سایر منابع:
سایر خبرها
تعجب نگاهش کردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشک از گوشه چشمش جاری شد. ابراهیم ادامه داد: اگه جایی بمانی که دست احدی به تو نرسه، کسی هم تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره، این خوشکل ترین شهادته. گفتم: داش ابرام تو رو خدا این طوری حرف نزن. بعد بحث را عوض کردم و گفتم: بیا با گروه فرماندهی بریم جلو، این طوری خیلی بهتره. هر جا هم که احتیاج شد کمک می کنی. گفت: نه، من می ...
پایین انداختم و گفتم: آخه باباجون، من که دست و پا چلفتی نیستم. اگه واقعا دوستم دارین، بذارین برم. اینطوری هم پیشرفت می کنم و هم پول خوبی نصیبم می شه! پدر بی آنکه سرش را بلند کند، در حالی که مشغول غذاخوردن بود گفت: تو خیلی هم زرنگی اما گرگ زیاده. اتفاقا چون دوستت دارم دلم می خواد اسیر این خیالات نشی و همیشه با واقعیت زندگی کنی! دیگر نمی دانستم چه بگویم. اگر پدر راضی نمی شد ...
خواهش میکنم...و ایشان اصرار می کردند که نه شما باور نمی کنید که من کار داشته ام. آخر به ایشان گفتم که آقای نوروزی من اجرا دارم D: اجازه دهید که من بروم !تلفن را قطع کردم و شروع به خواندن کردم. 22.هنری که تا به حال رو نکرده اید: دوستانم به من لطف زیادی دارند و می گویند تو علاوه بر خوانندگی می توانی یک برنامه را بدون مجری اداره کنی. البته یک هنر دیگری هم دارم ...
مستعفی شدم خانواده ام نگران بودند و نمی خواستند راحتیمان رو از دست بدهیم اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و گفتم من میروم تبریز و درب گجیل لبو فروشی می کنم اما نمی خواهم در آینده اسم بازنشسته روی من باشد.نمی خواهم بروم پارک و منتظر مرگ باشم. به اعتقاد من آدم فنی، بازنشسته نمی شود تنها فقط می میرد. البته زمانی که نیروی هوایی هم مشغول بودم بعد از ساعات اداری به عنوان تعمیر کار یخچال مشغول بودم و به ...
دز کهنسال آن پایین مثل پهلوانی پیر که بعد از باران چند روزه جانی دوباره یافته، خشمگین و پرغرور پایش را به دامنه لنگرکوه می کوبد و می رود؛ می رود که برسد به دشت ها و کوه ها و زمین های تشنه پایین دست و غرش بی امانش لرزه می اندازد به تن ما که 60-50 متر بالاتر معلق مانده ایم وسط رودخانه؛ توی گرگر (وسیله ای آهنی برای جابه جایی از میان رودخانه) کوچک آهنی زنگ زده که نه راه پس دارد و نه راه پیش. باد هم مثل هیولایی خوشحال از شمال به جنوب، گرگر را موذیانه تاب می دهد تا ترس بیشتر بر دست های لرزان و عرق کرده مان که محکم سیم بکسل را چنگ زده، چیره شود. ...
اذیتمان کند حرفهای مردم آزامان می دهد." بعد از آن آقای نریمانی از یکی از دوستان شاعر خود خواستند شعری در این زمینه بسرایند. ایشان آن شعر را خواندند. شعر در مورد شهدای مدافع حرم است که هر وقت آن را گوش می دهم آرام می شوم. این شعر در مناسبت های مختلف برای شهدای مدافع حرم خوانده شده و بسیار تامل برانگیز است. "دلم یه جوریه، ولی پر از صبوریه/ چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه/ منم ...