بارها می دیدم که بهت زده ام می کرد. همه اینها ...
راز سقوط دختر جوان از پشت بام خانه پسری که با او دوست بود
سراغ یکی از دوستانش رفتیم. بعد از آن از میترا خواستم به خانه برگردد اما قبول نکرد و دوباره در خیابان ها چرخیدیم و در نهایت شب باز هم به خانه مان رفتیم و با خودم گفتم فردا هر طور که شده میترا را به خانه شان می برم. روز دوم حال میترا خوب نبود و زمانی که او را به خانه بردم، بدتر شد و با خواهرم او را به درمانگاه بردیم و به او سرم زدند. ساعت حدود 6 صبح دوشنبه بود که به خانه برگشتیم. میترا به اتاق خواهرم ...
از کودکی پرسپولیسی بودم و برای پوشیدن پیراهن این تیم هیچ شرطی نگذاشته ام
اگر در دو سال آینده پیشنهاد خارجی هم داشته باشم آن باشگاه باید به طور رسمی با باشگاه پرسپولیس مذاکره کند. البته در چند روز گذشته صحبت های زیادی هم درباره مبالغ قراردادم و اینکه اختلاف مبلغ با باشگاه دارم مطرح شد اما هیچ کدام از این حرف ها صحت ندارد. من پس از جلسه اولم تا جلسه دومم با باشگاه پرسپولیس با هیچ رسانه ای مصاحبه نکردم تا درباره این مسئله صحبت کنم. رقابتش با هم پستی ها: در همه تیم ها رقابت وجود دارد. من هم امیدوارم که فقط هر اتفاقی رخ می دهد به نفع باشگاه پرسپولیس باشد. 450 ...
امیدوارم کی روش به مدت طولانی در ایران بماند
کرده است. جهانبخش که سه سال پیش در برزیل در سه بازی ایران در مرحله گروهی جام جهانی به عنوان بازیکن تعویضی به میدان رفت، درباره تجربه ای که از حضور در آن رقابت ها به عنوان یک بازیکن 19 ساله به دست آورد، گفت: حضور در جام جهانی به طرزی باورنکردنی فوق العاده بود. من به جام جهانی رفتم و جوان ترین عضو تیم ملی ایران بودم. من واقعاً خوشحال بودم که توانستم در آنجا حضور داشته باشم چون می توانستم ...
ادواردو آنیلی کسی که امام خمینی(ره) پیشانیش را بوسید
او بگویید فردا برای ملاقات بیایند. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان می گوید خدا هر در بسته ای را می گشاید. من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبالش. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون این که انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم، از او پرسیدم که شما با خانوادهِ آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت که من ...
مجللی: با اشتباه خودم مدال را از دست دادم
کمک کرد. بعد از آن به اردوی بوشهر رفتم و تمرینات تخصصی خودم را دنبال می کردم. برای حضور در کاپ های جهانی با آمادگی 80 درصد حضور داشتم و تلاش ما این بود که در جریان مسابقه قرار بگیریم. ملی پوش کانوی ایران که با اختلاف بسیار کم مدال را از دست داده بود، خاطرنشان کرد: در مجارستان با اختلاف صدم ثانیه از نفر اول ششم شدم. در صربستان بهتر بودم، چون تمرینات بدنسازی را قطع کرده و در جریان مسابقه ...
هدف اصلی من کسب سهمیه المیپک از بازی های جاکارتای اندونزی است/با وجود امکانات خوزستان همچنان بیکارم
گذاری می کنند مثلا در صحبتی که با حریفانم در رقابت های ریو داشتم متوجه شدم نزدیک 800 تا 900 میلیون تومان برای هر ورزشکار از جمله در تیم اوکراین هزینه شده است در حالی که برای تیم ما نهایت 80 میلیون تومان خرج شد. هر چند فدراسیون و کیمته پاروالمپیک برای ما نیز زحمت کشیدند اما این کافی نیست. با این هزینه ها ما چگونه می خواهیم نتیجه بگیریم؟ چندماهی است که با محسن آلبوعبید مدیرعامل باشگاه ایران ...
بمرانی برایمان یک کارگاه است
کرده بودید، هیچ کدام به اندازه آهنگ های این آلبوم با اقبال روبه رو نشده بودند. در این آلبوم چند قطعه برجسته داشتید. مانی مزکی: شاید هم به این خاطر است که در این کار وسواس مان کمی بیشتر بود. برای آلبوم قبلی، بعد از اینکه پروسه مجوزش یک سال طی شد، انگار خودمان هم دیگر زیاد دوستش نداشتیم؛ ولی برای این آلبوم خیلی ذوق داشتیم که بیرون بیاید و ببینیم چه می شود. بااین حال واکنش هایی از آدم های زیادی ...
با تخصص ناقص و ناتمام نمی توان در حوزه کارآفرینی عرض اندام کرد
باعث ناراحتی مادرم می شد. در کلاس چهارم ابتدایی که بودم، با وجود اینکه وضع مالی مان هم خوب بود؛ اما علاقه داشتم برای خودم کار و کسبی راه اندازی کنم و منبع درآمدی برای خودم داشته باشم. یادم می آید در همان سال ها انجیر می گرفتم و آب در آن می ریختم و آب انجیر درست می کردم و می فروختم. شاید نمی توانستم زیاد بفروشم. ولی علاقه مند بودم از این کارها بکنم. در کلاس پنجم ابتدایی که بودم در پارکینگ خانه مان ...
ناگفته های برادر کمترشناخته شده آیت الله هاشمی
زمان جوانانی بودند که سیگار می کشیدند یا ریششان را می تراشیدند. شیخ اکبر با آنها هم مبارزه می کرد و می گفت جوانان باید محاسن و ادب داشته باشند. سال سوم درس طلبگی شیخ اکبر که تمام شد، دوباره در سفری به بهرمان برگشت. این بار ابوی گفت چون در مدارس رفسنجان فساد زیاد است، دوست ندارم که فرزندم در آن محیط درس بخواند لذا پسر سوم، محمود را نیز به قم فرستادند. شیخ اکبر، محمود را با خود به قم برد و دو سال بعد ...
محجوب: جودو دیگر برای من تمام شد
. همان طور که آن را قبلا نشان داده بودم ولی مسئولان هیچ اهمیتی به درخواست های ما نمی دادند. من طی چند سال حضورم در جودو هر بار که به اردوی خارجی رفتم پس از آن به مدال رسیدم. با بررسی همه این اتفاقات بود که تصمیم گرفتم بهتر است جودو را رها کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم به MMA بیایم، چرا که می خواستم بزرگتر از این ها شوم. هر چند داغ مدال المپیک بر روی دلم ماند، اما مطمئن باشید که در MMA آن را جبران ...
خاطره بازی با علی جباری، سلطان آبیِ فوتبال
که تبدیل به یار ثابت محلات شهباز شدم. از همان دوران نوجوانی، شما علاقه خاصی به تیم داری و مدیریت تیمی داشتید، درست است؟ بله. من به همراه دو دوست صمیمی خود به نام های غلام وفاخواه و حمید امینی خواه، تیمی تشکیل دادیم که از محلات شهباز بود و اتفاقا تیم ما خیلی زود موفق شد جای خود را در این منطقه پیدا کند. چند سال در تیم خودمان بازی می کردیم که برای پیشرفت تصمیم گرفتیم وارد ...
چارلی هانام، موتورسوار قانون شکن - فرزندان آشوب -
خودشان بگویند که بودن در چنین شرایطی روش توست. ممکن است که این سبک من باشد، ولی در مورد وسعت احساساتی که باید به تصویر می کشیدم بسیار دلواپس بودم. برای رسیدن به این استاندارد باید روز به روز در مسیر رسیدن به هدف حرکت می کردم. خودم را در جایگاهی قرار دادم تا بتوانم به جای بازی کردن، نقشم را زندگی کنم. من ترس و تنهایی را با تمام وجودم احساس کردم." حشرات موذی پیوسته حمله می کردند، حتی یکی از آنها در گوش ...
دختر 15 ساله یک مامور پلیس تهران به 4 بیمار پیوندی زندگی بخشید + عکس زهرا
شدم امیدی به زنده بودن دخترم نیست، در مقابل تصمیم مهمی قرار گرفته بودم. سرانجام یاد حرف های دخترم افتادم که همیشه با من و مادرش درباره اهدای عضو حرف می زد و می گفت؛ اگر حادثه ای برایش رخ داد و مرگ مغزی شد، اعضای بدنش را اهدا کنیم. خودم و همسرم نیز همیشه از دخترم می خواستیم اگر برای ما حادثه ای و مرگ مغزی رخ داد، به خواسته قلبی مان عمل کند و اعضای بدنمان را اهدا کند. یادم می آید مدتی پیش تلویزیون یک ...
دنیای رنگ به رنگ سینمای مستند روی پرده نقره ای
بود که پسر یمینی شریف تسویه حساب کرد و من با خودم گفتم حالا که دگمه را پیدا کردم، می توانم با این سرمایه کت بدوزم. بعد به حسین مسرت ایمیل دادم و او هم جواب داد و بسیار محبت کرد. استاد مسرت هر چه اطلاعات و مستندات داشت به من داد و من هرچه بعدا به دست آوردم، در اختیارش گذاشتم. خودش هم متعجب بود، چون تصویر متحرک یمینی شریف را تا آن زمان ندیده بود. به خودم می بالم که حسین مسرت با من همکاری کرد. موتور ...
شاملوئیست ها در گفت و گو با سیروس شاملو (1)
کلاه می کنند و می رن. شاملو تعیین کننده بود در دوره ای و الان هم هست. با شعراش خود زندانی ها طناب دارو می انداختن گردن شون. خود شاملو چند بار زندان رفت؛ چرا؟ بار اول که به زندان متفقین افتاد به مدت کوتاهی. بعد در دوره بعد از کودتا و بگیر و ببند حزب توده رفت زندان. چون شاملو یکی از آدمای مهم حزب توده بود و مسئولیت مالی داشت. یک بار دیگه هم موقعی که ریختند نشریه اش را جمع کنند ...
ادبیات و رهایی اخلاقی
این حجم از دانسته های تاریخی که نه با انگیزه های ادبی بلکه به دلیل کنجکاوی های اجتماعی خودم به دست آوردم، بعدا دستمایه ای شد برای نوشتن داستان هایی با پس زمینه تاریخی. * یعنی اول برای این سراغ تاریخ نرفتید که با الهام از آن داستان بنویسید؟ ابدا، انگیزه هایش کاملا اجتماعی بود. من خیلی جوان بودم که انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. بعد از انقلاب بلافاصله این سؤال برایم مطرح شد که این ...
بخشی از خاطرات سید مسعود شجاعی طباطبایی در دوران دفاع مقدس
شد و حتی به چهل و خُرده ای رسید. متعجب شدم. نگاه کردم و دیدم فیلم جا نخورده است. در واقع از ابتدا هیچ عکسی نگرفته بودم! چون آن بندگان خدا بسیار زحمت کشیده بودند، به روی خودم نیاوردم و گفتم که عکاسی من تمام شده است و می توانیم برگردیم. بعد از آن روز من طوری از بچه های اطلاعات عملیات فاصله گرفتم که تا مدت ها دست شان به من نرسد. در همین عملیات به دنبال سرویس بهداشتی بودم. در نهایت جایی را ...
دهه مظلوم شصت و دخترکانی که در آتش تکفیر نفاق خاکستر شدند +عکس
[حرکت جریان به سمت] پیروزی انقلاب، در دوم آبان 57 آزاد شدند. بعد از انقلاب و در زمان جنگ هم این فعالیت ها ادامه داشت. ما سال 57 هم در جهاد [سازندگی] فعالیت فرهنگی داشتیم. هر دو دبیر بودیم و در تهران تدریس می کردیم. به توصیه پدر همسرم که در اداره آموزش و پرورش سمتی داشتند به ماهشهر رفتیم، چون ظاهرا آن جا بیشتر به کار فرهنگی و مذهبی و نیرو نیاز داشت. شهریور 59 جنگ شد و مهرماه مدارس باز نشد و ما وارد ...
ماجرای ترور خواننده معروف تبریزی در پارک وی تهران
را از سرم درآوردم و گفتم چیزی نشده؛ اشتباهی گرفته بودند! مردم دیدند نه بابا من اصلاً آدم ریش بلندی هم نیستم که مثلاً شبیه پاسدارها باشم! آن زمان، هر کس که ریش بلندی داشت، از نظر منافقین محکوم به ترور بود! ضدانقلاب می خواست با این تهدیدها و ترورها موتور فعالیت های هنری انقلاب را از کار بیاندازند، که البته موفق نشد. ما عضو نیروهای مسلح و یا مثلاً قاضی و صاحب منصب نبودیم؛ فقط کار هنری می کردیم. اما چون این عناصر، نمی توانستند به مقصودشان برسند، هر روز عصبانی تر و عنان گسیخته تر می شدند. بریده ای از کتاب متولد بهمن خاطرات استاد اسفندیارقره باغی انتهای پیام/ ...
گزارشی از پشت صحنه سریال زیر پای مادر +عکس
کنار جعفری و نوروزی قرار گرفته و با آنها تمرین می کند تا لحن مورد تائید را دربیاورند. ** مثل مادرا با من حرف نمی زنی! اولین سکانس ها از قسمت سیزده زیر پای مادر مربوط به اولین رویارویی آتنه و اشکان مادر و پسری است که بعد از بیست سال یکدیگر را پیدا کرده اند، در این سکانس به طور واضح از مادری و پسری و دوری شان بعد از مدت ها با یکدیگر صحبت می کنند. آتنه یک ساک دستی به همراه چمدانی ...
برای رفتن به سوریه خیلی ذوق و شوق داشت. به او می گفتم: یک کاری کن من را هم ببری. می گفت: اولا که نمی ...
سکه و یک سفر مشهد به هم محرم شدیم. با یک عقد ساده. فقط فامیل درجه یک بودند. کل مهمانهای مراسممان در یک اتاق جا شدند. هنوز چند روزی از عقدمان نگذشته بود که سید رفت اصفهان. حوزه اصفهان درس می خواند و ما از هم دور شدیم و از طریق تلفن با هم صحبت می کردیم. روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. تحمل دوری اش را نداشتم. شرایط زندگی مان مناسب نبود. قرار شد یک سال بعد از عقدمان زیر یک سقف برویم. چند ماهی ...
اعترافات پسر 40 ساله که در اثر مصرف مواد، مادرش را کشت
های مادرم مانند همیشه بود که از من می خواست مواد را کنار بگذارم و ترک کنم. بعد از جر و بحثی که با هم داشتیم از خانه بیرون رفتم و دیگر نمی دانم که چه شد. اگر من مادرم را کشته بودم با داد و فریاد از همسایه ها کمک نمی خواستم. زمانی که به خانه برگشتم و مادرم را در آن وضعیت دیدم تنها فکری که کردم این بود که سکته کرده است. بسیار نگران و مضطرب شدم. همسایه ها شاهد هستند که من چه حال بدی پیدا کرده بودم ...
آگاهانه به سمت مرگ می رفتیم
ها را با ضربات و کتک بلند کنند. هیچ وقت نفهمیدم که موفق شدند بیرون بیایند یا نه. گرفتار این بودم که به اووم و خودم کمک کنم به جلو گام برداریم و جز آن چیزی اهمیت نداشت. تمام آن زمان تلاش می کردم خودم را آرام نگه دارم و ذهنم سالم بماند. اووم به کمک بسیار نیاز داشت. گریه آرام او حالا به نعره بلند بدل شده بود. به لحاظ جسمی و روحی در وضعیت بدی قرار داشت. گفت عضله شکمش گرفته یا دارد می گیرد، مطمئن نبود ...
بازداشت عامل حادثه ایستگاه طرشت
قطار به ایستگاه رسیده بود را باز کرده و مسافران و مجروحان را از قطار عقبی خارج کردند. من چند دقیقه ای بعد هم در ایستگاه بودم، بیشتر مجروحان زن بودند، چون جلوی قطار عقبی به عقب قطار ما برخورد کرده بود، یعنی بیشتر واگن ها ویژه خواهران بودند. مصدومان حادثه به دنبال این حادثه، عوامل اورژانس و آتش نشانی به محل حادثه اعزام شدند. دقایقی بعد هم پیرحسین کولیوند، سرپرست اورژانس خودش را ...