سایر منابع:
سایر خبرها
ز سنبل سایبان دارد / بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد است. ✦✦✦✦ بیت پنجم: به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم چو از دهان تو ام غنچه در گمان انداخت دیشب هنگامی که از چمن می گذشتم، غنچه مرا سردرگم کرد؛ به طوری که ندانستم اینکه می بینم غنچه است یا دهان تو و از این شباهت سرمست شدم و مستانه از بزمگاه چمن گذشتم. در گمان انداختن: دچار تردید کردن و به شک ...
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد ...
مالی کُلَّما قُلْتُ قَدْ داخل نماز شدم و حال مناجات را از من گرفتی در آن وقتی که به راز و نیاز پرداختم، مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم صَلَُحَتْ سَریرَتی وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسی عَرَضَتْ باطن و درونم نیکو شده و نزدیک شده از مجالس توبه کنندگان مجلس من، گرفتاری لی بَلِیةٌ اَزالَتْ قَدَمی وَحالَتْ بَینی وَبَینَ خِدْمَتِکَ سَیدی لَعَلَّکَ عَنْ ...
باور به آنکه ما فراتر از این چیزها هستیم، شکلی از برتری طلبی در جامه مبدلِ فروتنی. چه بسا این نوجوانانِ تک افتاده و غرق در اضطراب باشند که بیش از همه جذب کیرکگورِ جوان می گردند، اما این ما به اصطلاح بزرگسالان هستیم که بیش از همگان به این الگوی دویست ساله نیازمندیم. پی نوشت ها: • این مطلب را جولین باگینی نوشته است و در تاریخ 6 اکتبر 2013 با عنوان I still love Kierkegaard در وب ...
ندارند و آنقدر به والدین خود عشق دارند که خود را مقصر آسیب می دانند، به طور مثال می گویند؛ من بچه بدی بودم که پدر یا مادرم مرا کتک زد و دچار آسیب شدم، حتی به مشاوری یا پزشکی قانونی که قصد کمک دارند آنچه اتفاق افتاده را به ندرت بازگو می کنند. آمار آزار کودکان صعودی است یک روانشناس در این ارتباط در گفتگو با خبرنگار قدس آنلاین با اشاره به اینکه صدمات جسمی و روحی که تحت عنوان کودک ...
گذشته از بایدها و نبایدهای نگارشی و ویرایشی که در کتاب ابدا به آن ها توجه نشده است، در واقع مخاطب را در صورت سطرها با نوعی آنارشیزم کلمات و حروف درگیر می کند.اگرعمدی هم در القای چنین مفهومی از ویرانگی در ویرایش و پیرایش نهاده شده در سطرهای پیش روی مخاطب بوده باشد هم، چندان مقبول طبع حساس خوانندگان گندمی این سطرهای سپید نیست. چرا که انتظار بی قاعدگی در تقطیع را باید بر دوش هوش شاعر نهاد که دقیقا ...
نمی ماندم و می رفتم بیرون و بابت این مسئله خیلی کتک خوردم. مادرم نمی توانست مرا کنترل کند. بنابراین به پدرم می گفت و پدرم هم من را کتک می زد. بعد کم کم جایزه می گذاشت برای من و مکاتباتی با من داشت. صبح یک یادداشتی می نوشت و می زد روی آینه که اگر کوچه نروی مثلا پنج شنبه می رویم سینما. ما خویشتنداری می کردیم. این رابطه بین من و پدرم بود. یعنی یک جنگ توام با عشق بود. هم کتک می خوردم و هم عاشقانه دوستش ...