سایر منابع:
سایر خبرها
همه اش از جنس نور بود را برایمان متصور می شود؛ همان جبهه هایی که مردانی از جنس برادران و پدرانمان در آن حاضر شدند تا ایران اسلامی آباد بماند و در برابر ظلم سر خم نکند. وقتی با تَه لهجه مشهدی از حضورش در جبهه های حق علیه باطل میگفت، فقط 18 سال سن داشته و به قول خودش آخرین زنگ مدرسه را به نگارش انشاء زندگی مشق کرده بود. پدر مخالف حضورش در جبهه ها بود و مادر مشوقش؛ انگار خیلی شانس آورده بود ...
معروفش در فیلم پایان نامه دوره دانشجویی بهناز جعفری که سر مزار مرتضی آوینی با بغض می گفت دیگر نمی خواهد فیلم جنگی بسازد. مگر قسم خورده که فقط فیلم جنگی بسازد و... اما حاتمی کیا خیلی زود برگشت و فیلم های جنگی ساخت. کاری که در آن استاد است. از دیده بان تا به وقت شام او را به تسلط در این ژانر می شناسند. حتی اگر روبان قرمز ، آژانس شیشه ای یا موج مرده بسازد. مهدویان هم انگار ساخته شده ...
را تا ساعت دو ظهر پخش کرد و در اخبار ساعت دو نیز یک خبر کوتاه اعلام کردند. همه دنیا را از دست دادم از زمین و زمان آتش می بارید چند بار موجی شدم ولی آن موقع به فکر جان خود نبودم به فکر تهیه گزارش بودم. تنها دستگاهی که برای ضبط صدای رزمندگان داشتم دستگاه ضبط ریلی ناقرا بود حتی وقتی چند بارپشت سرهم موج زدند طلق دستگاه شکست آن لحظه انگار همه دنیا را از دست دادم. ما این ...
ما بچه های دهه 50 یکی از سرگرمی هامون این بود که شب ها هواپیما های بمب افکن عراقی را که مثل یک ستاره متحرک بود شناسایی کنیم و به هم نشون دهیم غافل از اینکه چه بسا همان هواپیما بمبی را بر سر ما اندازد. یا روز ها وقتی موشک ها را می دیدم انگار اسباب بازی دیدیم و ذوق زده می شدیم. تا ااینکه یک روز موشک به میدان پرستو یا کتابی برخورد کرد و ما بچه های محل از نیرو های اتش نشانی و امدادی زودتر به صحنه ...
...، طوری می کوبدش که وقتی بسته می شود - انگار جایی از آقای راننده لای در مانده باشد – صدای ناله ای از پشت فرمان به گوش می رسد. این تیک وسواسی راننده های تاکسی به حدی تابلو است که بعضی ها را به فکر سوء استفاده از نقطه ضعف طرف می اندازد. اصلا کار سختی نیست، فقط کافی است بعد از پیاده شدن، در تاکسی را با بیشترین قدرتی که در دست تان دارید به سمت بسته شدن پرتاب کنید. بی توجه به صدای جیغ و ناله ...
با این عنوان که برویم پیش لشگر امام حسین. اکثر بچه هایی هم که با آن تویوتا آمدند، هنوز هستند. جاده خاصی هم نبود. همان مسیر تردد ماشین ها بود. رفتیم تا به نزدیکی یک خاکریز رسیدیم. تعدادی تانک دیدیم، ولی نمی دانستیم که عراقی اند. شهید همت هم که اصفهانی و همشهری حسین خرازی بود، درآمد و گفت: بابا، این حسین انگار مغزش کار نمی کند. چرا سر لوله تانک ها را این طرفی گرفته؟ یعنی این قدر اطمینان داشت که ما ...