سایر منابع:
سایر خبرها
...! آن ها می گفتند مصرف تریاک و شیره لذت خاصی دارد. من هم ادامه دادم تا این که معتاد شدم! همسرت از ماجرای اعتیاد تو خبر داشت؟ نه ! او نمی دانست و من به طور پنهانی مصرف می کردم تا این که روزی فهمید و زمانی از من طلاق گرفت که معتاد شده بودم! چرا دوران نامزدی شما تا چهار سال طول کشید؟ دست پدرم خالی بود از سوی دیگر هم می خواست مراسم عروسی خواهرم را برگزار ...
و طلا و جواهر به همراه دو گوشی موبایل گرانقیمت داخل آن بود. حدس زدم که کیف متعلق به کسانی است که میهمان شهر ما هستند. در آن لحظات یاد دوران خدمت سربازی ام افتادم. این دومین آزمونی بود که من در آن قرار گرفته بودم. سال 87 وقتی در پادگان صفر 5 کرمان خدمت می کردم چند روز مانده به عید نوروز با گرفتن مرخصی می خواستم به شیراز و نزد خانواده بازگردم که بیرون پادگان متوجه کیف دستی زنانه ای شدم که روی زمین ...
به گزارش آفتاب و به نقل از رکنا، زن 21 ساله که دست کودک خردسالی را می فشرد و در انتظار تولد دومین فرزندش روزشماری می کرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور کلانتری گذاشت و در حالی که عنوان می کرد می خواهم از همسرم طلاق بگیرم و زندگی خوبی را برای فرزندانم مهیا کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: 2 ساله بودم که مادرم پس از تحمل یک بیماری سخت از دنیا رفت ومدتی بعد پدرم با زن دیگری ...
اعتراف کرد متهم که در برابر مدارک پلیسی ناچار به اعتراف شد به مأموران گفت: آن شب مواد مصرف کرده بودم و ندا را مانند یک زن زیبا دیدم. وسوسه به جانم افتاد و در یک لحظه او را ربودم و مورد آزار و اذیت قرار دادم. قصد داشتم او را رها کنم اما ندا گفت ماجرا را به مادرش می گوید و همین مسأله باعث شد او را به قتل برسانم. آن شب، همسر و فرزندانم به میهمانی رفته بودند و من بعد از رها کردن جنازه در نزدیکی ...
او ریخته بود. در این شرایط وقتی فهمیدم آن زن جوان را به عقد موقت خودش درآورده حاضر شدم اجاره منزل و مخارج من و فرزندانم را بپردازد و آن زن هم در کنار ما زندگی کند. تصمیم داشتم فقط به خاطر این که سایه مردی بالای سرم باشد از هوویم همانند دختر خودم مراقبت کنم ولی آن زن همواره عامل اصلی مشاجره و درگیری های بین من و همسرم بود تا این که چند هفته قبل سیم کارتم را گم کردم در حالی که اینترنت آن ...
فهمیدم همسرم قاچاقچی موادمخدر است و همه سرمایه مرا نیز صرف خرید مواد مخدر کرده است. این در حالی بود که من دخترم را باردار بودم و در صورت اعتراض زیر مشت و لگد قرار می گرفتم. چند ماه بعد وقتی دخترم به دنیا آمد که همسرم دستگیر و به 10 سال حبس محکوم شده بود. تا این که روزی از زندان مرخصی گرفت و دیگر بازنگشت. در این مدت مرا مجبور می کرد تا به جای او پاسخگوی مشتریانش باشم دیگر از این موضوع خسته شده ...
...> خودم را انداختم روی تابوت و های های گریستم. داوود و دیگران هم. آقا ایستاد بالای سر آقاسید. چشمانش بارانی بود، حالاتش طوفانی. من اما، رعد و برق شدم. دلم می سوخت. تازه او را شناخته بودم، ولی حالا از همه جلو زده و پریده بود. رو کردم به آقا: آقا ... اینم سیدمرتضات ... شلوغ شد. من هم شلوغ شدم. همه آمدند. آقا که رفت، تازه جمعیت ریخت آن جا و ... ...
مستشار تشکیل شد محسن روبه روی هیات قضایی ایستاد و گفت: از بد رفتاری های پدرم خسته شده بودم. شب قبل از این ماجرا او بار دیگر سر غذا با مادرم درگیر شدم او با زنان زیادی در ارتباط بود و قصد داشت مادرم را طلاق دهد. صبح که بیدار شد قصد داشتم او را تهدید کنم تا دست از بد رفتاری بردارد. به همین خاطر برای ترساندن او چاقو برداشتم اما پدرم شروع به داد و فریاد کرد که با هم درگیر شدیم و من چند ضربه چاقو به او زدم ...
و تقریباً به طور مداوم، در طول چند هفته اول ادامه داشت. همسرم برایم صبحانه آماده می کرد و در طول خوردن من، بچه را نگه می داشت. بعد دوباره شیر می خواست. هنگامی که او در آغوش من به خواب می رفت، می ترسیدم او را زمین بگذارم، زیرا فکر می کردم ممکن است بیدار شود و بخواهد دوباره شیر بخورد. از لحاظ جسمی، ران و مچ دستم هنوز از بیمارستان ورم داشت. همیشه تشنه بودم و برای مدت کوتاهی برای بریده شدن ...