بی غیرت شده بودم و به سرنوشت دختر 13 ساله ام توجه نداشتم !
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی دختر روستایی گوشی هوشمند خرید / فرار از خانه برای دیدن پسر تلگرامی
طوری که بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع راهنمایی دیگر اجازه ادامه تحصیل نیافتم چرا که برای ورود به دبیرستان باید روستا را ترک می کردم و به نیشابور می رفتم. پدر و مادرم نیز پیر و ناتوان هستند و توجهی به من نمی کردند به همین خاطر کار روی زمین های کشاورزی را شروع کردم تا این که بدون اجازه خانواده ام و با کمک دختر همسایه گوشی تلفن هوشمند خریدم و بدین ترتیب وارد شبکه های اجتماعی شدم. همواره با خودم می ...
مادرم وقتی پدرم زندان بود همه چیز را فروخت و با "م" ازدواج کرد
. یک سال بعد از این ماجرا وقتی پدرم برای آخرین بار از زندان آزاد شد، برایمان خبر آوردند که مادرم با م ازدواج کرده و با فروش ملک و املاک ماشین و خانه خریده است. آن زمان من در کلاس سوم ابتدایی ترک تحصیل کرده بودم و کمبود محبت مادری را با تمام وجودم حس می کردم و به کسانی که مادرشان را صدا می زدند حسادت می کردم. سال ها می گذشت اما همواره حرف های دیگران درباره مادرم مرا آزار می داد. ...
ماجراهای هولناک یک سرخپوست
چند روز قبل نیروهای کلانتری شفای مشهد در یک عملیات هماهنگ و ضربتی، باند معروف به سرخپوست را در حالی متلاشی کردند که با دستگیری اعضای این باند راز ده هافقره سرقت های باتری و اموال داخل خودروها فاش شد. به گزارش خراسان، در این عملیات که در راستای مبارزه با سرقت در شب های کرونایی و با صدور ستوری از سوی سرهنگ عباس صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) صورت گرفت، نیروهای گشت انتظامی با شلیک تیرهوایی ...
سرقت کفش های حسن تفتیان
. کفش هایم را با خودم آورده بودم و در کیفم بود، اما در ورزشگاه ناگهان متوجه شدم کفش هایم نیست. نماینده ایران در المپیک توکیو افزود: بعد از این مسابقات، اردوهایم را در فرانسه برای المپیک آغاز می کنم. در 8 مسابقه بین المللی در سطح لیگ الماس و ورلدچلنج ها شرکت خواهم کرد. امیدوارم 11 مرداد روز دوومیدانی ایران در المپیک باشد و اتفاقی خوب رقم بخورد. حضور در رقابت های مشهد برایم هیجان زیادی داشت. اصلا شرایط مسابقه را نداشتم، اما چون مشهد میزبان بود در آن شرکت کردم. وی افزود: کفش هایی که برای مسابقه پوشیدم برایم بزرگ بود و حتی در استارت هم تعادلم را از دست دادم. ...
سرقت کفش های دونده المپیکی خراسان رضوی در رقابت های بین المللی مشهد
به گزارش مشهد فوری ، حسن تفتیان عصر امروز در جمع خبرنگاران اظهار کرد: کفش هایم را گم کردم اما اگر کفش هم نداشتم به عشق این مردم پای بهت هم می دویدم، هم موقع استارت اول زمین خوردم هم تعادلم را انتهای خط از دست دادم. دونده المپیکی خراسان رضوی با بیان اینکه شرایط مسابقه این گونه است و گویا من شانس ندارم، عنوان کرد: همه چیز خوب و عالی بود، شرایط خوب پیش می رود فقط اتفاق خیلی بدی که افتاد و ...
مرگ مشکوک پسر جوان هنگام تفریح
پسرم که خودروی مرا سرقت کرده اند و در مرگ پسرم مقصر هستند. یکی از شاهدان هم گفت: داخل کوچه بودم که خودروی پرایدی که چند پسر جوان سرنشین آن بودند توقف کرد و پسر زخمی را از داخل خودرو به بیرون پرت کردند و بعد به سرعت از محل گریختند. به سرعت به کمک پسر زخمی رفتیم که متوجه شدیم حمید پسر همسایه است. او قادر به حرف زدن نبود که با اورژانس تماس گرفتیم و او را به بیمارستان منتقل کردیم، اما ...
تشکیل باند سرقت پس از رهایی از زندان
زده است که خیلی زود خودم را به اینجا رساندم. پدرم گفت که سارقان چهار مرد مسلح بودند که پس از تخریب در وارد شده و یک کیلو طلا، مقداری پول و تعدادی از لوازم با ارزش خانه را سرقت کرده اند که درخواست رسیدگی دارم. بعد از مطرح شدن شکایت پرونده به دستور قاضی به اداره 17 پلیس آگاهی تهران فرستاده شد و تحقیقات در این باره به جریان افتاد. مأموران پلیس در اولین گام با حضور در محل و بررسی میدانی ...
نابینا شدن مرد حجره دار بعد از درگیری با مشتری
تیرکمان به چشمم زده بود هر چه بود بر اثر این حادثه کور شدم. بیشتر بخوانید: کری خوانی چند پسر نوجوان به قتل ختم شد پیمان در ادامه گفت: من در میدان تره بار با هیچ کسی خصومت نداشتم و حالا به مسعود مشکوک هستم فکر می کنم بعد از دعوای آن روز صبح او به خاطر کینه ای که از من به دل گرفته بود دست به چنین کاری زده است. با این شکایت پلیس از وی خواست تا چنانچه ...
ناگفته های حمیدرضا جلایی پور از مجاهدین خلق، بهزاد نبوی، درگیری های کردستان و اعدام 59 جوان مهابادی
.... *دقیقاً چند سال تان بود؟ 22، 23 ساله بودم. وقتی فرماندار نقده شدم، دربان مرا راه نمی داد تا اینکه حکم را نشان دادم *سال 58 را روایت می کنید؟ ما بیست روز بعد از جنگ نقده در فروردین 58 رفتیم نقده. یک شبه که فرماندار نشدیم. کلی آنجا کار کردیم و اهالی می شناختندمان و لطف داشتند. گفتم من کلاس می گذاشتم، همین آقای زریباف دنبال جهاد سازندگی ...
بخشش مادر به خاطر دختر
مغازه سیگار بخرد. وقتی از مغازه برگشت حمید از دخترمان بقیه پولش را خواست که دخترم گفت سیگار گران شده است و فروشنده به او پولی نداده است. شوهرم با کابل به شدت دخترمان را کتک زد به طوریکه طاقت نیاوردم و با شوهرم درگیر شدم که مرا هم به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد. روز بعد به دادگاه رفتم و درخواست طلاق دادم که حمید متوجه شد و گفت اگر طلاق بگیرم دخترم را به من نمی دهد. از وکیلی هم سؤال کردم ...
زن جوان: چشم و گوش بسته در مسیر رسوایی قرار گرفتم!
.... من هم که دچار یک لجبازی مغرورانه شده بودم سعی می کردم رفتار هایی انجام بدهم که همسرم به خاطر بدبینی هایش دچار رنج روحی شود. روز ها به همین ترتیب می گذشت تا این که یک روز، زمانی که در خانه زندانی بودم کلید ها را مخفیانه از جیب همسرم برداشتم و از خانه بیرون زدم. چون جایی برای رفتن نداشتم، به سراغ فرامرز رفتم و قصه فرارم را برایش شرح دادم و به او گفتم که دیگر از این زندگی موش و گربه ...
جنایت هولناک تعمیرکار آبگرمکن در خانه زن تنها
مقاومتم مواجه شده بود مرا زخمی کرد و سپس مورد تعرض قرار داد. آنقدر ترسیده بودم و حالم بد بود که بی هوش شدم و مرد تعمیرکار نیز از فرصت استفاده کرده و دست و پای من را با روسری ام بست. بعد هم شروع به سرقت وسایل با ارزش داخل خانه کرد و پول و طلاهایمان را به سرقت برده و متواری شد. زن جوان گفت: نمی دانم چقدر زمان گذشت اما با صدای شوهرم به هوش آمدم. همسرم که از محل کارش برگشته بود چند بار زنگ ...
دزد معتاد حشرات زیر پوستش را با چاقو بیرون می کشید
نداشت اما من از از بچگی به ماشین خیلی علاقه داشتم و همیشه دوست داشتم روزی مکانیک شوم. ارتباطت با دیگر اعضای خانواده( خواهرها و برادرانت) چگونه بود ؟ خوب نبود مدام با یکدیگر نزاع و درگیری داشتیم. چرا؟ من خیلی عصبی بودم و تحمل حرف زور را نداشتم اگر برخلاف عقیده ام حرفی می زدند با آن ها درگیر می شدم و کتکشان می زدم. تلخ ترین خاطره دوران کودکی ات را به خاطر داری؟ بله! من ...
طنز/ علی دایی از عباس بوعذار می گوید!
عباس بوعذار: خوشحالم که علی دایی چهره خوشنام فوتبال ایران مربی ام است. وقت صبح- علی دایی در مصاحبه ای جالب از نام عباس بوعذار می گوید و آن را با محمدی مقایسه می کند. مصاحبه جالب علی دایی عباس بوعذار را در ادامه می بینید: -عباس بوعذار هافبک تیم نفت تهران متولد اهواز است و در 17 تیر ماه 1371 متولد شده است. در خانواده ای فوتبالیست شدم که پدر خانواده در جوانی فوتبال ...
اگر فوتبالیست نبودم، قطعا طلا برای من بود
...، تعریف می کرد. واقعا مسابقات استثنایی و خوب برگزار شد. امیدوارم که مسابقات فیتنس ادامه پیدا کند چون در همین چند روز علاقه مندان آن چند برابر شدند و بدون شک با استقبال خوبی مواجه خواهد شد. از نظر خودم و خیلی ها از بقیه بهتر بودم من از روز اولی که آمدم، انتظار نداشتم اول شوم، اما وقتی وارد مسابقات شدم و بدن ها را دیدم، متوجه شدم از کسی کم ندارم. وقتی به فینال رسیدم، مطمئن بودم که او ...
همسرکشی به خاطر حق طلاق
مهریه و حق طلاق می خواست و من مخالف بودم. حین مشاجره از کوره در رفتم. دستانم را دور گردنش انداختم و آن قدر فشار دادم تا او خفه شد. بعد جسد را لای دو پتو پیچیدم و در بزرگراه آزادگان رها کردم. خودم هم به خوزستان آمدم، اما چون عذاب وجدان داشتم در نهایت تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم. پس از اعترافات این مرد معلوم شد جسد همسر او همان روز درحالی که لای دو پتو پیچیده و در کیسه ای قرار ...
سرنوشت زهره قائمی، عامل ترور شهید صیاد شیرازی+عکس
به گروهک تروریستی منافقین به عراق رفته است. زهره قائمی که از 12 سالگی فعالیت های سیاسی خودش را با عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کرد درباره زندگی و چگونگی عضویت در این سازمان می گوید: سال 1343 در خانواده ای متوسط در تهران متولد و سال 49 وارد مدرسه شدم. کلاس چهارم بودم که پدرم به علت بیماری سرطان فوت کرد. وضع مالی مان به نسبت وقتی که پدرم بود، سطحش پایین تر آمده بود ولی مادرم هیچ ...
درخواست اشد مجازات برای عامل کوری چشم
. شاکی ادامه داد: چندساعتی گذشت و من مشغول کار بودم که ناگهان متوجه شدم جسمی سخت وارد چشمم شد. آن جسم مانند گلوله یک تفنگ ساچمه ای بود. همین ضربه باعث شد راهی بیمارستان شوم، اما بی فایده بود و چشم راستم تخلیه شد. شاکی در آخر گفت: در این سال ها که در میدان تره بار حجره دارم با کسی خصومتی نداشتم به همین خاطر به نصرالله مشکوک هستم. او به خاطر کینه ای که از من به دل گرفته بود دست به چنین ...
ماجرای وحشتناکی که در طبقه چهارم رخ داد
...!! گزارش خراسان حاکی است مرد 40 ساله ادامه داد: وقتی به خانه رسیدم هوا تاریک بود و خانه هم روشنایی نداشت!در همان تاریکی به داخل اتاق خواب رفتم و باجسد همسرم روبه رو شدم و او را از راهروی باریک به بیرون کشیدم. قاضی سخنان متهم را قطع کرد و پرسید: چرا کلید برق را نزدی که خانه روشن شود؟ متهم گفت: چون بوی گاز می آمد و ترسیدم کلید را بزنم و بر اثر جرقه، خانه منفجر شود. متهم افزود: پس از آن هم ...
آغاز یک شروع
. آیا آن تصویر زنده ی شگفت من بودم؟ آیا در همه ی سال های با خود بودن، او را نشناخته بودم، که امروز این گونه حیران هم باشیم؟ حجم عظیمی از تنهایی مرا احاطه کرده بود. هیاهوی آن سوترک، گوش مرا پر کرده بود. تنها بودم و نبودم. می خواستم دور شوم، اما آوایی مرا به نزدیک شدن می خواند. آن روز حالتی چون گرگ و میش صبحگاهی داشتم. به سوی آینه رفتم. در ضیافت آینه نوری ساطع بود که چشم ...
تعمیرکار تأسیسات، سارق متجاوز از آب درآمد
...، ضربه دیگری به من زد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم شوهرم را بالای سرم دیدم. او از محل کار برگشته و با دیدن وضعیت من به اورژانس زنگ زده بود. حالم خیلی بد بود و تحت درمان قرار گرفتم. پزشکان گفتند ضربه ای که با آچار به سرم اصابت کرده ممکن بود باعث مرگم شود. وی ادامه داد: چند روز در بیمارستان بستری بودم و بعد متوجه شدم که مرد تعمیرکار پس از اینکه از هوش رفتم همه پول و طلاهای داخل ...
گپ و گفت با ایرج امیرنظامی، آهنگ ساز و ترانه سرای پیش کسوت ساکن مشهد + ویدئو
دوران معلمی اش، برای او روز هایی خاکستری بوده است. امیرنظامی می گوید: از 10 روزگی که مرا به حمام بردند، گوش هایم مشکل پیدا کرد و دچار کم شنوایی شدم. این مشکل سال ها همراهم بود و مرا به کودکی منزوی و تنها تبدیل کرد که نمی توانستم با کسی ارتباط بگیرم. تنها دل خوشی من محرم ها و مراسم عزاداری بود. روضه خوان به خانه مان می آمد و من با نوحه هایش مأنوس بودم و همان ها را یاد گرفتم و خودم هم نوحه ...
ماجرای 17 بار خودکشی یک قاتل!
.... چون معتاد شدم و دیگر همه چیز را رها کردم! آن زمان در تربت جام زندگی می کردیم و پدرم در مخابرات مشغول کار بود. من هم گاهی به همراه پدرم می رفتم تا کابل های تلفن را در مسیر روستاها بررسی کنیم. یادم می آید وقتی هفت یا هشت ساله بودم روی ستون رفتم تا کابلی را به هم متصل کنم که یکی از مسئولان مخابرات مرا دید و 45 تومان به من عیدی داد. این عمل او، تاثیر بسیار خوبی در روحیه ام ...
زن جوان: آشنایی در فضای مجازی زندگی و آینده ام را به تباهی کشید
ام را به تباهی کشید، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پنج سال قبل با خرید یک دستگاه تلفن همراه وارد شبکه های اجتماعی شدم و دوستان زیادی پیدا کردم. از این که در بستر فضای مجازی گوش های شنوایی را برای درددل و بیان مشکلاتم پیدا کرده بودم، در پوست خودم نمی گنجیدم تا این که وارد یک گروه تلگرامی شدم که دختران و پسران مجرد زیادی در آن عضو بودند. با آن که شنیده بودم فریبکاری و چرب زبانی در ...
زن سرطانی در دام مهندس بیکار شیطان صفت
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا ، آبان 94 زنی 28 ساله با مراجعه به پلیس گفت: من به بیماری سرطان مبتلا هستم. امروز شرایط خوبی نداشتم و چون همسرم نتوانست به خانه بیاید، تصمیم گرفتم به خانه مادرم بروم. در خیابان یافت آباد منتظر ماشین بودم که یک پراید سفید رنگ جلوی پایم ترمز کرد. راننده مردی جوان بود. فکر کردم مسافرکش است برای همین سوار خودرویش شدم، اما راننده چند دقیقه بعد از مسیر منحرف شد و ...
مرد شیطان صفت به دام پلیس افتاد
تهیه کند و بعد دوباره برای تعمیر به خانه ما بیاید. روز بعد در حالی که شوهرم محل کارش بود مرد تعمیرکار با وسایلی که خریده بود وارد خانه ما شد و در بالکن خانه مشغول تعمیر شد. لحظاتی گذشت و من هم مشغول نظافت بودم که از بالکن به داخل خانه آمد و با آچار بزرگ و پیچ گوشتی که همراه داشت به طرف من حمله کرد. وقتی متوجه نیت شوم او شدم با داد و فریاد درخواست کمک کردم که مرد شیطان صفت مرا تهدید به قتل کرد و وقتی ...
احمد عزیزی/ لباس های اتو کشیده، دست های مرکبی
چاپ به خاطر تیپم معروف به احمد ژیگول بودم. خوشبختانه ظرف شش ماه باپشتکار و همت فراوان موفق به جذب شرکت های بزرگ از نظر کارهای چاپی ازجمله سینا کاشی، بانک سپه و غیره شدم. همیشه در کارم متعهد بودم و هیچ گاه نیز به فکر منافع مالی نبودم و تنها برایم کیفیت و در نهایت رضایت مشتریان مطرح بود. بعد از چند ماه که کارمان رونق گرفت پول مرحوم نوریانی را پس دادم. مشتریان چاپخانه اکثراً دولتی بودند و ...
چشم در چشم شدیم!
چندباری در بیمارستان بستری اش کردم. او حتی یک بار آنقدرمرا کتک زد که در پرتگاه مرگ قرار گرفتم و از او شکایت کردم، اما بعد به خاطر حس مادری رضایت دادم. مدتی قبل هم از من خواست برای او ماشین بخرم و مرا تهدید به اسیدپاشی کرد که از خانه گریختم و برای ادامه زندگی به خانه خواهرم رفتم که الان متوجه شدم او مرتکب قتل شده است. دستگیری قاتل تحقیقات مأموران پلیس نشان داد قاتل پس از حادثه ...
شکنجه دختر جوان برای گرفتن جواب بله
. مدتی با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم، اما کم کم به هم علاقه پیدا کردیم و رابطه ما صمیمی تر شد. شایان می گفت دانشجوی خلبانی است و وضع مالی خوبی دارد و همیشه هم لباس های شیک می پوشید و خودروی مدل بالا و گرانقیمت سوار می شد. معمولاً هر چند روز یک بار او را می دیدم و گاهی هم مرا به رستوران دعوت می کرد و برای من کادو های گرانقیمت می خرید. گاهی هم چند روزی از او خبری نبود که مدعی ...