سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش خبرنگار ما، بیست و پنجم اردیبهشت سال 95، مأموران پلیس تهران از قتل مرد میانسالی در طبقه 13 برجA3 در سعادت آباد باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به بابک 56 ساله بود که با ضربات چاقوی باجناق سابقش که پسردایی او نیز بود کشته شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی همسر مقتول که پرستار اتاق ICU نیز بود به مأموران گفت: پسر دایی همسرم به نام هادی که معتاد و بیکار است 10 روز قبل در ...
. 15 روز از اعزامش می گذشت که در یک عملیات سعی می کند دوستش را نجات بدهد، اما یک گلوله به کتفش می خورد و مدتی در تهران بستری می شود. آن روز ها بچه ها به صورت شیفتی از پدرشان پرستاری می کردند. باید از شب تا صبح با یخ دست پدر را خنک می کردند تا عصب دست آقا مصطفی از کار نیفتد. وقتی همسرم را بعد از مدت ها به آران و بیدگل آوردیم آنقدر خون از بدنش رفته بود که هیکل تنومندش لاغر شده بود. من خودم وقتی کفش ...
در صفحه رادار هواپیمای خودم ردیابی کردم. با نزدیک شدن بیشتر متوجه شدم که قادر نیستم روی آنها قفل کنم و آنها را از دور، هدف قرار دهم آنها به وسیله دستگاه های الکترونیکی مخصوصی مانع کار من می شدند. اولین و دومین هواپیمای دشمن را پی درپی هدف قرار دادم ناچار آن قدر نزدیک تر رفتم که به راحتی در دید چشمی من قرار گرفتند. یکی از آنها را به عنوان هدف در رنج راداری (برد راداری) خود ...
هفت بعد از ظهر قرار بود باهم دکتر برویم و آزمایشهایش را نشان دهیم. زودتر از من از در حیاط بیرون رفت و من همین که پایم را از در گذاشتم بیرون، سوختم. پشت در قایم شده بود. با فاصله خیلی نزدیک اسید را پاشید روی سر و صورتم. سر شب بود و نه عینکی به چشم داشتم نه چیزی. جیغ زدم و افتادم زمین تا اینکه بچه ها آمدند سراغم. هیچ کس نمی دانست باید با من چه کند! اگر آب گرفته بودند توی صورتم، توی چشمهایم شاید این ...
...، می گوید: ماهیانه با 120 ساعت اضافه کار حدود یک میلیون و 200 هزار تومان حقوق و مزایا می گیرم و اگر ارث پدری نبود و صاحب خانه نمی شدم قطعا دچار مشکلات زیادی بودم. علی می گوید: یک فرزند پسر 24 ساله و یک دختر 6 ساله دارم. پسرم از لحاظ سنی در شرایط ازدواج قرار گرفته اما نه می توانم برای آغاز زندگی مشترک او کاری کنم و نه سرمایه ای دارم که برایش بفروشم. منصور یکی از همکاران علی نیز به جمع ...
در حد نهایت است. من جوری با همسرم، بچه ام، مردم و با دامادم حرف می زنم که دلش می سوزد، این ظلم است. من به شکلی نگاه می کنم که طرف از نگاه من دلگیر می شود، این ظلم است. من به گونه ای حرف می زنم که طرف رنج می برد؛ به او می گویم اگر این دو گونی برنج، ده کیلو گوشت و هفت-هشت تا مرغ را برای ماه رمضان به درِ خانه ات نمی دادم، ماه رمضان چطوری به تو می گذشت؟ این تحقیر و ظلم است! نظام جهان بر ...
تجربه را تکرار کند. در مورد این فیلم هم، چون رابطش خودم بودم همه چیز را می دانم. دکتر کوشان پدر سینمای ایران شد، چون سینما را ساخت. او به فکر گیشه بود و می گفت: اگر سرمایه برنگردد فیلم دیگری تولید نمی شود. برای جذب گیشه هم از مشاهیر استفاده می کرد. آن زمان که من بالا ترین دستمزد را با 20 هزار تومان می گرفتم 100 هزار تومان به تختی پیشنهاد داد. یادم هست نتوانستم به دکتر نه بگویم و قرار شد من به ...
زیبای یزد می رسد می رفتیم تا زمستانمان را به بهار یزد گره بزنیم اما سرنوشت داستان زندگیم را آنگونه که خود می خواست نوشت. همسرم خسته کار بود و راه، فرمان خودرو را به من سپرد تا چشمانش را به خواب بسپارد و جانی تازه کند. آفتاب تابان با کویر و جاده دست به یکی کرده بودند و سراب ماحصل این اتحاد طبیعت بود. برای یک لحظه هدایت خودرو از دستانم خارج شد؛ همسرم سراسیمه و برای ...
هفت سال از ازدواجمان گذشته بود که بچه دار شدیم وزندگی خوبی داشتیم اما ناگهان سرو کله حمید پیدا شد. او خواستگار خواهر زنم بود اما آنها جواب منفی دادند. مدتی گذشت وقتی برای کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمی آمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این پسر به خانه شما رفت و آمد دارد؟ چرا دیشب ...