سایر منابع:
سایر خبرها
شهید دانش آموزی که دغدغه اش خبرنگاری بود
محمدرضا را پیدا کردیم و از او خواستیم به خاطر دل مادر برگردد. اسم مادر که بردیم محمدرضا با وجودی که علاقه زیادی به جبهه داشت اما همراه ما به بیرجند آمد روز بعد همراه محمدرضا به مزار شهدا رفتیم و او ابتدا تصویری را که خودش برروی تابلو درمزار شهدا نقاشی کرده بود نشانم داد و گفت: از تو می خواهم امروز مادر را راضی کنی تا اجازه دهد به جبهه بروم، من که محمد رضا را بسیار دوست داشتم گفتم ...
امیر علی اکبری: نه شیرم و نه غول، من امیرعلی ام
فقط استایلم را عوض کنم و بتوانم خودم را از کشتی بیرون بکشم و به مبارزه نزدیک کنم. برای دو، سه مسابقه اول آنقدر تمرین می کردم که هنگام مسابقه تمرین زده می شدم و بدنم نمی کشید. در بازی اول بدنم خالی کرد و همین موضوع برای من یک تجربه خوب شد که چطور باید آماده شوم و تمرین کنم چون کاملا با کشتی متفاوت است. آن موقع که کشتی کار می کردم، آنقدر تمرین می کردم که بعد از تمرین باید 4 نفر مرا می بردند ...
منِ روزنامه نگار که نمی توانستم عوض شوم؛ روایتی از فرامرز سیدآقائی
دو تن از عزیزانم را از دست دادم، درسم ناتمام ماند. پس ازآن، فکر عمران را از سر بیرون کردم و وارد حرفه ای شدم که عاشقش بودم. اما این عشق و علاقه عقبه ای هم داشته است؛ سید آقایی در خانواده ای بزرگ شده که به قول خودش در خانه آن ها مجله،کتاب و روزنامه به قدر زیاد در دسترس و مورد استفاده بود که با خواندن و نوشتن انس گرفته است. او سال 1367 کار روزنامه نگاری را در یکی از روزنامه های تأسیس شده ...
گزارشگران بهشت
.... غلامحسین افشردی در آخرین لحظات عمر طاغوت ،مثل یک چریک به پادگان ها و کلانتری ها حمله می کرد و آنان را به تسلیم و خلع سلاح وا می داشت . انقلاب که پیروز شد ،به جهاد سازندگی پیوست.چندی بعد قلم و دوربینی در دست گرفت تا به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی ،نگاه عمیق و اندیشه های ژرف خویش را بین تشنگان معرفت تکثیر کند. غلامحسین با دوربین و قلمش به لبنان نیز ...
روزنامه نگافی
آن شخصیت چاپ شده و وایلا!.... آن روز آن نسخه روزنامه از دکه ها جمع شد و حاشیه هایش تا مدت ها گریبان همه را گرفته بود! همنشینی با جسد مقتول محمد غمخوار روزنامه نگار حوادث حدود ده سال قبل در دفتر روزنامه در حال نوشتن خبرهای دادسرا بودم که خبر دادند مادر و فرزندی را در یکی از محله های جنوبی تهران کشته و برای صحنه سازی خانه را به آتش کشیده اند. سریع ...
سیستم های دیجیتالی باعث شده همه خواننده شوند/ دیگر شنونده ای برای شنیدن موسیقی اصیل گذشتگان نیست/ نصب ...
دوران و آثاری که ساخته شد کمی توضیح می فرمایید. بهترین خاطرات دوران خواندن من دربرنامه گل ها آغاز شد. پیش ازآنکه به تهران بیایم در رادیو رشت به همراه دیگر هنرمندان چون آقای نادر گلچین همکاری داشتیم اما زمانی که به استاد عبادی معرفی شدم ایشان دربرنامه گل ها فعالیت داشتند و بعد ازیک آزمون کوتاه دعوت کردند که به رادیوبروم. درواقع بواسطه کمک و راهنمایی ایشان بود که توانستم به برنامه گل های ...
بسته خبری یکشنبه 15 مردادماه 1396
...، همه در یک لحظه در حال نابودی است و باید با دست خالی، بدون دریافت گواهی نامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود، او ضمن احترام، از ژنرال خواست برای کار مهمی به خارج از اتاق بیاید. با رفتن ژنرال، مدتی من تنها ماندم، به ساعت نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود، با خود گفتم: کاش این جا نبودم و می توانستم نماز اول وقت بخوانم ...
جانبازی که درمسیرخانه خدا سرازقطعه شهدا درآورد!
هزینه سفرمون رو تقبل کنه( باخنده)...ولی باز می بینم که تویی. چی شده باز؟ دکترسجاد : گفتم تاکید کنم که فرصت خوبی نصیبت شده... استفاده کن و امسال سعی کن مشرف بشی چون یکی دو سال دیگه ایام حج میفته تابستون و هوا خیلی گرمتر میشه... مخصوصا عربستان که آتیش می باره. - راستش از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون، تو این فاصله که ارتباطمون قطع شد من دو دوتا چهارتا کردم و به این نتیجه رسیدم که نمیشه ...
ماجرای شرط یک پدر شهید برای خاکسپاری فرزندانش
پیشانیم را بوسید. چشم باز کردم و محمدکاظم اشجع زاده را مقابلم دیدم. گفتم: کجا بودی؟ پس از مرخصی تو را پیدا نکردم تا وسایل شخصیت را تحویلت بدهم. پاسخ داد: در گردان بودم. روز گذشته به عنوان آمبولانس گردان نیروها را تا خط همراهی کردم. باید به دوکوهه برمی گشت اما با اصرار مانده بود تا مجروحین را از منطقه به عقب بیاورد. صحبت هایمان آن شب تا اذان صبح طول کشید. بعد از کمی استراحت، محمدکاظم در یک جمع شش نفره ...
شرط محمد حسین
بستنی فروشی بود محمد حسین به راننده گفت: آقای راننده بایست ، رو کرد به جمع ما وگفت: بستنی می خرم به یک شرط گفتم: باشه هر شرطی باشه قبوله وفقط تو بستنی بخر محمد حسین گفت: شرط من این است که در قبال خریدن بستنی شما دعا کنید که من شهید بشوم بدون توجه به شرط محمد حسین واینکه فقط ما به فکر خنک کردن شکم بودیم ،با صلوات قبول کردیم محمد حسین بستنی خرید وما تا پادگان برای اینکه ...
مدرس روزنامه نگاری: مشروطه دستاوردعظیمی برای کشور ما بود/ از بس اشتباه کرده ایم، اشباع شده ایم
من بخشی از آن نیز به خاطر همین چهار روزنامه بود. همه امیدشان را از دست داده اند، همه آینده شان را از دست داده اند. این پنج دوره ای که گفتم، باعث شکفتگی سیاسی شد. قربانیانش معمولا روزنامه نگار بودند. این درس بزرگی است. چهار نفر را در باغ شاه به دلیل مشروطه خواهی اعدام کردند که سه تا از آن ها روزنامه نگار بودند. درظهور رضاخان، کریم پورشیرازی، فرخی یزدی و بسیاری دیگر قربانی شدند. جالب است ...
مدرس روزنامه نگاری: مشروطه دستاوردعظیمی برای کشور ما بود/ از بس اشتباه کرده ایم، اشباع شده ایم
من بخشی از آن نیز به خاطر همین چهار روزنامه بود. همه امیدشان را از دست داده اند، همه آینده شان را از دست داده اند. این پنج دوره ای که گفتم، باعث شکفتگی سیاسی شد. قربانیانش معمولا روزنامه نگار بودند. این درس بزرگی است. چهار نفر را در باغ شاه به دلیل مشروطه خواهی اعدام کردند که سه تا از آن ها روزنامه نگار بودند. درظهور رضاخان، کریم پورشیرازی، فرخی یزدی و بسیاری دیگر قربانی شدند. جالب است ...