سایر منابع:
سایر خبرها
زنجانی: از احمدی نژاد مجوز گرفتم
تفاوت به 10 میلیارد هم برسد. متهم پرونده نفتی همچنین درباره ارائه این چک ها به وزارت نفت گفت: 5 فقره چک در دست من بود و زمانی که تحریم شدم، 15 روز تا قطع شدن سوئیفت مهلت داشتم. با وزیر نفت تماس گرفتم که اگر حساب شرکت HK که آن نیز تحریم شده بود، فعال شود گرفتاری پیش می آید. زنجانی گفت: به وزیر نفت گفتم در تامین اجتماعی 4 میلیارد یورو اعتبار دارم و از او خواستم با مرتضوی صحبت کند ...
"قاضی": آیا تو عقل کلی و دیگران هیچ اند؟
پرداخت نکن و دو روز بعد به من گفتند که شما چک صادر کن به نام مجموعه حقوقی آن شرکت. این متهم ادامه داد: آن آقا به من گفت شما سه میلیارد تومان در حساب ما پول واریز کن که من گفتم 2.5 میلیارد تومان بیشتر نمی دهم و پس از واریز این پول، حدود 15 روز بعد پول را برداشتند. قاضی صلواتی با طرح این سئوال که هزینه و ثبت این دو سند چقدر می شده، گفت: اگر سردفتر تاکنون در این زمینه احضار نشده ...
زنجانی تهدید کرد!
تفکیک کرده بودم و چون محرمانه بود قرائت نکردم، اما در صورت لزوم تقدیم دادگاه می کنم. وی با اشاره به اینکه در جلسه گذشته بر سر اینکه آیا برات هایی که من صادر کرده بودم ال سی بوده یا نه، بین من و کارشناس اختلاف نظر وجود داشت، به همین جهت من از چهار جا من جمله آی سی سی (اتاق بازرگانی بین المللی) و شرکت سوئیست استعلام کردم و مدارکی را برای امروز آورده ام. متهم نفتی با بیان اینکه ...
رهایی نگهبان کارخانه از قصاص در قتل دختر بی سرپناه
ایران آنلاین /کارآگاهان پی بردند که چند روز پیش مادری نزد پلیس ادعا کرده دخترش به نام معصومه که اعتیاد دارد از خانه خارج شده و تاکنون بازنگشته است. همین کافی بود تا خانواده زن ناشناس که همان معصومه بود ردیابی شوند و از سوی دیگر متخصصان پزشکی قانونی اعلام کردند علت مرگ، فشار حیاتی بر عناصر گردن و خفگی بوده است. بدین ترتیب تیمی از مأموران برای افشای راز این جنایت وارد عمل شدند و در جریان ...
درد و دل های عروس خانواده ارجمند: بخاطر شهرت ازدواج نکردم!
فکر نکردم. شهرت همراه با محبوبیت را دوست دارم ولی ملاک من برای ادامه این مسیر شهرت نبود. در کل نفس خود بازیگری را دوست دارم. گاها پیش می آمد که چند ماه سر تمرین یک کار تئاتر می رفتیم ولی بعد از این همه تمرین، نمی توانستیم اجرا برویم. این مرا ناراحت نمی کرد بلکه آن چند ماهی که سر تمرین بودم باعث خوشحالی من می شد. پیشنهاد نقش های مشابه بعد از پخش سریال آقا و خانم سنگی برای ...
لاله اسکندری: سینمای ایران کمبود اندیشه دارد
اتفاق و بازی دوباره او در نقش نیر و دندون طلا گپ زدیم. شما 16-15 سال پیش تئاتر دندون طلا را به کارگردانی داوود میرباقری روی صحنه بردید و بعد از این همه سال که خود یک عمر است حالا مینی سریال دندون طلا را با ایشان کار کردید. بله، جالب است بگویم که اصلا چه شد من برای نقش نیر در تئاتر دندون طلا انتخاب شدم. من در سریالی به نام ایستگاه آخر با مرحوم مهدی فتحی که خدا رحمت شان کند، کار ...
ساختار اندیشه فقهی محقق اردبیلی در زبدةالبیان (2)
قول محقق اردبیلی [اثبات شریک برای واجب الوجود] را بدون ذکر نام ایشان بعید می داند (27) ولی دلیلی بر بعد آن ذکر نمی کند. فاضل جواد در ادامه می گوید: علمای ما اصناف کفار به غیر از یهود و نصاری را نجس می دانند ولی شیخ مفید و ابن جنید و ابن عقیل به دلیل بعضی از روایات که إشعار به طهارت دارد مخالفت کرده اند (28). ولی اگر فرقی بین نجس بودن و مشرک بودن وجود ندارد این سؤال مطرح می شود که چرا ...
ماجرای مرغابی پکنی در آموزش های قدیم!
آقای دکتر! از عملی که 47 سال پیش انجام دادید، بیشتر برایمان بگویید. درست آبان ماه 1347 بود که اولین پیوند کلیه را در بیمارستان نمازی شیراز برای یک مادر 35 ساله به نام مهری سهرابی با سه فرزند انجام دادیم و یک کلیه توسط آقای مرزوقی-اقوام درجه دوم این بیمار - به این فرد اهدا شد. دهنده کلیه یکی از متهورترین انسان هایی است که باید در پیوند کلیه اسمش ثبت شود، چون نخستین کسی بود که حاضر شد کلیه خود را هدیه کند و این خیلی جالب است. اما این کلیه چندماه ...
اگر مصوبه شورای عالی امنیت ملی نبود سران فتنه محاکمه می شدند
می کنند ولی در نهایت ایشان به اشتباه خود اذعان و اعتراف نکردند. معاون اول قوه قضائیه ادامه داد: آقای کروبی در جایی دیگر بیان کرده بود که دختری فرزند شهید است و چند تن از بستگان نزدیک ایشان نیز از شهدا هستند و عده ای ایشان را ربوده و پس از تجاوز بر روی وی اسید پاشیده و آتش زده اند و در بهشت زهرا دفن کردند که تحقیقات ما نشان داد که پدر این دختر سال ها قبل از فتنه 88 به سبب ناراحتی قلبی ...
رفتم خرید کردم(1نظر)
رفتم خرید کردم، جوراب و...خانم مغازه دار به اشتباه صدهزارتومن اضافه بر مبلغ مورد نظر از کارتم کشیدند. شب بود، دیروقت و هوا توفانی. روز بعد هم جمعه. رسید کارتخوان ماند توی کیف دخترم. اشتباه کردم رسید را نگاه نکردم. از آن طرف هم کارتخوان روی میز نبود که خودم کارت بکشم و طبق معمول آن طرف، پشت سر فروشنده بود! چند روز بعد نگاهی به رسید انداختم و متوجه شدم صد تومن اضافه تر از مبلغ خرید، کشیده اند ...
کرامات قمر بنی هاشم(ع) از زبان خادم حرم ابوالفضل اعباس(ع)(التماس دعا)* حکایت اسحاق یهودی * حکایت عرب ...
آوردیم و این کار هر روز ما بود. مادر و خاله دختر همراهش بودند، هفت روز گذشت، این یک سنت است، که کسانی که برای حاجتی آمده اند، اگر مقصودشان برآورده نشود، از حرم بیرون نمی روند، گاهی پیش آمده که شش ماه در حرم مانده اند، تا حاجت بگیرند. هنگام سحر که خادمان وظایف خود را انجام می دادند، مشغول به خواندن نافله شب شدم، مادر و خاله دختر مریض برای وضو رفته بودند، من در رکعت وتر بودم که صدای جیغ شنیدم ...
همه اشتباهات تابش!!!/مقاله ای انتقادی از اشتباهات شخصی و استراتژیکی تابش در طول 16 سال نمایندگی مردم ...
ها عضویت دارند و نه تنها مردم کوچه و بازار که حتی روستاییان هم از شیفتگان این پدیده اجتماعی و رسانه ای اند. جدا از آن منِ جوان که روز و شبم در تلگرام و واتساپ می گذرد باطبع خانواده خود را هم از کشف و شهودها و نظرات و دریافت های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ام بی نصیب نمی گذارم و کاری کرده ام که پدر و مادر کم سوادم هم هرشب خودشان به بهانه ای نوکی بزنند و مرا تخلیه اطلاعاتی کنند. پس امروزه روز این پدیده ...
برای خدا
حسین معلم، معلم و نویسنده بی بی زهرا بسیار پاکیزه، نجیب و مهربان بود. مردم روستا به بی بی زهرا ملّا بی بی زهرا می گفتند. ملّا بی بی زهرا به بچّه های روستا قرآن یاد می داد. من و برادرم نزد بی بی زهرا قرآن یاد گرفتیم. بعد از آن که یک جزء یاد گرفتیم، و نوروز فرا رسید...، به همراه برادرم هرکدام یک کلّه قند در دستمال گذاشتیم و با بقیه ی بچّه های روستا رفتیم منزل بی بی زهرا. کلّه قندها را روی طاقچه ی اتاق گذاشتیم. بعد با کمک فاطمه که از همه بچّه ها بزرگ تر بود به صف ایستادیم و هرکدام دستِ بی بی زهرا را بوسیدیم. وقتی دست بی بی زهرا را می بوسیدیم، او هم سرمان را می بوسید و دست نوازش روی صورتمان می کشید. ***** *سال بعد بی بی زهرا به علّت کهولت سن به سوی خدا بازگشت. بی بی زهرا را در مزار روستا (کنار جادّه) به خاک سپردند. ***** **...پدربزرگ دوچرخه داشت، و مرا تا زمانی که کوچک بودم در جلو، و بعد که بزرگتر شدم در تَرک عقب سوار می کرد و به مدرسه می رفتیم. ***** *پدربزرگ هربار که از کنار قبرستان و خاکِ بی بی زهرا می گذشت، به احترامِ بی بی زهرا از دوچرخه پایین می آمد، مرا هم پایین می آورد. دوچرخه را به دست می گرفت وآرام آرام می گذشتیم و زیر لب "حمد و قل هوا..." می خواندیم. خیلی که دور می شدیم، دوباره سوار می شدیم و به طرف مدرسه می رفتیم. ***** *پدربزرگ در آخرین لحظات عمرش چند رازِ بزرگ و کوچک برایم گفت. یکی از آن ها این بود: ...همان روزِ اوّل نوروز، بی بی زهرا تمام کلّه قندها را به خانه ی ما فرستاد. شب، خودش هم به خانه ی ما آمد، و تا نزدیک صبح همراه مادربزرگ قندها را شکستند و بسته بندی کردند. صبح به خانه ی بچّهیتیم های روستا بردند. ***** *پدربزرگ می گفت: بی بی زهرا نمرده است، او هیچ وقت نمی میرد. بی بی زهرا نزد خدا رفته است. ***** *پدربزرگ می گفت: کسی که برای خدا یاد می دهد و برای خدا یاد می گیرد، هرگز نمی میرد! * پا برگی: کله قند: اسم مرکب، یک قند تمام به شکل مخروط ریخته (یادداشت به خط؛ شادروان دهخدا، دانشنامه دهخدا) ...
روز سوم"روز سوم محرم بنام روز حضرت رقیه (س) نامگذاری شده است.بهمین مناسبت مطالبی کوتاه در خصوص این ...
کلمه رقیه، در اصل از ارتقاء به معنی صعود به طرف بالا و ترقی است .این نام قبل از اسلام نیز وجود داشته، مثلا نام یکی از دختران هاشم( جد دوم پیامبر اکرم (ص)) رقیه(ع) بوده است، که عمه پدر رسول خدا (ص) رقیه می شود. نخستین کسی که در اسلام، این نام را داشت، یکی از دختران رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(ع) است. پس از آن، یکی از دختران امیر المومنین علی(ع) نیز رقیه(ع) نام داشت، که به همسری حضرت مسلم بن عقیل (ع) درآمد . در میان دختران امامان دیگر نیز چند نفر این نام را داشتند، از جمله یکی از دختران امام حسن مجتبی(ع) و دو نفر از دختران امام موسی کاظم(ع) که به رقیه و رقیه صغری خوانده می شوند . اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین(ع) ذکر کرده اند؛ اما علامه ابن شهر آشوب، و محمد بن جریر طبری شیعی، سه دختر به نامهای سکینه، فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت بر شمرده اند.در میان محدثان قدیم، تنها علی بن عیسی اربلی- صاحب کتاب کشف الغمه ( که این کتاب را درسال 687 ه.ق تالیف کرده است )- به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین(ع) شش پسر و چهار دختر داشت؛ ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب، سکینه وفاطمه را نام می برد و از چهارمی ذکری به میان نمی آورد .احتمال دارد که چهارمین دختر، همین رقیه(ع)بوده باشد . علامه حائری در کتاب معالی السبطین می نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می نویسد: امام حسین(ع) دارای ده فرزند، شش پسر ، و چهار دختر بوده است. سپس می نویسد: دختران او عبارتنداز : سکینه، فاطمه، صغری، فاطمه کبری، و رقیه علیهن السلام . سوالی که در ذهن بسیاری مطرح میشود این است که آیا نبودن نام حضرت رقیه (ع) در میان فرزندان امام حسین (ع) در کتابها و متون قدیم- مانند : ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمه و دلائل الامامه طبری – بر نبودن چنین دختری برای امام حسین(ع) دلالت ندارد؟ در پاسخ میتوان چنین گفت که اولاً: درآن عصر، به دلیل اندک بودن امکانات نگارش از یک سو، تعدد فرزندان امامان (ع) از سوی دیگر، وسانسور و اختناق حکومت بنی امیه که سیره نویسان را در کنترل خود داشتند ازسوی سوم، و بالاخره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه امور و جزئیات تاریخ زندگی امامان (ع) موجب شده که بسیاری از ماجراهای زندگی آنان در پشت پرده خفا باقی بماند؛ بنابراین ذکر نکردن آنها دلیل بر نبود آنها نخواهد شد. ثانیاً: گاهی بر اثر همنام بودن، وجود نام رقیه(ع) در یک خاندان موجب اشتباه در تاریخ شده و همین مطلب، امر را بر تاریخ نویسان اندک آن عصر، با امکانات محدودی که داشتند، مشکل می نموده است. همچنین گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند؛ مثلا طبق قرائنی که خاطر نشان می شود به احتمال قوی همین حضرت رقیه (ع) را فاطمه صغیره می خواندند، و شاید همین موضوع، باعث غفلت از نام اصلی او شده باشد . بعضی از علمای بزرگ ، از حضرت رقیه (ع) به عنوان دختر امام حسین (ع) یا دکرده اند و شهادت جانسوز او را در خرابه شام شرح داده اند . پس باید نتیجه گرفت که باید کتابها و دلایلی در دسترسی آنها بوده باشد که بر اساس آن، از حضرت رقیه(ع) سخن به میان آورده اند؛ کتابهایی که در دسترس دیگران نبوده است، و در دسترس ما نیز نیست . بنابراین ذکر نشدن نام حضرت رقیه(ع) در کتب حدیث قدیم هرگز دلیل نبودن چنین دختری برای امام حسین (ع) نخواهد بود، چنانکه عدم ثبت بسیاری از جزئیات ماجرای عاشورا و حوادث کربلا و پس از کربلا در مورد اسیران، در کتابهای مربوطه، دلیل آن نمی شود که بیش از آنچه درباره کربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته است. هر چند فلسفه قیام عاشورا و هدف حضرت امام حسین(ع) را نباید با اینگونه شبهاتی تحت تاثیر قرار داد.چرا که صحت وسقم وجود برخی از افرادی که در حادثه عاشورا مورد اختلاف نظر است، کوچکترین تاثیری بر اصل محتوای قیام امام حسین(ع) نخواهد داشت.وشاید برخی از معاندان و مغرضان برای ایجاد تفرقه و کمرنگ کردن اهداف قیام عاشورا،به چنین مسایلی دامن زده اند. وقایع مهمی که در روز سوم محرم سال 60 هجری روی داده است –اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا، – خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام ، –نامه عمر بن سعد، –نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد، – عبیدالله در نخیله. **اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا یعنی روز سوم محرم با چهارهزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته اند که بنوزهره که قبیله عمر بن سعد بودند نزد او آمدند و گفتند تو را به خدا سوگند میدهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی هاشم میگردد عمر بن سعد نزد عبیدالله بن زیاد رفت و استعفا کرد، ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد. **خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام: از وقایعی که در روز سوم ذکر شده است این است که امام علیه السلام قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز مهمانی نمایند. هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را میکشم . عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟ کثیر بن عبداله به طرف امام حسین علیه السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که میآید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را میرسانم در غیر این صورت برمیگردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت میگذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمیگذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمیگذارم به نزد امام بروی. پس ازاین مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمر بن سعد شخصی به نام قرة بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را میشناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری! این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی میشناختم و گمان نمکردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز میگردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت. **نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد: حسان فائد میگوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصد ی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده اند، اگر آمدنم را خوش نمیدارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست. **نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد: عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت. چون نامه به دست عمر بن سعد رسید گفت: میپندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا میدانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد. عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن میپرورانید. **عبیدالله بن زیاد در نخیله: عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمای و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید. پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه ها و گذرگاه ها میگذشت و مردم را به پیوستن به شکر عبیدالله بن زیاد تشویق میکرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر میداشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشکرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد. منابع وماخذ: -ارشاد، شیخ مفید، ج2- - مستدرک الوسایل، ج14، -مجمع البحرین، ج5 -تاریخ طبری، ج5 - بحار الانوار ج15 - سرگذشت جانسوز حضرت رقیه(ع) گردآوری وتنظیم: مجید کریمی ...
ماجرای طی الارض امام عسکری(ع)به گرگان
وعده داده بودم که آخر همین روز به اینجا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در میان شما هستم تا پرسش ها و حاجت های خود را مطرح سازید. نخستین کسی که پرسش نمود، نضر بن جابر بود. او گفت: ای فرزند رسول خدا! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از خدا بخواه تا بینایی را به او برگرداند. حضرت فرمود: او را بیاور، پس دست مبارکش را ...
محسنی اژه ای: فتنه 88 را آگاهانه و عامدانه ایجاد کردند/ اگر اتهام بغی برایشان گرفته شود خارج از موضوع ...
مطلبی در خصوص میرحسین افزود: در آن زمان وزیر اطلاعات بودم و هنوز احمدی نژاد مرا عزل نکرده بود. به دوستان گفتم تماس بگیرند و به آقای موسوی بگویند قصد دارم چند دقیقه ای ایشان را ملاقات کنم و چون گفتم ایشان راهش دور است به دفتر پاستور بیاید و بعد از نماز مغرب و عشا قرار گذاشتیم. وزیر اسبق اطلاعات ادامه داد: قدری زودتر حرکت کردم و بعد از اینکه نماز مغرب و عشا را خواندیم آقای موسوی نیامد. دوستان ...
خودکار بیک چگونه و توسط چه کسی به ایران امد!!حکایت خواندنی و پرماجرای بیک!!
...! تا صبح گریه کردم و خودم را شماتت نمودم. آفتاب که درآمد، با تنی له شده و زبانی خشک و چشمانی از گریه متورم، عازم قم شدم. به خانه آقایی - که قبل از آلودگی، مقلدش بودم و سهم امام را به ایشان می دادم- رفتم. ماجرا را برایش شرح دادم. فرمود باید سود پول هایی که گرفته ای یکایک به آنها برگردانی و خود را از این آلودگی منزه نمایی. به تهران برگشتم و طی چند روز با زحمت فراوان بهره های گرفته شده را به ...
ره پیموده سلوک
عملی ایشان باشم، ولی هر چه در کتاب ها بیشتر می جستم، کمتر به نتیجه می رسیدم. پس در پی فرزندان، شاگردان و کسانی شدم که آن فقید سعید را دیده یا از نزدیک درک کرده بودند. بنابراین در فرصت های مقتضی به سراغ تعدادی از بزرگان و شاگردان ایشان رفتم و با انجام گفت وگو و مصاحبه به جمع آوری اطلاعات پرداختم، ولی از همه بیشتر فرزند برومندشان، آقای سید محمدصادق قاضی طباطبایی به یاری بنده شتافتند. البته افرادی ...
درخواست پدر قربانی اسیدپاشی از روحانی
. - از وضعیت فعلی خودتان شروع کنید. بعد از عمل جراحی از نظر جسمی و روحی چه شرایطی دارید؟ سهیلا: از نظر روحی خوبم چون این اتفاق برای من درس هایی معنوی داشت و بعضی از دوستان هم در این مدت به من کمک روحی می دادند اما از نظر جسمی همین وضعیت را دارم که می بینید. از طرف دیگر حدود یک سال ندیدن و احساساتی که به من دست داد باعث شد در آینده در خدمت دیگران باشم ولی از نظر جسمی نگرانم زیرا در ...
فرهنگ در رسانه
که در حلقه درسی شان بیش از هزار نفر حضور دارند و از نظرات شان استفاده می کنند . آیت الله گلپایگانی ادامه داد : یکی از بزرگ ترین حسن های ایشان این است که اهل ادب هستند و وقتی را که برای شعر و شعرا اختصاص می دهند، بسیار قابل توجه است . ایشان به طور معمول سالی دو بار به مشهد مقدس مشرف می شوند . من به خاطر دارم که در همه این سفرها می گفتند یک روز مشخص تعیین کنید تا با چهار شاعر درجه یک آن روزگاران ...
چرا دختران باهوش یا موفق در انتخاب همسر اشتباه می کنند؟
بیدار ماندم که او از سفر کاری برگردد. وقتی پدر جلوی در رسید به طرفش دویدم و بغلش کردم اما او مرا از خودش دور کرد. به نظرم او همیشه با محبت کردن مشکل داشت. وقتی بزرگتر شدم مادرم به من گفت که آنها رابطه زناشویی خوبی نداشتند. این خانم موفق در تجارت، هرگز نتوانست بفهمد چرا پدرش به عشق او پاسخ نمی داد. او می گفت آقای تهرانی! خیلی دلم می خواست بدانم چه ایرادی دارم که پدرم از من فاصله می گیرد و ...
هاشمی: رهبری گفتند به نمازجمعه برگردم/ جلوی اعتصاب غذای پسرم را گرفتم
اواخر یعنی دو سه سال قبل که با خبرگان خدمت ایشان بودیم، همین مساله مطرح شد و ما بحث هایمان را گفتیم. البته تسلیم نظر ایشان شدم و گفتم این به خاطر ولایت است. گفتم شما حجت ندارید که حرف مرا بپذیرید ولی من پیش خدا حجت دارم و می گویم که رهبرم گفته است و من باید عمل کنم. * الان دیگر روشن شده که زن ها باید به میدان بیایند و می آیند و اگر ما هم نخواهیم، به میدان می آیند. به ویژه در ایران که زن ...
حضرت خدیجه (س) اولین شیعه علی (ع)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و مقام مخصوصی که نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در کنار خود قرار می داد، هنگامی که نوزاد بودم، مرا به سینه خود می گرفت و در کنار بستر خود مرا حمایت می کرد و دست بر بدنم می کشید و بوی خوش خود را به مشامم می رساند. او غذا را می جوید و سپس در دهان من می گذاشت. علی در خانه خدیجه طبیعی بود که این عشق و علاقه محمد صلی الله علیه و آله به علی که از خواستگاهی الهی ...
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟
... به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمائید: امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد که امشب (شب نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجت خود را آشکار می کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو ...
روایت خواندنی یک شاهد عینی از تلاش سی ساله شیخ زکزکی برای ترویج اسلام ناب محمدی در نیجریه
تحت تاثیر خود قرار داد و مرا به وهابیت جذب کرد و من سلفی شدم. الآن هم بسیاری از دوستان من کماکان وهابی هستند. از زمانی که این دوست وهابی به ما اضافه شد، ما مرتب در جلسات مطالعه و توضیح صحیح بخاری او شرکت می کردیم. یک روز صحبت از این بود که چرا حضرا فاطمه(س) برای مطالبه حق خود نزد ابوبکر رفتند؟ می گفتند که این توهین به خلیفه بوده است. می گفتند که این از حرص و آز ایشان بوده که اینطور باغ فدک ...
هاشمی رفسنجانی: مهدی از زندان راضی است!
...... خامنه ای در جلسات متعددی بحث کردیم. در همین اواخر یعنی دو، سه سال قبل که با خبرگان خدمت ایشان بودیم، همین مساله مطرح شد و ما بحث هایمان را گفتیم. البته تسلیم نظر ایشان شدم و گفتم: این به خاطر ولایت است. گفتم: شما حجت ندارید که حرف مرا بپذیرید. ولی من پیش خدا حجت دارم و می گویم که رهبرم گفته است و من باید عمل کنم. من فکر می کنم اصول افکار من تغییر نمی کند، چون متکی به استدلال قرآنی و اسلامی ...
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟
نمی شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت می کند که سرور دنیا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار ، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (203)
تکون میده بعد ادامه میده. 7- یه بارپشت چراغ قرمز شروع کردم به یارو فحش دادن اومد پایین تو ماشینم نشست گفت چی زرزر میکردی؟ از اون روز با شعور شدم شیشه رو میدم بالا فحش میدم. 8- من هنوزم در عجبم که قارچ خور چطوری با سرش آجر می شکوند ولی وقتی به لاک پشت می خورد، می مرد؟ 9- این آمبولانسای بهشت زهرا که می ندازن تو خط ویژه و آژیرکشون میرن هدفشون چیه؟ 1- اون مرحوم ...
حزب اللهی باید شیک و مجلسی باشه
شود روزی که قرار بود محمدرضا عازم سوریه شود به تک تک اعضای خانواده اش زنگ زد. خواهرش مهدیه هم می گوید: به من زنگ زد گفت دیگه دارم میرم. وقتی این جمله رو به زبون آورد خیلی نگرانش شدم. بهش گفتم محمدرضا مراقب خودت باش. مراقب خودت باش. یادمه 7-6 باری این جمله رو بهش گفتم. همه ما نگران بودیم اما این خواست خود محمدرضا بود . محمدرضا 2سال از دانشگاهش می گذشت اما عطش مسیری که در آن قدم گذاشت، او ...
ماجرای سه روز فرار از خانه دختر جوان 17 ساله
...> وقتی مادرم مرا از معاشرت با دوستان جدیدم نهی می کرد، احساس می کردم نزد دوستانم مورد تمسخر قرار می گیرم، این بود که همواره محیط بیرون از خانه را ترجیح می دادم و با همین دوستانم به پارک و سینما می رفتم. دوستانم از نظر درسی بسیار ضعیف بودند و پوشش مناسبی نیز نداشتند، اما آنها تنها دوستان صمیمی من شده بودند و همه جا همراه آن ها بودم. هیچ گاه به نصیحت ها و تذکرهای مادرم توجه نمی کردم. وضعیت ...