سایر خبرها
گفت وگوی متهم اصلی این پرونده را می خوانید: چطور دستگیر شدی؟ یک هفته قبل از شهرستان به تهران آمدم و پولی نداشتم؛ برای همین در این ساختمان مشغول شدم. من خیلی سال ها قبل گچکار بودم. دوشنبه بود که برای نهار تعطیل کردم. با بچه ها دورهم نشسته بودیم که مردی وارد اتاق شد و گفت که گشنه است و می خواهد هم لقمه ما شود؛ کنارم نشست و من هم به او بفرما زدم، تا این که آمدم یک لقمه از سفره بردارم، دستبند را به دستم زد. اتهامت را قبول داری؟ بله؛ من عباس را به قتل رساندم؛ دو گلوله به او شلیک کردم. اسلحه را از کجا آوردی؟ از ناصرخسرو خریدم. این کلت را همراه با چندتایی فشنگ حدود 2 میلیون و پانصد هزار تومان از آن جا تهیه کردم. کلت را برای همین کار خری ...
به گزارش نخست نیوز، عصر 21 تیرسال گذشته دو پسر جوان که دایی و خواهرزاده بودند در جریان یک دوئل عشقی با پاشیدن اسید روی دو جوان در حوالی پلی در محله استاد معین هردو را مصدوم کردند. این اقدام آنها باعث شد یکی از قربانیان اسیدپاشی بینایی یکی از چشمانش را از دست بدهد. با تشکیل پرونده قضایی درشعبه ششم دادسرای جنایی تهران و با دستور بازپرس مدیر روستا، تحقیقات پلیسی آغاز شد و سرانجام بعد از 16 روز ...
مایع ظرف مواد شوینده را به طرف دو نفر از آنها پاشید و بعد دو نفری فرار Escape کردیم. بهروز هم در بازجویی ها با اظهار پشیمانی حرف های دایی اش را تأیید کرد و گفت می خواسته از خودش دفاع کند و قصد آسیب زدن به پسر عمو ها را نداشته است. در حالی که تحقیقات از متهمان ادامه داشت پسر جوانی که در این حادثه یکی از چشمانش را از دست داده بود به دادسرای امور جنایی آمد و رضایت نامه کتبی خود را به بازپرس پرونده ارائه داد. بدین ترتیب پسر اسیدپاش با پرداخت دیه از قصاص چشم رهایی یافت. رکنا ...
خواهرم خریده بودم. با خواهرزاده ام بهروز راهی خانه خواهرم بودم که نگار با من تماس گرفت. او از من خواست به محل قراری که گفته بود بروم. او ادامه داد: با خواهرزاده ام به خیابان استاد معین رفتیم و در این میان من برای خرید آب معدنی به مغازه رفتم. بعد از دقایقی دو نفر از روی پل به سمت من آمده و با من دست به یقه شدند، یکی از آنها گاز اشک آور به من زد دیگری نیز با خود چاقو به همراه داشت، سپس نفر ...
پاستوریزه با بچگی من آغاز شد. این شیشه های کوچک شیر را خیلی دوست داشتم و پلو دوست داشتم و دیدم که پلو در خانه ما نیست. جیغ می زدم و می گفتم پلو می خواهم. شب باید نان و کره و مربا می خوردیم، باورم نمی شد و نصف حقوق پدرم را می دادند و فاقد کل حقوق بود، به خاطر شبنامه ها، پدرم را از دخانیات بیرون کردند و بعد رفت دارایی. در آنجا بعد از یکی دو سالی که در دارایی بود بردنش اداره درآمدهای ...