سایر منابع:
سایر خبرها
موسیقی در چهاردیواری ها می میرد
بدون به یادآوردن حجم انبوهی از خاطرات موسیقایی، از ملودی هایی که بارها آنها را با سوت نواخته و زیر لب زمزمه کرده گذشت، نمی شود تنها روبه روی او نشست و درباره حال صحبت کرد، چراکه هوایی که از جانب او به تو می وزد، ناخودآگاه خاطره سال های دور است. با او برای چندمین بار در این سال ها به گفت وگو نشسته ام. به بهانه بزرگداشتش به سراغش رفتم. فکر می کردم آن قدرها دیگر حرفی برای گفتن نیست، اما این گفت وگویش ...
پیشرفت در آموزش و پرورش یعنی نماینده مجلس شوی/بی سوادی در بین دانش آموزان بیداد می کند/ شیلنگ جزو وسایل ...
شان با تقلب این است که خودشان نمی توانند تقلب کنند یعنی اصل این کار به نظرشان زشت نیست . از من خواستند در مسابقات هنری به جای بچه ها نقاشی بکشم، تا مدرسه شان مقام بیاورد این معلم کرمانشاهی خاطره ای عجیب هم درباره مسابقات هنری دارد و می گوید: جالب است برایتان این نکته را بگویم که من به خاطر مدرکم، در مسابقات هنری داور بودم. هر سال یک ورکشاپ برگزار می کردم و در نهایت رتبه ها را ...
به فرزندش گفت سعی کردم تو را از جهنم نجات بدهم، خودت نخواستی!
همراهش برود. حاج آقا همراه آن جوان از مسجد بیرون می آیند و مأموران ایشان را دستگیر می کنند! مردم مدتی منتظر می مانند و می بینند که ایشان برای رفتن به منبر نیامدند. ما در قم زندگی می کردیم. حاج آقا خودشان کلید داشتند و هر وقت می آمدند، در نمی زدند. آن شب حدود ساعت 12 شب بود که در خانه را زدند. من چادرم را سر کردم. پشت در رفتم و پرسیدم: کیست؟ فردی گفت از حاج آقا نامه آورده، چون امشب ایشان به خانه نمی ...
ملکوت کلمات
به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام، کتاب ملکوت کلمات ، مجموعه خاطرات منتخب دومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس در استان ایلام بوده که توسط فرهاد شاهمرادیان بازنویسی شده و در سال 1394 انتشار یافته است. در این کتاب، 22 خاطره پیرامون دفاع مقدس با عناوینی همچون غریبانه (اثری از زهرا همتی)، شربت شهادت (اثری از مسعود محمودی) و پرواز در سکوت (اثری از عباس مهرداد) گردآمده که این آثار، به کوشش ...
غافلگیر شدن با دلمه و کوفته ایرانی و دیدن اولین هواپیمای برادران رایت
...، یک مرتبه دیده یک مار نسبتا بزرگ و ضخیم سیاه، روی میز و لپ تاب دراز کشیده. میگفت سریع رفتم بیرون و در اتاق را بستم و با 911 تماس گرفتم؛ شماره تماسهای اورژانسی در امریکا. اونها هم گفتن جان کسی که در خطر نیست؟ منم گفتم نه. گفتند: پس باشه بعدازظهر میایم. این بنده خدا هم کلّی توضیح داده بود که بچه کوچک داره و میترسن و... اونها هم سریع آمده بودن و بعد از دیدن مار، به دوست ما گفته بودند ...
حماسی ترین سخنرانی یک ماموستا + عکس
یک سیر تاریخی، حوادث را به روشنی و با جزئیات بیان کند. نویسنده در مقدمه ماموستا در این رابطه می نویسد: با پایان جنگ، قلم به دست گرفتم و شروع کردم به نگارش و ثبت دغدغه هایم در قالب هایی چون مجموعۀ شعر، تاریخ شفاهی، زندگی نامه، و داستان. اما دغدغه ای قدیم همیشه با من بود، که نزدیک شدن به آن با موانعی از جمله دوری با سوژه هایم همراه بود. کثرت سوژه های مورد نظر هم یکی دیگر از موانع و سختی ...
آیت الله معصومی دار فانی را وداع گفت
. سپس در پانزده سالگی به حوزه علمیّه مشهد آمدم و در آنجا با این که برخی درسها را قبلا خوانده بودم، باردیگر خواندم واز استادانی چون ادیب نیشابوری کسب فیض کردم و حاشیه را نزد مرحوم شیخ محمد استاد میزرائی فرا گرفتم. مطوّل را نزد آقایان شیخ عبدالعلی نوری، شیخ رضا معنوی وشیخ مصطفی اشرفی وقسمتی از معالم را نزد شیخ علی اصغر وبخشی را نزد استادی دیگر که بسیار خوب تدریس میکرد، فرا گرفتم. هم چنین ...
در انتظار روز فریادم
است؟ آنچه به صورت یک خاطره مانده باشد بیشتر وضعیت مردم است، مکانی که زندگی می کردم وضعیت مردم را می دیدم. همه در فقر و فلاکت بودند، این برایم خیلی مسأله بود. در کودکی فقر و فلاکت مردم در ذهنتان مانده است؟ تصاویر اول همین است؟ بله! هر جا می رفتیم، هر جا می دیدیم همه خیلی مقتصدانه زندگی می کردند. وقتی می رفتم از قصابی گوشت بخرم می دیدم خانمی آمده و می گوید؛ 100 گرم گوشت بده. 50 گرم ...
همه این توفیقات را صدقه سر حضرت علی اصغر به من دادند/ دختری که دوبار تا مرز خودکشی رفت
استخدامم است. کلاس را تعطیل کردم و با دوچرخه رکاب می زدم و به امامزاده های اطراف قم می رفتم و سراغ ایشان را می گرفتم. این روند تا سه ماه ادامه داشت. از خورد و خوراک افتاده بودم، به حدی که پوست و استخوان شده بودم. مادرم خیلی نگران حالم بود. بعد از سه ماه که تلاشم به جایی نرسید، یادم افتاد که شیخ جعفر به من گفت به حضرت صاحب الامر(عج) توسل پیدا کنم. توسل یافتم و به حضرت گفتم که از شما نخواستم که یک نفر ...