سایر منابع:
سایر خبرها
دوران جنگ داخلی الجزایر به او اخطار می دهند که باید نوشته هایش را به سانسور نظامی بسپارد. پذیرش این کار برای محمد مولسهول ناممکن است و در عین حال نمی تواند از وسوسه نوشتن بگذرد. پیشنهاد همسرش را می پذیرد و برای خود نامی مستعار انتخاب می کند، برگرفته از دو اسم کوچک همسرش: یاسمینا خضراء. او با این نام مستعار، رمان های پلیسی زیادی می نویسد که در عمق تراژدی الجزایر استعمارزده، گواهی است بر ...
شاعران معاصر است که آثار زیادی از جمله طوفان در پرانتز ، منظومه ظهر روز دهم ، مثل چشمه، مثل رود ، آینه های ناگهان ، دستور زبان عشق ، تنفس صبح و گل ها همه آفتابگردان اند طی بیش از سه دهه فعالیت شاعری از او به جا مانده است. یادآور می شود، آموزش و تربیت نویسندگان جوان و مستعد یکی از اولویت های حوزه هنری استان یزد است و در سال های اخیر آثار متعددی از شاعران و نویسندگان جوان در قالب شعر، داستان و رمان منتشر شده و همچنان این روند ادامه دارد. یزد/سمیه گلابگیریان اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
سند اما از نظر مالی شرایط ناگواری دارند و عزت با حمایت همسرش شوکت تصمیم دارد بخشی از دارایی خود را به دخترها و دامادهایش بدهد تا بلکه در زنده بودنش خوشحالی آن ها را ببیند. در جلسه ای که برای تنظیم وصیت نامه و تقسیم اموال برگزار می شود، بین دامادها بر سر ارثیه درگیری شدیدی پیش می آید. عزت که وضع را چنین می بیند وصیت نامه را پاره می کند و همه را از خانه اش می راند. پس از چند ماه عزت که دچار یک بیمار ...
...> فردای آن روز به محل مورد نظر رفتیم. دوست واسط، حامد الوندی ، استاد خوشنویسی و تذهیب هم آمده بود، ما را به طبقه بالا راهنمایی کرد، آقای سهرابی بالای پله ها با روی گشاده ما را به سالن دعوت کرد، سالنی که در گوشه گوشه آن اثر و کار هنری دیده می شد، بعد از صرف هندوانه دعوتمان کرد به اتاقی پر از آثار به یادگار مانده از تاریخ، فرهنگ، هنر، اقتصاد و...؛ آثاری که می توانستی ردپای دوره به دوره ...
درم چهل روز بعد از تولدم مهمانی داده بود. همان طور که گفتم شرایط مالی پدرم در آن دوران بسیار خوب بود، تا جایی که 25 کارگر در خانه ما کار می کردند. خوانین آنجا نیز همیشه یک پایشان خانه ما بود. شنیدم که در این مهمانی، کلاهی آوردند برای این دو خط داستان که این روزها می نویسم، هزینه های بسیار گزافی پرداخته ام. و نام های مختلفی را در آن ریختند. یکی دست در کلاه کرد و اسم من را بیرون کشید: من ...