سایر منابع:
سایر خبرها
فروردین سال 1367 قرار شد گردان ما، به نام گردان حمزه از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در پادگان امام حسین (ع) یکسری آموزش های لازم را طی کند. این زمان مصاف شد با حملات جسته و گریخته عراق که مناطق در تصرف ما مثل فاو، جزایر مجنون و... را پس گرفت. برای همین حسب دستور، آموزش را رها کرده و به صورت اضطراری همه لشکر به حالت آماده باش درآمد و به غرب، جنوب و جبهه میانی اعزام شد. ما هم در این مدت در مناطق مختلف در ...
را ببینم. در کمتر از چشم به هم زدنی آرامشی که از اول مصاحبه در اتاق حاکم بود جایش را به اضطراب در چشمان پدر و برادر شهید می دهد. مادر مهدی دایم تاکید می کند که پسر من پیکرش سالم برگشته (مادر مهدی پیکر پسرش را ندیده و از طرفی با خبر شده است که تعداد زیادی از مدافعان حرم بدون سر به آغوش خانواده شان بر می گردند. حالا با نگاه مضطربش به همسر و پسرش خیره مانده تا سالم بودن پیکر مهدی را تایید کنند. اما ...
فرزند جانباز 50 درصد- من فرزند جانباز 50 درصدی هستم. پدرم روزی 18 عدد قرص اعصاب و روان و قلب و فشار خون و دیابت مصرف می کرد. سه سال پیش از دنیا رفت. تمام اینترنت را گشتم تا مطلبی را پیدا کنم که در مورد مشکلات روحی و روانی فرزندان جانبازان اعصاب و روان باشه. هیچ مطلبی نبود و نیست به جز مواد معدودی نظیر این: "فرزندان جانبازان اعصاب و روان در درازمدت دچار استرس شدید می شوند" ما چهار تا ...
شبی چه وقت این کارهاست؟! کو شهادت؟ گفته بود من خواب دیدم امام حسین(ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهیدمی شوی، اگر سرت را بریدند، نترس، درد ندارد... وقتی من این را شنیدم واقعا آرام شدم... تسلی پیدا کردم... مطمئنم که خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته... بعنوان یک مادر شهید چه آرزویی دارید؟ آرزویم فقط یک دیدار خصوصی با حضرت آقاست، دوست دارم حضرت آقا نوه ام رادرآغوش ...
، همه درک او از محبتهای پدرانه است. اول و آخر حرفهایش اشک است و اشک. او به من می گفت: " کاشکی جای تو بودم، دیگه از خدا هیچی نمی خواستم ." نورا ، هم درد دل خودش را داشت اما من به او می گفتم، ما نباید فکر کنیم دردی که در دل داریم نسبت به دیگری خیلی بزرگتر است! همه ما دخترانی هستیم که جنگ و عوارض آن هیچ وقت برای ما تمام شدنی نیست. نورا جان، پدرت یکبار شهید شد و اینک نزد پزدردگارش متنعم است ...
برادر شهیدتان سیدمهدی. زمانی که شهید شدند شما جانباز شده بودید؟ من سه سال از سید مهدی بزرگ تر بودم. زمانی که داوطلبانه و بسیجی وار راهی میدان نبرد شد من قطع نخاع شده بودم اما ایشان در تداوم مسیری که ما انتخاب کرده بودیم گام برداشت و راهی شد. بعد از مدتی در حال خدمت به سپاه مجدد راهی شد. ایشان سکاندار نیروی دریایی بود، اما در رسته پیاده نظام وارد عملیات شد. مهدی فرمانده دسته بود. در نهایت در فاو ...