سایر خبرها
جاها دوست ندارم؛ من از مترو و اتوبوس استفاده می کنم؛ مثلا دیروز در مترو پسری جلو آمد و گفت؛ شما همان مجریه هستید؟ من هم گفتم؛ بله. او گفت؛ من ده هزار تومان بردم. او با دوستش سر من شرط بسته بود یا برخی جلو می آیند و ماچ می کنند اما من با این مشکل دارم. در ایام نوروز برای خرید به بازار رفته بودیم که همه جلو می آمدند و ماچ می کردند گاهی هم برعکس است؛ مثلا یک نفر از شما خوشش نمی آید جلوی شما می پیچد و فحش می دهد ولی صبر آدم نیز حدی دارد؛ ولی در کل لذتی که در شهرت وجود دارد بسیار بیشتر از این ایرادهای کوچک است ...
...، ولی در سریال حکایت های کمال هم می بینید که کمال دارد کار و تلاش می کند، کمک می کند و فکر نمی کند همه چیز را باید پدر و مادر به او بدهند. این یک کار آموزشی و تعلیمی است. سریال حکایت های کمال که از کتاب برگرفته شده، همین است. واقعاً بچه ها فکر می کنند در نسل گذشته همه چیز اینطوری بوده، مترو بوده، امکانات بوده و همه چیز بوده! بچه ها در گذشته خیلی چیزها را نداشتند و باید ببینند و قدر ...
نه گران و نه ارزان تا حدی در دسترس است که مشتریان کم سن و سال این فروشگاه برای خرید آن دست به جیب می شوند. خوش برخوردی و حوصله ای که لطفی، صاحب فروشگاه دارد این اجازه را به مشتریان می دهد تا با اطمینان خاطر طبقات را برای آنچه که می خواهند زیر و رو کنند؛ به پیشخوان نزدیکتر می شوم و می گویم: هر مارکی که بخواهیم دارید؟ لطفی که نگاهش به کارمندانش است تا کار مشتری را راه بیندازند ...