سید جلال حسینی: پوشیدن پیراهن منقش به تصویر شهدا نذر همسرم است
سایر منابع:
سایر خبرها
شمارش معکوس برای تخریب خانه پدری فروغ
اختیار انجمن ها و گروه های ادبی قرار بگیرد.البته این مشکل فقط مربوط به خانه جلال نیست و به همه مربوط می شود. یکی از کارهای خوبی که دانشگاه تهران کرده است خانه آقای مقدم نزدیک حسن آباد را بازسازی کرده؛ هم موزه است و هم کافی شاپ، تا مردم هم استراحت کنند وهم نظاره گر بخشی از تاریخ مملکت شوند. مجابی پیشنهاد می دهد که این خانه ها باید کاربری برای اهالی قلم داشته باشد و محلی برای رفت و آمد مردم ...
فرشاد احمدزاده: با کسی مشورت نکردم چون اصلا معلوم نبود به اینجا بیایم
و همه باید به این اسم احترام بگذاریم؛ مطمئن باشید پرسپولیس همان روند خوب قبل را ادامه می دهد و به موفقیت می رسد. * بعد از رفتن به لهستان، با بازیکنان پرسپولیس ارتباط داشتید؟ فرشاد احمدزاده: هر روز با بچه های پرسپولیس تماس تصویری دارم؛ با کمال و محسن(مسلمان) که روزی 6-5 بار صحبت می کنم؛ با علی علیپور، امید عالیشاه، بیرانوند، آقا سید جلال که خیلی به من لطف دارد و ...
نگاهی به مستندهای مجموعه پرتره دوبلورها
به جریان نوستالژی و اقبال عمومی به خاطره بازی با دهه های پیشین به ویژه با دهه شصت شمسی و حضور پُررنگ دوبلورها در بسیاری از آثار سینمایی ایران و جهان و برنامه های تلویزیونی و رادیویی و آثار انیمیشن ارتباط دارد یا گمان می رود شبکه مزبور قصد نوعی تجلیل و پاسداشت از آنان در سنین کهنسالی و دوران بازنشستگی داشته تا قبل از آن که دیر شود، دوبلورها بتوانند برشی از زندگی شان را این بار در قاب تلویزیون ...
متین ستوده در فصل شکار بادبادک ها
نویسنده اجرا کرد چرا که جلال تهرانی تنها کسی است که می داند در این متن ها به دنبال چیست و چه اتفاقی باید رخ دهد. من به کمک کارگردان تلاش کردم بدون این که همچون تیپ یا شخصیت های متفاوت نمایش رفتار کنم و تغییرات بنیادین در لحن به وجود بیاورم، شخصیت های دیگر نمایش را روایت کنم و دیالوگ هایی که میان من و سایر شخصیت های متن برقرار می شود، بدون تیپ سازی کاملا مشخص اجرا شو تا تنها یادآوری کند که شخصیت ها با ...
خانه پدری شاعر معاصر ایران در یک قدمی تخریب قرار دارد تنها چند روز تا نابودی خانه فروغ فرخزاد
خانه نفس می کشید. آخ نگفت در همه این سال ها. حالا هنوز کفنش خشک نشده، ورثه می خواهند بکوبند و آپارتمان بسازند. این ها را پیرزن خانه کناری می گوید. دختر جوانی که کنارش ایستاده حرف هایش را قطع می کند: خانه فرخزاد هویت این کوچه است. من سنم قد نمی دهد اما خاطره های یکی از بزرگ ترین شاعران زن ایران را نباید برای چهار طبقه آپارتمان تخریب کرد. ما که رضایت نداریم. شما که خبرنگاری، نمی توانی کاری کنی؟ ...
از آینه متنفریم
بهبود حال تان نکند. شاید بهتر باشد به آرزوهای تان فکر کنید. آرزوهایی که می توانید با تلاش به آن ها برسید. قدری از آرزوهای تان بگویید. آرزو طاهرآبادی: من از آینه متنفرم. مدت هاست که خودم را در آینه ندیده ام. سوختگی ما را از همه چیز محروم کرد. من هم دوست داشتم که ساز بزنم زیرا آهنگ های ملایم تنها چیزی هستند که قدری آرامم می کنند اما انگشتی برای ساز نواختن ندارم. دوست دارم ابرو داشته باشم ...
تهران دیگر پروانه ندارد
بیشتر است و علاقه به طبیعت را در هم می توان گفت وجود دارد. من هم مثل همه از بچگی به طبیعت علاقه داشتم اما فرق من این بود که اینقدر شدید شد که من پایش ایستادم. مهم ترین مسئله این است که وقتی یک رشته را انتخاب می کنید به هیچ وجه از آن کوتاه نیایید. پشتکار است که شما را به سر منزل مقصود می رساند. من چند روز گذشته به دلیل اسباب کشی منزل که از طبقه چهارم بود و آسانسور هم وجود نداشت بسیار خسته ...
گشایش قفل اسطوره ارسطو
زمانی که کلمه چرا پیدا شد، فلسفه نیز پدید آمد. یعنی فلسفه پاسخی به چراهاست. بنابراین ممکن است که کلمه فلسفه را در ایران باستان پیدا نکنیم، اما طرز تفکر فلسفی در ایران باستان داشته ایم. اما در مورد اینکه تا چه میزان یونانیان از ما متاثر شده اند و بالعکس، کتاب یونانیان و بربرها نوشته زنده یاد امیرمهدی بدیع است که به خوبی روشن می سازد جایگاه ما و یونانیان چه بوده است. البته باید در نظر داشت ...
دختران شین آبادی: از آینه متنفریم
ناامیدی کمکی به بهبود حال تان نکند. شاید بهتر باشد به آرزوهای تان فکر کنید. آرزوهایی که می توانید با تلاش به آن ها برسید. قدری از آرزوهای تان بگویید. آرزو طاهرآبادی: من از آینه متنفرم. مدت هاست که خودم را در آینه ندیده ام. سوختگی ما را از همه چیز محروم کرد. من هم دوست داشتم که ساز بزنم زیرا آهنگ های ملایم تنها چیزی هستند که قدری آرامم می کنند اما انگشتی برای ساز نواختن ندارم. دوست دارم ...
چرا سید جلال لباس منقش به تصاویر شهدا بر تن می کند؟
کند که اتفاق جالب و تاثیرگذاری محسوب می شود . وی گفت: این موضوع نذری است که برای همسرم هست و من آن را می پوشم. برای من بحث شهدا با همه مسائل دیگر فرق می کند. احترام آنها به همه مردم ایران واجب است و من هم تلاش کردم با این کار یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارم. این تصمیمی است که من و همسرم با هم گرفتیم و تا زمانی که بتوانم این کار را انجام می دهم. امیدوارم با این کار توانسته باشم ...
سفر به کبک و تجربه دنیایی متفاوت و دیدنی
...، بی مهرگان و پستانداران دریایی. در کنار همه این موجودات در این آکواریوم مسئولان به نگهداری دو عدد خرس قطبی و چند عدد گراز دریایی و سیل نیز مبادرت ورزیده اند. اگر برای بازدید از این مجموعه سری زدید باید بدانید که تنها این موجودات زنده باعث ایجاد ساعاتی خوش برای شما نخواهد بود بلکه در کنار این ها آکواریوم دو کبک رستوران و محوطه پارکینگ هم برای شما مهیا کرده و در کنار این ها یک محوطه برای بازی ...
قدر راه های رفته ام را می دانم
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) _مریم شهبازی:خاطره چندانی از روزی که با صادق هدایت و پدر سر یک میز کافه نادری نشستند و او پرتره اش را کشید به یاد ندارد، حق هم دارد، از کودک چهار- پنج ساله که نمی توان انتظار به یادآوردن جزئیات را داشت. با این همه وقتی بحث چند سال بعد و آن دورهمی های خانوادگی با سهراب سپهری، اخوان ثالث، جلال آل احمد و سیمین به میان می آید لبخندی بر پهنای صورتش نقش می بندد و از تأثیری می ...
خاطراتی از زبان دوبلور پدر پسر شجاع +عکس
در دوبله اولش نبودم، اما با آقای خسروشاهی در پدرخوانده های یک و دو و سه صحبت کردم. * آقای خسروشاهی این فیلم ها را برای شبکه ویدیویی دوبله کرد. -بله و هنوز هم کاست های وی اچ اس دوبله این فیلم ها را دارم. با وجود این که دی وی دی و تکنولوژی های جدید آمده، هنوز این کاست ها را نگه داشته ام. * یادتان هست پدرخوانده در چه استودیویی دوبله شد؟ -فکر می کنم مسترفیلم بود، چون ...
صدای دلنشینِ "جلال مقامی" در کرج طنین انداخت
جلال مقامی در پاسخ به تشویق ها و ادای احترامِ حٌضار گفت: ما به آن مقصدِ عالی نتوانیم رسید/ هم مگر پیش نهد لطفِ شما گامی چند. باور کنید، باور کنید و باور کنید من خودم را در این حد نمی بینم که این طور تشویق و تقدیر شوم. خدا همه شما را حفظ کند. همیشه می گویند تنها صداست که می مانَد. یک ذره از صدای من اما مانده است. زمانی که به من خبر دادند که دیگر نمی توانم گویندگی کنم با خودم گفتم من 60 سال است که ...