سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید مدافع حرم گفت: خیلی با پسرم صحبت کردم و گفتم تو به من کلک زدی، به من گفته بودی نمی خواهم بروم ...
ای دارد و فکر کردم می خواهد مثل قبل مهرش را جای مهرم بگذارد و نماز بخواند. این اواخر بعد از نماز خواندنم، مهرش را جای مهر م می گذاشت و نماز می خواند و بعد دستانش را بالا می گرفت و می گفت مامان راضی شو. رکعت اول نماز که بودم صدای کمربندش را شنیدم. پیش خودم گفتم دارد می رود. سجده رکعت دوم که رفتم، با صدای خیلی بلند گفت مامان من رفتما و در را بست. همان لحظه ته دلم خالی شد و گفتم نکند سوریه می رود ...
بعضی از مدیران حق واقعی در سینما را از مردم گرفته اند/ یک مشت دلال انیمیشن را از بچه ها دریغ کردند
.... یک چیزی را هم درنظر داشته باشید ممکن است یک فیلمی بهترین فیلم دنیا شود من دوست نداشته باشم، بقیه منتقدین بزرگ دنیا چه می کنند؟ فیلم را بررسی می کنند از بیرون به فیلم نگاه می کنند نه اینکه از داخل دفتر تهیه کننده، فیلم را تماشا کنند. خیلی از منتقدان ایرانی از ابتدا می دانید طرفدار چه کسی هستند و با چه کسی بد هستند، اینکه یک منتقدی فیلم را ندیده می گوید بروید این فیلم را ببینید یا فلان فیلم را ...
طارمی از من پول گرفت که به ریزه اسپور بدهد
نکرده اید. اگر این موضوع صحت داشته باشد، از دوستان می خواهم تا با مردم صادق تر باشند. کمک های پنهانی من به پرسپولیس مکتوب است؛ یعنی اگر کمکی انجام شده، حتما رسیدی هم دریافت شده و این جزو چارت سازمانی ماست. خیلی ها به شوخی می گویند که پول از روی قلب بلند می شود. (خنده) پس اگر کمکی هم قرار است انجام شود، از روی چارچوب و مقررات است. کمک هایی که در طول این 12 سال انجام شده، به طور مستند موجود ...
محمدرضا شریفی نیا: شهید رجایی معلم هندسه ام بود
دچار تردید می شود و با خود کلنجار می رود و کار سخت می شود. **بازیگری با احساس و اعتقاد آدمی گره خورده است بازیگر سریال مختارنامه با اشاره به خاطره ای در سریال ماندگار امام علی(ع) ، گفت: در سریال امام علی(ع) خیلی از بازیگران دوست نداشتند در نقش های منفی بازی کنند و می گفتند نمی خواهیم از مردم لعنت بشویم.!خیلی ها دوست دارند نقش مثبت را بازی کنند اما بازی در نقش های منفی همیشه ...
نصب پارکومتر در تهران متوقف می شود
مردم در ترافیک هستیم و باید جوابگو باشیم. * عذرخواهی من دردی را دوا نمی کند پورسیدآقایی با بیان اینکه هر حادثه ای در شهر رخ دهد باید پاسخگو باشیم، گفت: رنج مردم، رنج ما است حداقل روحیه من این است. مسئول همه اتفاقاتی هستم که در شهر رخ می دهد. وی ادامه داد: یکی از دوستان می گفت آیا در این حوزه هم عذرخواهی می کنید، من گفتم وضعیت ترافیک تهران جوری است که هر روز باید ...
روایت "جلال طالبی" از بی معرفتی و خوشگذرانی های ملی پوشان/ این قصه سر دراز دارد
.... منظور او استیلی، خاکپور و لطیفی بود. پیش خودم گفتم اگر من می توانستم به تیم تو بازیکن قالب کنم، که ایویچ نمی شدی ** بازی نویدکیا، نامجو مطلق و کریمی را دوست دارم به سبک بازی محرم نویدکیا، مجید نامجو مطلق، علی کریمی و ... علاقه مند بودم. نه این که بهترین بازیکنان بعد از ما باشند اما به آنها علاقه مند بودم. ** چند سال کار ناشایست کردم و آقای گل شدم ...
روایت مادرانه از زندگی با شوهری که 2 دخترش را کشت
که پدرش این کار را کند، من نیز از فردای آن روز از خانه خارج شدم و به منزل پدر و برادرم رفتم همچنین برای طلاق گرفتن از شهرام اقدام کردم. همسر شهرام ادامه اظهاراتش به بازپرس را اینگونه ادامه داد: از زمانیکه منزلمان را ترک کردم، مدام نگران دخترانم بودم اما سوگند و سولماز می گفتند که پدرشان با آنها کاری ندارد و فقط مرا تهدید می کند، من نیز فکر نمی کردم که شهرام به بچه ها آسیب بزند چون هیچ ...
در “عاشقانه” نه فرزاد من بود نه تورج!
پایین و بعد خواننده می آمد میکروفون را می گرفت و با آن بازی می کرد و بعد پرت می کرد چون از بالا هم آمده بود بر می گشت و بعد اجرا شروع می شد. اولین پرفورمنس ما خیلی ساده بود. البته اندینگ هم داشتیم و در اندینگ هم کار هموطن را اجرا کردیم که چند تن از بچه های نوجوان می آمدند و پرچم ایران در دست شان بود و با ما می خواندند. و بعد مدام سخت ترش کردی. با این وضعیت توقع مخاطبانت بالا نرفت؟ ...
قلعه نویی: منصوریان به خاطر من اسم پسرش را گذاشت امیر
ورزشگاه فولادشهر در نقش جهان برگزار شود. اصفهان دو تیم دارد و مردم روی آنها حساس هستند و درست نیست که مثلا ذوب آهن بازی هایش را در خارج از استان برگزار کند. با پیگیری های آذری و شهنازی و استاندار اصفهان این موضوع حل شد. وی ادامه داد: ما به قم نمی رویم و در اصفهان بازی می کنیم ولی این را بگویم که من خاطرات خوبی از شهر اصفهان دارم اما چند خاطره بد هم دارم که باید به آنها اشاره کنم. متاسفانه 2 ...
ماجرای خواندنی تایید اولین تئاتر زنانه توسط آیت الله خامنه ای
دانشگاه تهران در رشته ادبیات دراماتیک هستم. پس از ورود ما به دانشگاه، دُرست وقتی که ما یک ترم را گذرانده بودیم، دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شدند. من در شبانه روز 20 ساعت درس می خواندم. روزی که برای نتیجه دانشگاه رفته بودم در میان انبوه جمعیت دنبال اسمم می گشتم و هول شده بودم که من نفر اول شده بودم. رویا تیموریان یکی از همکلاسی های آن زمان من بود. من با اشتیاق درسم را ادامه می ...
روایت دادکان از کنار گذاشته شدنش از دانشگاه آزاد
پرسید شما را می شناسم و بعد از اینکه گفتم: بله. گفت که دو بلیت می دهد که شما با همسرتان به شارجه سفر کنید و اینجا را ببینید و بمانید . من فردای آن روز مصاحبه کردم و گفتم: از من خواسته اند به شارجه بروم ولی من بچه این وطنم و جایی نمی روم . جای خودم، کشورم و نظامم را دوست دارم. پیشرفت مردم برای من حس خوب ایجاد می کند ولی وقتی ببینم نه، یک جای کار می لنگد، مگر حقوق بگیرم یا ترسی از کسی دارم ...
محله آذری باغ ندارد؛ گودال دارد!
در جنگ بود و 30 سال در حسرت توجه مسئولان: ... اگر می خواهی درباره آسیب های محله آذری گزارش تهیه کنید؛ با ما حرف بزنید... همه آسیب زده هستیم... اصلا خودم یک آسیب زنده و تمام عیار هستم... 36 سالمه؛ 13 سالی هست که مواد می کشم... مدیر یک رستوران در محله دربند بودم و الان بیکارم سه ماه هست که بی کار شده ام... زن و بچه ندارم.... اهل اهوازم... بچه دوران جنگ هستم و آن زمان سختی های زیادی... چند ماهی می شود ...
سرپناه ناتمام
خورد که بچه هایش را می سوزاند: کمکم کنید. دولت به ازای 50 هزار تومان می تواند آپارتمانی بدهد ولی زن همین پول را هم ندارد. ادامه فیلم نشان می دهد که سال 1355 در کشور100 هزار و 392 خانوار در چادر زندگی می کردند و 18 هزار خانوار به دلیل نداشتن مسکن در کارگاه ها ساکن بودند. تصویر حلبی آباد تهرانپارس است. پیرمردی چرخ نان خشکی را کنار خانه می گذارد و وارد می شود. پسر جوانش می گوید؛ امروز نتوانسته ...
سکانسی متفاوت از زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی؛ خشت می زنیم و شُکر می کنیم
؟ خواستم خبر بدهم چند روز دیگر هوا سرد و کار و بار کوره و خشت زنی هم تعطیل می شود، نیمی از کارگران می روند الا یک دو تا خانواده که دسته جمعی اینجا کار می کنند و زندگی هم. فردای همان روز بعد از نماز صبح راهی کوره ها می شوم، یادم می آید که قبلا شنیده بودم خشت زنی از دو بامداد شروع می شود، گفتم سریع تر خودم را برسانم، قرار بود پُل دریا را که رد کردم، جاده را به سمت چپ بروم و از دو سه تا کوره ...
شکنجه قاتل ایرانی در زندان
خودرو 206 داشت، به پارکینگ رفتیم تا به ماشین من سر بزنیم. وقتی داشتیم از پارکینگ بیرون می آمدیم یک راننده با خودروی ال 90 روبه روی پارکینگ پارک کرده بود و وقتی از او خواستم کنار برود، قلدربازی درآورد. به او گفتم به خط روی پیشانی ات نناز، من آن موقع دماغم را تازه عمل کرده بودم و فکر کرد من بچه سوسول هستم. بعد از ماشین پیاده شد و من هم پیاده شدم. راننده ال90 یک چاقو دستش بود و با هم درگیر شدیم. او ...
مصاحبه منتشرنشده با ابراهیم یزدی: می خواستیم سحابی را دبیرکل نهضت آزادی کنیم
.... شما ظاهرا این نامه را برای رهبری هم فرستادید. این طور نیست؟ بله من رونوشت نامه ای را که برای آقای حجتی فرستادم، برای آقای هاشمی، آقای خاتمی و چند نفر دیگر فرستادم. آقای حجتی گفت برای آقا بفرستم؟ گفتم: بله موافقم. بعد نشستم و فکر کردم که بهتر است خودم این کار را بکنم. من خواستم کسی نامه را به دست خود ایشان بدهد، نامه را دادم به یکی از دوستان قدیمی که هنوز با آقا رابطه ...
فکه دیگر جای من نیست! + عکس
زد توی سرم و به شوخی گفت: - خاک بر سرت، آخه به تو هم می گن تخریب چی؟ مین زیرپای توست، به من می گی مواظب باش! پایم را کشیدم کنار و مین قمقمه ای را درآوردم. در کمال حیرت و تعجب دیدم سیخک هایی که به آن زده ام، به روی سطحش کشیده و چند خط و ردّ سرنیزه هم رویش مانده. به قول بچه ها مین را زخمی کرده بودم. خودم خنده ام گرفت. خنده ای از روی ناباوری که وقتی کاری نخواهد بشود، خودت را هم ...
ساخت زیر دریایی برای سرو زیر آب / انصراف از پزشکی برای تئاتر و سینما/ اگر بمیرم هم با برخی کار نمی کنم
کارگردانی مسعود کیمیایی بود که حاشیه های زیادی هم در جشنواره سال گذشته به همراه داشت. دورادور شنیده بودم که چند دستیار و برنامه ریز قرار بود که با این دوستان همکاری کنند اما به سرانجام نرسیده بود که در نهایت با من تماس گرفتند، به آنجا رفتم و بعد از خواندن فیلمنامه با آنها قرارداد بستم و به دوستان گفتم 25 روز دیگر فیلم را کلید می زنم. یادم می آید که افرادی که آنجا بودند خندیدند و گفتند ...
کودکانی که فقط چندساعت کودکی می کنند
عمو پورنگ و امیر محمد را هم با خودش بیاورد. مامان نیاز با بچه ها صحبت می کند: اگر کسی برایتان مزاحمت ایجاد کرد، اگر غم و غصه ای داشتید، اگر حرف ناگفتنی دارید همه را به معلمان مدرسه تان بگویید، آن ها را محرم اسرار خود بدانید، بچه ها کتاب بخوانید، خیلی کتاب بخوانید اگر می خواهید به آرزوهای بلندتان برسید زیاد کتاب بخوانید. دخترکی ریز نقش و سیه چرده که کنار من ایستاده می گوید ...
ماجرای برهم خوردن ازدواج دختر فوتبالیست بعد از شایعه دو جنسه بودن او
خوشحال بودم. روی ابرها بودم. آرزو داشتم بهترین بازیکن آسیا شوم. در رویاهایم می دیدم که جایزه بهترین بازیکن زن آسیا را می برم. اما دو روز مانده بود بروم تهران برای اردو به من زنگ زدند گفتند نیا. گفتم چرا؟ گفتند با حضورت مخالفت شده. آن روز تا چند ساعت از شدت ناراحتی روی پله های حیاط خانه مان نشستم. اول کلی گریه کردم بعد بی حرکت شدم. نپرسیدی چرا؟ خیلی پرسیدم اما چند روز بعد از مربی ...
مسیر باز برای دزدان خانگی
تا متوجه شدم که خانه من را دزد زده است. سراسیمه به طبقه پایین رفتم و موضوع را به صاحبخانه گفتم. بعد او با پلیس تماس گرفت و ماموران به خانه من آمدند. اینها را لیلا زن میانسالی به شهروند می گوید که چند روز پیش سارقان به خانه اش دستبرد زده و همه اموالش را به سرقت بردند. او در این باره ادامه می دهد: چند سرویس طلا و جواهر. زمرد و برلیان و مروارید. همه داشته های باارزش من همین هایی بود که به ...
همه افراد را در حوزه انقلابی جای دهیم/ نباید قرائت حقوق بشری از حوزه انقلابی ارائه دهیم
اگر کسی را که از نظام دفاع می کند انقلابی بنامیم و کسی که منتقد است ضد انقلاب یا غیرانقلابی بخوانیم و صورت روشنی برای وجه انتقادی حوزه تعریف نکنیم، در حوزه دچار یک بی قراری ها و بهم ریختگی هایی می شویم که برخی ممکن است از این حوزه به جای دیگر بروند و سکونت کنند. اگر این هسته یا اتم بحث حوزه انقلابی شکسته نشود و ما یکسان بر روی مفهوم آن بحث نکنیم پیام گیرندگان حوزوی برداشت های مختلفی می کنند و آن زمان حوزه را وارد یک چالشی کرده ایم که برای ما چندان قابل انتظار نیست. ...
صدای پای خاطرات
دیدم اولین کار من به این شکل و در مدت طولانی پخش شد، برایم شیرین بود. بچه ها و نوجوانان آن نسل، هنوز این کار را در خاطر دارند و بعضی ها فکر می کردند این کار را بهرام شاه محمدلو (ایفاگر نقش آقای حکایتی) خوانده است. اما در بین این آثار، مجموعه قصه های تا به تا برایش لذت بخش تر بوده چراکه متقد است خیلی به فضای زندگی اش نزدیک بود و به خاطر غیرزمینی بودنش با آن راحت بوده است. * باز ...
دیدار با ملکه رنجبر در آستانه ی 82 سالگی
بیشتر دوست دارم. همه را دوست دارم ولی هفت، هشت نفر هستند که لطف کرده و برای دیدن من آمدند. معروف بودند. با آقای دان آمدند. چند نفر از همکاران خانه سینما و از قدیمی ها آمدندپیشکسوتان هم دسته جمعی آمدند و مرا بردند. بعضی ها را نمی شناختم. خانم پرستو صالحی هم خیلی محبت کرد و مرا با ماشین برد به یک کنسرت و مرا بردند روی سن و گلباران کردند و البته تماشاچیان که همه خانم بودند برای من روی سن گل انداختند. هر چه گفتم نکنید این کار را ولی لطف کردند. به من تقدیرنامه و لوح سپاس هم دادند. پرستو صالحی بود با سه چهار نفر از خانم های جوان که جدید بودند و متاسفانه من اسم شان الان یادم نیست. ...
جانباز قلب تپنده تاریخ است
نخورده بودم، به شدت خسته بودم و به خاطر جراحتم فشار خیلی زیادی به بنده وارد می شد و باید 500 متر را سینه خیز در این کانال طی می کردم تا به بقیه رزمندگان می رسیدم و برای اینکه خودم را به آن ها می رساندم باید ایستادگی و مقاومت می کردم. آنقدر خاکی شده بودم که وقتی به پشت خط رسیدم به هیچ عنوان قابل شناختن نبودم و در ابتدا بچه ها نتوانستند بنده را بشناسند که بعد از ریختن آب بر روی سر و صورت بنده تازه متوجه شدند که من هستم و سپس به بیمارستان اعزام شدم و بعد از یک ماه استراحت و خوب شدن جراحت ها دوباره به جبهه عازم شدم. ...
نقش و حضور زنان در کربلا
مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب علیهاالسلام، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند.[2] پس از این سخنان، باب نگارش در باره این موضوع در میان نویسندگان شیعی گشوده می شود و کتاب ها و مقالات بسیاری در این موضوع به چاپ می رسند.[3] از جمله موضوعاتی که شایسته بررسی و تحلیل در شهادت نامه امام حسین(ع) است، نقش زنان در حادثه کربلاست. گرچه متون مرتبط با زنان ...
کاش هیچ بچه ای مثل ما نباشد
علی (ع) کلاس می روم. وقتی شنیدی که دوباره بچه های کار را جمع می کنند، چه خاطراتی برایت تداعی شد؟ من دوست ندارم بچه ها بروند گدایی یا دستفروشی. دوست دارم بچه ها درس بخوانند، وقتی می دیدم بچه ها مدرسه می روند، گریه ام می گرفت که خودم نمی توانم بروم. چرا ما دستفروشی می کنیم؟ چرا پدر و مادر من مثل بقیه نیستند؟ به مادرم می گفتم، چرا ما درس نمی خوانیم؟ مادرم می گفت، نمی گذارند ما درس ...
انتظار 12 ساله یک زوج برای رسیدن به حرم امام رضا (ع) پایان یافت/ از مسؤولان می خواهم این طرح همیشه ادامه ...
و فکر می کردم امام رضا (ع) من و دیگه نمی طلبد وقتی که فرزندم یک ساله و نیم بود به مشهد رفته بودم و تا الان که فرزندم 14 سال دارد هر کاری کردم نتوانستم به این سفر روحانی بروم چون پول کافی نداشتیم و شرایط مالی ما به گونه ای نبود که بتوانیم به مشهد برویم. تاجیک نژاد ادامه داد: خدا را شکر امسال توانستیم به همت آستان قدس رضوی به این حرم شریف دعوت شویم هنگامی که چشمم به بارگاه امام رضا (ع ...
جنگ چیزی جز فاجعه نیست
فاصله با دنیای واقعی بود که از تخیل سرچشمه می گرفت. در زمان کودکی همیشه برای خودم در ذهن شخصیت هایی رو خلق می کردم و براشون ماجرا می ساختم. مثلاً قبل از خواب توی تختم با دستام فرم سر حیوانات را در می آوردم، یکی گرگ می شد آن یکی جغد و یا شیر و با هم مکالمه داشتند و معمولاً یک کوهی هم پشت سرشان بود که زانوهام بود! این بازی را ادامه می دادم تا کم کم پلک هام سنگین بشود. چند سال بعد که گذشت محض سرگرمی ...
موتراشیِ دختران و کارِ اجباری کودکان کار در کمپ های بهزیستی!
با این شرایط سخت هیچ وقت دستگیر نشده اند. چرا؟ چون جلوی چشم نیستند . این ها را زهرا رحیمی، مدیر جمعیت امام علی (ع) می گوید. به گفته رحیمی، قرار بر این بوده که چند نفرکودکان زباله گرد نیز در این نشست حضور داشته باشند اما کارفرما برای دو سه ساعت هم مرخصی نداده است: بچه های زباله گرد نتوانستند بیایند اما بین بچه هایی که دستگیر کردند و بردند، هیچ گونه کودک زباله گرد و پرسکار یا درگیر دیگر مشاغل کاذب ...