سایر منابع:
سایر خبرها
دروغ هایی که پدر و مادرها می گویند
.... به جای دروغ، دانستن حقیقت راه بهتری برای رشد و تربیت کودکان است هر وقت به فروشگاه میرید و بچه ازتون اسباب بازی یا خوراکی میخواد بهش میگید دفعه بعد برات میخرم. اما دفعه بعد دروغ مشخص میشه و با غر زدن های بچه مواجه میشید. قبل از رفتن به فروشگاه با کودک صحبتی داشته باشید و بهش توضیح بدید که این غر زدن ها جریمه داره. مثلا امروز نمیتونه تلویزیون نگاه کنه. با دروغ ...
آخرین روزهای خندیدن
تمام شد. رفتیم داخل نخلستان. صدای مناجات و راز و نیاز از داخل نخلستان به گوش میرسید. بعد از آن خنده ها صدای ناله و گریه و راز و نیازهای بچه ها شنیدنی بود. هر کس کنار نخلی مشغول دعا و راز و نیاز بود. همه داشتند از هم خداحافظی می کردند و آماده عملیات می شدند. حمید گیلک رو به من کرد و با حس خاصی گفت: عباس آخرین جوک هامونم گفتیم. شاید آخرین خنده هامونم باشه. یه کم هم بریم به فکر خودمون باشیم. ...
قصه های بی بی از یک قرن زندگی
رفتیم تماشا. انگلیسی ها برای خودشون خونه هایی درست کرده بودن که کلی با خونه های ما فرق داشت. سینما و کارخونه یخ سازی هم ساخته بودن که توی گرما آب خنک بنوشن. از یخ ها به ما هم می دادن. سینما اون اوایلش برای خودشون و کسایی بود که توی تلمبه خونه کار می کردن ولی وقتی جنگ جهانی شد، خونه و زندگی شون رو ول کردن و رفتن کشور خودشون و بقیه هم تونستن برن سینما. بی بی لوعی، هادی، پسرش ...
حزبی که دبیرکلِ آن شهید می شود، هرگز شکست نمی خورد
. توی این سرما نه بخاری داریم، نه شومینه. حتّا پول خرید نفت هم نداریم. این را که شنید، سریع فرستاد یک وانت آوردند. وانت که آمد، به زن فقیر گفت خانم، الآن به بچه ها می گم بخاری و فرش خونه ی خودم رو بذارن توی وانت. خونه تون کجاست؟ ** ساعتها بود که مشغول کار بودیم. شب از نیمه گذشته بود. دعوتمان کرد به خانه اش. نشستیم داخل یکی از اتاق ها و سید رفت برایمان غذا بیاورد. ام یاسر و بچه ...
گفتم حاجی اگه مایلی بیام خاطراتت کتاب کنم، خندید و گفت: حالا فعلا باشد برای بعد
فرار کرده بودم، رئیس برادر حاج غلام بود. انگار به حاج غلام رسانده بود. حاج غلام دست اصغر را گرفت و رفتند، همه مات و حیران من را نگاه می کردند، پسر تیمسار تو روستا بابام نمیدانم تو دوران خدمت سربازی توی جنگ کردهای زمان شاه چه شده بود که لقب تیمسار فرمانده اش بهش داده بود. این ماجرا یک دردسر شده بود، دهان به دهان، حالا دیگه بچه های اصفهانی و یزدی و تهرانی پادگان شهید باهنر تیپ ...
ستارگان مجازی (دوشنبه 23 بهمن 96)
اینه که شب چی بپوشه! مهناز جان بذار روز شروع شه بعد بهش فکر کن. شاهد اقدام اعتراضی ستاره حسینی هستیم به ترافیک تهران. به این شیوه خاص اعتراض در اصطلاح، اعتراض سگی گفته میشه! کی بهتر از تو که بهترینی....! دیدیم خودش از این چیزا بلد نبودا، پس بگو! خانم کاویانی، اولاً که شما وسط دعوا نرخ تعیین نکنین چون هنوز 150 تومن مونده تا بشه 5000 تومن. ثانیاً اونا باید ...
داستان عجیب زندگیِ بازیگر کارتن خواب/ زنده شدن بعد از یک هفته در سردخانه
من کوچیک تر بود و 2سال پیش توی سرمای زمستون یخ زد و مرد. من برای خودم توی دروازه غار بروبیایی داشتم. بعد از زندان قسم خورده بودم که سمت قاچاق نرم اما چون از قدیمیای دروازه غار بودم همه من رو قبول داشتن. با دلالی و جنس فروختن به تازه واردها پول درمی آوردم؛ جوری که هیچ وقت مواد همراه خودم نباشه و دوباره حبس نکشم. همیشه 6-5نفر دوروبرم بودن و به اونا هم جنس می رسوندم. دلم برای خماری کشیدنشون ...
روایت زندگی بازیگر مغزهای کوچک یخزده ؛ زنی که از کارتن خوابی به سینما رسید لادن ژاژه وند: در طلوع بی ...
لادن ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در 63 سالگی در نشست خبری فیلم مغزهای کوچک زنگ زده گفت: من متاسفم برای کسانی که فکر می کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده ام. به گزارش سلامت آنلاین این فقط روایتی از بخش کوچکی از زندگی لادن است که طی تصادفی شبانه در سال80 اتفاق افتاده است؛ زندگی ای که انگار دنباله بی انتهای درد و رنج و زنجیره تمام نشدنی مصیبت هاست؛ ملغمه ای از رنج های فردی و خانوادگی؛ زخم هایی که هم آدم ها به قلبش زده اند و هم روزگار د ...