سایر خبرها
. اگه الان کار بدن بهم، عالی تحویل میدم و حاضرم دو سه برابر یه کارگر افغانی کار کنم. اما وقتی صبح کسی کارگر نمیخواد، ناامید نمیشم و ضایعات جمع می کنم می فروشم. حتی سراغ تراکت های تبلیغاتی هم رفتم که کاری پیدا کنم اما وقتی سر و وضعمو می بینن، بی اعتنایی می کنن. ضامن یا وثیقه هم می خوان. تمام زندگی من همین یکی دو دست لباس و کارتنه. چند ساله اومدم تهران. تمام شهرها مثل قم، شیراز، اصفهان و ...
بدانند این ورزشکار موفق در زندگی خود واقعاً چه از سر گذرانده و چه احساسی داشته است. فلپس چندی پیش قدم بزرگی در زندگی اش برداشت و اعلام کرد که در گذشته با اختلال کم توجهی- بیش فعالی دست و پنجه نرم می کرد: من بچه هایی رو می دیدم که همه تو همون کلاس بودن و رفتار معلم ها با اون ها با رفتاری که با من داشتن فرق می کرد. یکی از معلم هام به من می گفت هیچوقت هیچی نمیشم و امکان نداره آدم موفقی بشم. اما فلپس ...
ابزاری و عالم ماده محروم کردن انسان از دستیابی به حوزه های دیگر معرفتی از جمله وحی و شهود و بخش مهمی از قلمرو هستی (ماوراء) و در واقع نادیده انگاشتن بخش مهمی از نیازهای فطری و اساسی انسان مثل خداجوئی و خداپرستی و جاودانه طلبی انسان است. 5- هر کسی بر اساس عقل ادعا می کند شیوه او برای ساماندهی زندگی اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی صحیح تر است از این رو اتفاق نظر بر سر یک شیوه واحد بسیار دشوار ...
تفریحی شیشه مصرف می کردم. اینطور نبود که اگر مصرف نکنم، بدن درد داشته باشم، اصلا. اولین بار شوهر خواهرم برایم مواد خرید مجددا می پرسم، کی مصرف شیشه را آغاز کردی؟ می گوید: یک روز رفته بودم خونه خواهرم، شوهر خواهرم بهم گفت سمیه بیا کوکائین مصرف کن. قبول کردم. بعد از اینکه مصرف کردم بهم گفت، حالت خوبه؟ گفتم حس ندارم. خواهرم به شوهرش گفت که براش شیشه بگیر. شوهر خواهرم زنگ زد یک ربع ...
شروع کرد به باز کردن گله ای هرویین که به هزار زحمت خریده بود و در همان لحظه، پیرمرد صاحبخانه از راه رسید و تهدیدها از همان لحظه شروع شد: وقتی فهمید مواد دارم، بهم گفت باید با من راه بیای تا به مامانت نگم معتادی. منم می ترسیدم لو برم، واسه همین قبول کردم کاری که می گفت رو انجام بدم. تجاوز؛ حاصل تمام نداشتن ها و نبودن های زندگی هلیا بود: اولین بار اون جا به من تجاوز شد. به مادرم چیزی نگفتم ...