سایر منابع:
سایر خبرها
آدمی که ترس از برکناری ندارد، رفته رفته تبدیل به غده می شود. وقتی مردم خودشان شخصی را برای چند سال به ریاست انتخاب کنند این آدم هر چه هم بد باشد... می گوید، خوب، من پنج سال دیگر از رئیس جمهوری... وقتی افتادم، پدر من را مردم درمی آورند. اگر به کسی یک ظلم کرده باشم، این ها پدر من را درمی آورند. حالا قدرت دست من است؛ بعد از پنج سال دیگر یک آدمی هستم مثل سایر مردم. آیت الله گفت که در چنین حکومتی، مقدرات ...
ضرباهنگ موزون دانش اجتماعی هادی خانیکی استاد دانشگاه خبر کوتاه بود و البته جانکاه؛ دکتر سیدمحمدامین قانعی راد که در کارزاری دو ساله و بی امان برای زندگی همواره پیروز این میدان بود، به ناگاه تن دردمند خود را به مرگ سپرد. او خود نشانه تپیدن قلب دانش اجتماعی در میان جامعه بود و با گسترده کردن دامنه کنشگری هایش بویژه پس از ابتلا به بیماری پیشرفته سرطان، انتظار و احتمال از پای افتادن و مردن را مدام به عقب می راند، اما واقعیت تلخ تر از شیرینی خیال بود و چنگال درد جامعه شناس مردم مدار را به تخت بیمارستان کشاند و در کمتر از دوازده ساعت او را به آستانه جانان رسانید. مرگ ناباورانه این ویژگی را دارد که در فضای ذهنی خبر می سازد و چشم ها و گوش ها را برای دیدن و شنیدن مساعد می کند. چنین بود که در این دو روزه رسانه ها و شبکه ها اندوه یادهای برانگیزاننده، تأملات دانشورانه و نوشتارهایی متفکرانه درباره قانعی راد و اندیشه ها و تجربه هایش نشر و بازنشر دادند و نشان دادند که جامعه علمی و مدنی بی حافظه و بی خاطره نیست. می توان به این خود انگیختگی اجتماعی و اخلاقی در دایره دانش و مدنیت امید بست و سپاسگزار این تلاش های ارزنده اهالی اندیشه و نظر بویژه از سوی دوستان و همکاران و دانشجویانش بود که بیشتر از مرگ به زندگی می اندیشند و به دیدن علائم حیات و بزرگ داشتن آنها حساسیت و علاقه نشان می دهند. نزدیک به سی سال است که با قانعی راد آشنایم و در جهان زیست های مشترکی با او به راه های پرفراز و فرودی در کنشگری علم و فرهنگ و جامعه و سیاست قدم گذاشته ام و می خواهم روایت این همزیستی ها و هم سفری ها را در یک جمله بگویم، که او نیز مانند بسیاری از آنها که این روزها نوشته اند و می نویسند برای ایران و مر ...
و لبخندی و یکی دو کلمه پیش پا افتاده در تأیید خوب بودن و اینکه زندگی، همین است . نیاز به حرفی دیگر نبود جز این حرف آخر که: می دانی دکتر! از رفتن نمی ترسم، اما نمی خواهم ناتوان باشم! و من هم با تأیید حرفش گفتم: دکتر جان! هیچ چیز معلوم نیست؛ همه مان همین را می خواهیم! کاش برای همه مان هم همین طور باشد! می دانستم که از حرف های بی ربطی که شاید در اینگونه موارد بر زبان کسی بیاید اصلاً خوشش نمی آید و هر ...
یا یک اتاق فکری که با حضور جوانان هنرمند و تازه نفس و یا حتی پیشکسوتان تشکیل شده و به بررسی مشکلات و چالش های حوزه فرهنگ و هنر بپردازد، نداریم. از طرفی بحث هم افزایی در تمامی حوزه های محکوم به ترقی و توسعه نیاز اصلی است اما اینکه در حوزه هنر که جایگاه چندان مناسبی از منظر بسیاری از متولیان و گاه حتی بسیاری از مردم ندارد، هم افزایی نداریم این خود می تواند دلایل عمده ای داشته باشد که فقدان اتاق فکر ...